یکشنبه, ۱۴ بهمن, ۱۴۰۳ / 2 February, 2025
آمریکا دنیا را با خود غرق می کند
در جریان جنگ داخلی تاجیکستان در اواخر دهه ۹۰، سربازان وفادار به دولت مرکزی راه مبتکرانه سادهای برای صرفهجویی در هدر ندادن گلوله هنگام کشتار اعضای جنبش مخالف ـ که طالبان آنان را آموزش داده بود ـ پیدا کردند. آنان قربانیان خود را با طناب به یکدیگر میبستند و در رودخانه پیانج ـ خط مرزی بین تاجیکستان و افغانستان ـ میانداختند. یکی از بازماندگان این کشتارها در حالی که مرا به یکی از محلهایی که برای آن استفاده میشد میبرد، گفت: کافی بود یکی از آنان شنا بلد نباشد تا همه غرق شوند.
اقتصاد به هم پیوسته امروز جهانی چنین وضعی دارد. اقتصاددانان لیبرال معتقدند وابستگی متقابل، صلح را تقویت میکند و پرهیز از نابودی اقتصادی متقابل تضمین شده است. در چنین شرایطی اگر چین یا ایالات متحده قرار باشد به یکدیگر حمله کنند مهاجم دچار عوارض شدید خواهد شد، اما در عین حال بینالمللیسازی (جهانیسازی) اقتصاد بیشتر شبیه پیمانی برای خودکشی جمعی شده است.
مانند آن تاجیکهای نگونبختی که سرنوشتشان با طنابهای ارزان به یکدیگر گره زده شده بود. اروپا، چین و بیشتر کشورهای جهان به آمریکا وابستهاند یعنی به کشوری که به نظر میرسد شنا کردن نمیداند و اشتیاقی به یاد گرفتن هم ندارد.
فروپاشی اتحاد شوروی، جریانی که از دهه ۷۰ شروع شد و با انحلال آن در ۱۹۹۱ به اوج رسید، پیامدهای بینالمللی گستردهای داشت. روسیه کشوری تحت اداره و سلطه مافیای مواد مخدر شد و میلیونها نفر از مردم آن بر اثر قحطی نابود شدند. کاهش کنترل روسیه بر آسیای میانه بویژه افغانستان، صحنه را برای جنبشهای جری شده تندرو و بشدت سازمان یافته مانند طالبان آماده کرد و از طرف دیگر آمریکا را به عنوان آخرین ابرقدرت بازمانده در جهان بر جای گذاشت.
اما از دیدگاه اقتصادی، سقوط شوروی عوارض چندانی در سطح جهانی نداشت. اتکای شوروی به صنایع تحت مالکیت دولت، به منظور داشتن کمترین وابستگی به تجارت خارجی همراه با استفاده آن کشور از پولی محلی باعث شد وقتی روبل در وضعیت بحرانی قرار گیرد کشورهای دیگر دچار مشکلی جدی نشوند.
ایالات متحده به علت هزینههای فراوان زیرساختاری نظامی که ادعا میکرد برای مبارزه در طول جنگ سرد ضروری است و با ریخت و پاش فراوانتر در زمینه جنگ جهانی با ترور، حالا در شرایطی مشابه شوروی در شرایط مصیبتبار اقتصادی پیش از سقوط آن قرار گرفته است.
● سقوطهای پیاپی
برخلاف شوروی که غرق شدن آن با غرق شدن اجباری کشور دیگری همراه نبود، فروپاشی ایالات متحده میتواند نظام سرمایهداری بینالمللی را همراه با خود ساقط کند.
کاری که بتازگی در مورد بدهیهای دولت آمریکا به وسیله نهادهای مالی این کشور انجام شد فقط از یک دموکراسی قلابی و مندرآوردی بشدت بیمار برمیآمد.
معامله بین سیاستمداران دموکرات و جمهوریخواه به منظور اجتناب از چنین سقوطی برای آرام کردن بازارهای مالی وحشتزده خیلی دیر بود. در آن مرحله خزانهداری آمریکا نیز احتمال داشت از پرداخت بدهیهای خود امتناع کند که هزینه بهرههای سنگینتر به طور غیرمستقیم بر مردم آمریکا تحمیل میشد، مانند بسیاری از این گونه سازشها که یک وضع بد را بدتر میکند زیرا در چنین شرایطی درمان بدتر از بیماری است. در واقع یک بار دیگر جهان مشغول پرداخت برای حماقت ایالات متحده شد.
آمریکا با قرارداد تجارت آزاد آمریکای شمالی که با مکزیک و کانادا در ۱۹۹۴ منعقد شد، سرعت جهانیسازی در تجارت را با ملتهای بