یکشنبه, ۳۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 19 May, 2024
مجله ویستا

تفكر یونان و نخستین فیلسوفان مسلمان در بوته نقد


تفكر یونان و نخستین فیلسوفان مسلمان در بوته نقد

این نوشتار به طور فشرده و مختصر, به بررسی برخی از نظریات فلسفی و تفكرات انتقادی و ابداعی فلاسفه اولیه در عالم اسلام می پردازد

● نقد و نقّادی

كلمه «نقد» در لغت، به معنای «بهترین را برگزیدن» یا «اصل را از غیر اصل تمییز دادن» است; چنانچه در لسان العرب آمده است: «نقد: تمییزُ الدّراهمِ و اِخراجُ الزّیفِ منها»;۱ نقد، نظر كردن در دراهم و برگزیدن سره از ناسره را گویند. بر همین اساس، در اصطلاح، نیز «نقد» به بررسی سخنان و اندیشه ها و محك زدن آن ها اطلاق می شود.

بنابراین، آنچه در عرف به نقد و نقّادی شهرت یافته مبنی بر لزوم همراه بودن نوعی تعییب و تضعیف با نقد، معنای اولیه نقد نیست، بلكه این كلمه از دیرباز در فارسی و عربی، بر وجه مجاز در مورد شناخت محاسن و معایب كلام به كار می رفته است; چنان كه امروزه در زبان اروپایی لفظی كه برای همین منظور به كار می رود، در اصل، به معنای رای زدن و داوری كردن است: در زبان فرانسوی، لفظ Critique و همچنین در انگلیسی، Critic و در آلمانی، Kritik همه از ریشه یونانی Krinein به معنای قضاوت و داوری گرفته شده است. بنابراین، بدون شك، این كار مستلزم معرفت درست و دقیق است تا نقّاد بتواند نیك و بد و سره و ناسره را از هم بازشناسد.

هر چند نقّادی در همه شاخه های معارف بشری می تواند جریان داشته باشد، اما در هر شاخه باید با هدف خاص آن شاخه معرفتی هم سو و هماهنگ باشد. در فلسفه نیز فیلسوفِ نقاد در جستوجوی ارزشمندی و اعتبار معرفت و دست یابی به شناختی اصیل و مطابق با واقع در حدّ طاقت قوای عقلیه خود می باشد.

از این رو، فیلسوف كسی است كه در عین رجوع به اندیشه ها، خود نیز در آن ها تعمّق و تأمّل عقلی دارد و مقبولات و مطروداتش بر اساسی محكم و مستدل بنا شده است. البته لازمه چنین چیزی مبرّا بودن منتقد از حب و بغض های نفسانی قضاوت های عجولانه است. بر همین اساس، نقد وی باید همواره متوجه افكار، احكام و قضایای علمی و فلسفی باشد، نه شخصیت حقیقی و حقوقی افراد و صاحبان آن افكار. به تعبیر مشهور تی. اس، الیوت، كه درباره نقد ادبی گفته، «نقد راستین و ارزیابی دقیق متوجه شاعر نیست، متوجه شعر اوست»،۲ هر چند غالباً تفكیك سخن از صاحب سخن كاری دشوار به نظر می رسد و ناقدان مصون از خلط این دو نیستند.

نكته اساسی در نقد، تحلیل و توصیف و بررسی عناصر و اجزای یك تفكر است. بنابراین، منتقد كسی نیست كه لزوماً فكر و اندیشه نوی ارائه می دهد، بلكه كسی است كه می تواند ارتباط عناصر و اجزای یك اندیشه را با مبانی آن به دقت بررسی كند و ارتباط آن را با جوانب گوناگون از قبیل محیط فرهنگی، جغرافیایی، دین، سیاست و اقتصاد بازشناسد. چه بسیار صاحب سخنانی كه به عناصر و اجزا و لوازم سخنان خود واقف نبوده اند و چه بسا ناقلانی كه به عمق و محتوای منقولات خود دست نیافته اند.

سقراط پیش تر از همه صاحب نظران متوجه این نكته مهم شده است. وی در ضمن دفاعیه خویش، آن جا كه برای تأیید قول خدایان درباب خردمندی خویش سخن می راند، چنین می گوید: «از آثار شاعران، آنچه را بیش تر از روی اندیشه و رویّه می نمود برایشان خواندم و معنای آن سخنان را پرسیدم، لیكن شرم دارم واقع را بگویم. اما چه چاره است، می گویم كه همه كسانی كه آن جا بودند بهتر از خود شاعران سخنان آنان را تفسیر می كردند و در آن سخنان تحقیق می نمودند. به زودی دانستم كه مایه كلام شاعران دانش نیست، سخنانشان از شور و ذوق برمی آید.»۳

● بایسته های منتقد

با این بیان، روشن می شود كه لازم است منتقد:

اولاً، خود به زوایای سخن مورد نقد دست یافته باشد.

ثانیاً، خود را از اغراضی غیر از حقیقت جویی و شناخت تا حد امكان بازداشته باشد.

ثالثاً، با بیانی نیك و مستدل، بهترین ها را برجسته و نقص ها را نمایان سازد.

این قواعد نه تنها در مورد منتقد فلسفی صادق است، بلكه در آن اهمیت بیش تری نیز می یابد; چرا كه شالوده بنای فلسفی بر فهم دقیق استوار است.

مطلب مهم دیگر این كه هیچ گاه ارزش نقد به معنای اصلی آن را نباید كم تر از ارزش و اعتبار ابداع دانست. همان گونه كه ابداع از ذهنی خلاّق و مبتكر سرچشمه می گیرد، نقد نیز از ذهنی متفكر و پویا می تراود و همان گونه كه ابداع ذوق و هوشی سرشار می طلبد، نقد نیز از تیزهوشی و خوش ذوقی مایه می گیرد، هر چند ابداع، وجودی اصیل و اوّلی دارد و انتقاد و نقد علمی از وجودی تبعی و ثانوی برخوردار است.

● نقد فلسفی در جهان اسلام

برخی گمان كرده اند چیزی به نام «فلسفه اسلامی» وجود ندارد; چرا كه فیلسوفان مسلمان صرفاً فراگیرنده اندیشه ها و افكار ارسطو و افلاطون بوده اند و به آثاری از آنان، آن هم با ترجمه هایی مخدوش و نارسا دست رسی داشته اند. هر چند این حقیقت قابل انكار نیست كه آثار یونانی ریشه های تفكر فلسفی در جهان اسلام را شكل داد و فیلسوفان اسلامی خمیرمایه تفكر خود را از ترجمه های آثار فلسفی یونانی گرفتند، اما نمی توان فلاسفه پرورش یافته در مهد تفكر اسلامی را مقلّدان صرف یونان و مروّجان چشم و گوش بسته آثار افلاطون و ارسطو دانست.

به اقرار بسیاری از مورّخان، از زمانی كه تفكرات فلسفی یونان به دست مسلمانان و فیلسوفان باریك اندیش، سخن شناس و ژرف نگر اسلامی افتاد و به تفسیر و تحلیل آن سخنان پرداختند، رشد روزافزونی نمود و از شهرت قابل توجه ای در جهان برخوردار شد كه اگر این آثار به دست فیلسوفان مسلمان نمی افتاد، اگر به فراموشی سپرده نمی شد، از منزلت امروزی نیز برخوردار نبود.

متفكران مسیحی قرون وسطا از طریق آثار فارابی و ابن سینا توانستند از فلسفه افلاطون و ارسطو اطلاع وسیع تری پیدا كنند و اگر پس از ارسطو، در جهان فلسفه، فارابی به «معلم ثانی» لقب می گیرد، به همین دلیل است كه او پس از ارسطو اولین فیلسوفی است كه توانست به زوایای تفكر فلسفی وی پی برده، سره آن را از ناسره درست بفهمد و نه صرفاً مفسّر و شارح باشد، بلكه از خود ابتكارات و ابداعاتی در تلفیق و تألیف تفكرات فلسفی ارائه دهد. اندیشمندان اسلامی در پرتو تعالیم دینی خود، آموخته بودند كه با حفظ اصول و مبانی فكری و عملی خود، به استقبال هر تفكر و اندیشه ای بروند و آن را با میزان عقل و وحی تطبیق دهند تا به نیكی بتوانند از عهده درك و شناخت درست اندیشه ها برآیند.

این نوشتار به طور فشرده و مختصر، به بررسی برخی از نظریات فلسفی و تفكرات انتقادی و ابداعی فلاسفه اولیه در عالم اسلام می پردازد. پیش از پرداختن به این مطلب، لازم است نگاهی گذرا به تاریخ انتقال آثار فلسفی و ترجمه ها و مترجمان اولیه و نیز عوامل و انگیزه های این موضوع بیفكنیم.

● نخستین رویارویی فرهنگی در اسلام

ذكر این نكته ضروری است كه وجود زمینه های نقد و نقّادی در تعالیم اسلامی، موجب ورود افكار و اندیشه های ملل دیگر به سرزمین های اسلامی شد. مواردی همچون آیه «استماع قول و اتباع احسن»، آیات و روایات ترغیب كننده به تفكر و تعقل، واجباتی از قبیل امر به معروف و نهی از منكر، سیره عملی حضرت رسول و پیشوایان اسلامی(علیهم السلام) در تشویق به فراگیری علوم و فنون حتی اگر با مشكلات و مصایب فراوان همراه باشد و اقداماتی از قبیل مشروط بودن آزادی اسرای جنگیِ كفّار در قبال تعلیم مسلمانان گواه بر حقیقت مذكور است.

هر چند ترجمه های اولیه پیش از اسلام، در ممالكی كه پس از ظهور اسلام تحت نفوذ حكومت اسلامی واقع شد، شروع شده بود و مدارسی نیز همچون اسكندریه در مصر، مدرسه رها و جندی شاپور در ایران و مدرسه نصیبین و حرّان به فعالیت علمی مشغول بودند و دانشجویان بسیاری در آن مدارس به تعلیم علوم و فنون می پرداختند، اما از هیچ یك از آن ها فیلسوفان بزرگی، كه صاحب فكر و اندیشه عمیق و مؤثر در تاریخ باشند، برنخاسته و آثار قابل توجه ای از آن دوران باقی نمانده است.

ما دوران بالندگی و رشد و فهم عمیق و منتقدانه را به اقرار مورّخان در مشرق زمین، پس از ظهور اسلام نزد متفكران مسلمان می یابیم. از همان اوایل قرن اول هجری، تبادل فرهنگی بین مسلمانان و ممالك غیر مسلمان آغاز شد: «هنگامی كه فتوحات اسلامی در نواحی و بلاد مختلف، كه در آن ها روحیه هلنی بر اثر فتوحات اسكندر حاكم بود، صورت گرفت، این رویارویی شدیدتر شد. در همین زمان بود كه تلاقی دو ذوق و دو فكر تحقق یافت و نتیجه این تلاقی و ازدواج، رویش درختی بود كه ابتدا در عصر عباسی نمایان شد و سپس در عصر و دوره اندلسی به بار نشست.

به هر حال، فلسفه و علم یونانی در خلال این برخوردها، در عصر بنی امیّه یعنی همان قرن اول كه درهای ممالك مسلمان نشین به روی بلاد غیر عرب باز شد، وارد ممالك اسلامی گردید.»۴ شاهد بر این مطلب، كتاب هایی است كه در فهرست ابن ندیم و عیون الانباء در زمره كتاب های ترجمه شده، ذكر گردیده است. ابن ندیم می نویسد: «خالد بن یزید (كه ملقب به «حكیم آل مروان» بود) علما را جمع كرد و دستور ترجمه كتب یونانی از جمله، كتاب ارغنون ارسطو را صادر كرد.»۵

صدرالمتألهین شیرازی در اسفار، به نقل از المطارحات سهروردی ذكر می كند كه در عهد بنی امیه، ترجمه هایی از یونانی بین مسلمانان رواج یافت و آنان با چنان اشتیاقی به آن ترجمه ها روی آوردند كه این كار آن ها را به افراط كشانید و مبالغه هایی نیز در این باره نمودند.۶«اُلِری در كتاب فكر عربی و جایگاه آن در تاریخ، طرق انتقال علوم یونانی را به جهان اسلام این گونه ذكر می كند:

۱. نسطوریان و نقش آنان در انتقال علم طب;

۲. یعقوبیان و نقش آنان در انتقال فلسفه نو افلاطونی و تصوّف در عالم اسلام;

۳. مدرسه جندی شاپور;

۴. مدرسه حرّان. این مدرسه وثنی بود و در آن علوم و معارف بابلی و یونانی با هم درآمیخت.»۷

● نخستین ترجمه ها از آثار یونانی ابتدا از طریق سریانیان به بلاد دیگر منتقل شد كه برخی از مورّخان آن را به سه دوره تقسیم كرده اند:

۱. دوره نخست: پیش از اسلام در نیمه قرن پنجم میلادی با ترجمه كتاب عبارت و هفت مقاله اول از كتاب تحلیلات اولی از ارسطو; سریانیان در این مرحله، مستقیماً تحت تأثیر مدرسه آتن بودند و از تأثیر شروح اسكندر افرودیسی و آمونیوس و دیگر شارحان اسكندریه بركنار بودند.

۲. از اوایل قرن ششم تا كمی پس از ظهور اسلام كه بیش تر كتب فلسفی ترجمه می شد; سرجیوس از معروف ترین مترجمان سریانی بود كه به فلسفه همت گماشت. ترجمه ایساغوجی فرفوریوس و شرح مفصل بر مقولات ارسطو از آن اوست.

۳. مرحله سوم كه خود شامل دو دوره است:

الف.متعلق به سریانیان بدون تأثیراسلام;

ب. دوره ای كه اسلام ظهور كرده و تسلط یافته بود كه این دوره مهم تر از دوره اول بود.

سریانیان،كه خودقومی از نصارا بودند، به زبان یونانی آشنایی داشتند و آن را خوب می فهمیدند، ترجمه های آنان نیز با دقت وامانت بالاصورت می گرفت.اززمانی كه مسلمانان به ممالك سریانیان راه یافتند، از آن ها خواستند تا میراث علمی فلسفی خود رابه عربی ترجمه كنند.بعدها مسلمانان پس از آشنایی با زبان یونانی، خود به مرور، كتاب های یونانی را ترجمه كردند.

دكتر ت. ج. دبور می نویسد: «سریانیان بیش تر به كتب فلسفی توجه داشتند و علاقه آن ها به كتاب های ریاضی، طبیعی و پزشكی اندك بود. و این امر دو سبب داشت: نخست این كه آنان به دلیل دارا بودن روحیه های صوفیگرانه و علاقه مند بودن به تهذیب اخلاق، تمایل زیادی به حكمت فیثاغوری و افلاطونی داشتند. دوم این كه آن ها به منطق بسیار توجه داشته و به همین خاطر، ارسطو نزد آنان بیش تر از جهت منطق شهرت یافته بود.»۸

البته سریانیان از خود چیزی ابتكار نكردند، اما از راه ترجمه ها، توانستند واسطه خوبی در انتقال علوم به عرب و ایران باشند. مترجمان اولیه همگی سریانی بودند و پس از اندك زمانی، از بین عرب ها افراد برجسته ای برخاستند كه در كار ترجمه و انتقال آثار یونانی، كوششی همراه با وسواس علمی از خود نشان دادند. در عصر امویان، بین مسلمانان و مسیحیان رابطه نسبتاً خوبی برقرار شد و رجال مهمی از كلیسا در سوریه همچون یوحنا دمشقی و صفرونیوس به كار ترجمه و تألیف پرداختند و دانشگاه های بزرگی مانند اسكندریه، بیروت، انطاكیه، حرّان و جندی شاپور تحت حمایت خلفای اسلامی به وجود آمدند.

اما عصر طلایی ترجمه و اهتمام به علوم، زمان عباسیان بود. مأمون (۱۹۸ ۲۱۸ هـ) یكی از خلفای عباسی بود كه در دوره خلافتش كتب گوناگون فلسفی، طبی، طبیعی، فلكی، ریاضی و سیاسی ترجمه گردید.

ابن ندیم در الفهرست درباره شروط توقف جنگ بین مأمون و تیوفیلوس، پادشاه روم، می نویسد: «بعد از پیروزی مأمون، از جمله شروط برای توقّف جنگ این بود كه مسلمین بر كتاب های فلسفی و علوم آن ها دست رسی داشته باشند. لذا، مأمون از آنان خواست تا كتابخانه یونانی را ارسال كنند و آنان نیز چنین كردند و سهل بن هارون، خزانه دار آن ها شد.»۹

بعضی معتقدند اولین كسی كه در دوره عباسی به منطق شهرت یافت، عبدالله بن مقفع، خطیب فارسی زبان، بود. وی، كه نویسنده دربار ابوجعفر منصور دوانیقی محسوب می شود، كتاب هایی از ارسطو را در منطق مثل قاطیغوریاس، باری ارمینیاس و آنالوطیقا را ترجمه كرد. دو كتاب اخیر برای اولین بار به دست وی ترجمه شد.۱۰

پی نوشت ها

۱ـ لسان العرب، بیروت، داراحیاء التراث العربی، ج ۱۴، ص ۲۵۵، ماده «نون»

۲ و ۳ـ عبدالحسین زرّین كوب، نقد ادبی، چاپ سوم، امیر كبیر، ۱۳۶۱، ج ۲، یادداشت های فصل ۱، ص ۷۳۵ / ج ۱، ص ۱۹

۴ـ محمد عبدالرحمن مرحبا، من الفلسفهٔ الیونانیهٔ الی الفلسفهٔ الاسلامیه، بیروت، ص ۲۹۱

۵ـ ابن ندیم، الفهرست، ترجمه و تحقیق محمدرضا تجدّد، تهران، امیر كبیر، ۱۳۶۶، ص ۴۹۷

۶ـ صدرالدین شیرازی، الحكمهٔ المتعالیه فی الاسفار الاربعهٔ العقلیهٔ، چاپ سوم، بیروت، داراحیاء التراث العربی، ص ۷۸

۷ـ حنّا الفاخوری، تاریخ فلسفه در جهان اسلام، ترجمه آیتی، به نقل از:

Oleary, Arabic Thaught and its place in history, P. ۳۲۶

۸ـ ت. ج دبور، تاریخ فلسفه در اسلام، ترجمه عباس شوقی، ص ۲۰

۹ـ ابن ندیم، پیشین، ص ۱۹۷

۱۰ـ عبدالرحمن مرحبا، پیشین، ص ۲۹۴ به نقل از: طبقات الامم، بیروت، چاپ لویس شیخو، ۱۹۱۲، ص ۴۹

۱۱ـ مونتگمری وات، فلسفه و كلام اسلامی، ترجمه عزّتی، ص ۶۰

۱۲ـ عبدالرحمن مرحبا، پیشین، ص ۳۱۵ به نقل از:

Ernest Renan, Historie generale et systeme, Compare des Langues semitiquos (Paris), P. ۱۰.

۱۳ـ همان، ص ۳۳۸

۱۴ـ ت. ج. دیور، پیشین، ترجمه عباس شوقی، ص ۳۲ ۳۳

۱۵ـ مراد از «فلسفه عرب» در این گونه نوشته ها، عموماً فلسفه اسلامی است.

۱۶ـ عبدالرحمن مرحبا، پیشین، ص ۳۴۲ به نقل از:

Gustare Dugat, Histore des Philosophes et des theologians Musulmans (Paris, ۱۸۷۸), P. XVI.

۱۷ و ۱۸ و ۱۹ـ دامپی یر، تاریخ علم، ترجمه عبدالحسین آذرنگ، تهران، سمت، ۱۳۷۱، ص ۹۵ ـ ۹۴ / همان، ص ۹۶ / ص ۹۸ ۹۷

۲۰ـ ابن ندیم، پیشین، ص ۴۵۶

۲۱ـ القفطی، تاریخ الحكماء، به كوشش مهین دارایی، تهران، دانشگاه تهران، ۱۳۷۱، ص ۵۰۱

۲۲ـ عبدالرحمن بدوی، موسوعهٔ الفلسفه، ج۲، ص۲۹۹

۲۳ـ حنّا الفاخوری، پیشین، ص ۳۷۹ به نقل از: رسائل الكندی الفلسفیه، ص ۲۴۴

۲۴ـ عبدالرحمن بدوی،موسوعهٔ الفلسفه، ص ۳۰۰

۲۵ـ ابویوسف كندی، رساله فی حدود الاشیاء، ص ۱۴۵

۲۶ـ ارسطو، درباره نفس، ترجمه داودی، دفتر دوم، ۴۱۲ الف و ب

۲۷ـ ابویوسف كندی، پیشین، ص ۱۴۵

۲۸ـ عبدالرحمن مرحبا، الكندی، بیروت، منشورات عویدات، ۱۹۸۵، ص ۱۲۱

۲۹ـ عبدالرحمن بدوی، پیشین، ص ۳۰۵ ۳۰۶

۳۰ـ ارسطو، پیشین، دفتر سوم، الف ۴۲۹، ب ۴۲۹، الف ۴۳۰

۳۱ و ۳۲ و ۳۳ـ ابویوسف كندی، رسائل الكندی الفلسفیه، ص ۱۵۴ ۱۵۵ / همان / ص ۳۵۷ ۳۵۸

۳۴ـ ر. ك. به: انطوان سیف، الكندی مكانته عند مورخی الفلسفهٔ العربیّه، بیروت، دارالجیل، ۱۹۸۵ ص ۷۷ ۸۶

۳۵ـ م. م شریف، تاریخ فلسفه در اسلام، ج ۱، ص ۶۰۲، به نقل از: الفلسفه الاولی، ص ۱۴۱

۳۶ـ ابن ندیم، الفهرست، ترجمه و تحقیق محمدرضا تجدّد، تهران، امیركبیر، ۱۳۶۶، ص ۴۷۴; البته برخی فارابی را از بلاد تركستان دانسته اند. ر. ك. به: طبقات الاطباء، اخبار الحكماء، تتمه صوان الحكمهٔ.

۳۷ـ ذبیح الله صفا، تاریخ علوم عقلی در تمدن اسلامی، ص ۱۸۳

۳۸ـ مقدمه احصاء العلوم فارابی، ترجمه و تحقیق حسین خدیو جم، ص ۸ ۹، به نقل از:

M. Casiri, Bibliotheca arabica - hipana Escurialensis (Madrid ۱۷۷۰), Vol. I, N. ۹۹۳.

۳۹ـ ابونصر فارابی، احصاء العلوم، ص ۴۰

۴۰ـ م. م شریف، تاریخ فلسفه در اسلام، ج ۱، ص ۶۵۴

۴۱ الی ۴۳ـ ابونصر فارابی، سیاسهٔ مدنیّهٔ، ترجمه سجّادی، ص ۱۴۰ / ص ۱۳۹ ۱۴۰ / ص ۱۹۲

۴۴ـ هانری كربن، تاریخ فلسفه اسلامی، ترجمه جواد طباطبائی، ص ۲۲۹

۴۵ـ پورجوادی، درآمدی بر فلسفه افلوطین، ص ۳۵ ۳۶، به نقل از: نه گانه ها، ۱، ۲، ۵.

۴۶ـ ابونصر فارابی، آراء اهل المدینهٔ الفاضلهٔ و رسالهٔ فی اثبات المفارقات، ص ۳ ۸

۴۷ـ م. م شریف، پیشین، مقاله فارابی، نوشته ابراهیم مدكور، ص ۶۵۱

۴۸ـ هانری كربن، پیشین، ص ۲۲۹ / عبدالرحمن مرحبا، من الفلسفهٔ الیونانیهٔ الی الفلسفهٔ الاسلامیهٔ، بیروت، ص ۴۲۳ ۴۲۹

۴۹ـ عبدالرحمن مرحبا، پیشین، ص ۴۴۵

۵۰ و ۵۱ـ سیاسهٔ مدنیه، ص ۱۳۶ / ص ۱۹۶

۵۲ـ هانری كربن، پیشین، ص ۲۳۱

۵۳ و ۵۴ـ سیاسهٔ مدنیّه، ص ۱۹۲ / ص ۱۹۳

۵۵ـ ر. ك. به: آراء اهل المدینهٔ الفاضله، ص ۱۲۹

۵۶ و ۵۷ـ ابراهیم مدكور، فارابی، مجموعه تاریخ فلسفه در اسلام، گردآوری م. م شریف، ج ۱، ص ۶۵۸ به نقل از: ابن رشد، تهافت التهافت، قاهره، ص ۱۲۶ / ص ۶۵۹

۵۸ـ ذبیح الله صفا، پیشین، ج ۱، تهران،، دانشگاه تهران، ۱۳۷۱، ص ۱۸۶

۵۹ـ ابراهیم مدكور، پیشین، ص ۶۵۹ به نقل از:

Spinoza, Traite theologico (Paris ۱۸۷۲). PP. ۱۹ - ۲۹.

۶۰ـ ر. ك. به: هانری كربن، پیشین، ص ۲۲۷

۶۱ـ ابونصر فارابی، فصوص الحكم، چاپ حیدرآباد، ص ۶

۶۲ـ ر. ك. به: ملكشاهی، ترجمه و شرح مقدمه اشارات و تنبیهات ابن سینا، ج ۲، منطق.

۶۳ـ ابن سینا،اشارت، منطق، نهج اول، فصل یازدهم

۶۴- Emanation.

۶۵ـ ابن سینا، اشارات، الهیات، نمط ششم، فصل دوازدهم، شرح ملكشاهی، ص ۳۳۳

منبع:ماهنامه معرفت ، شماره ۴۲


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 6 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.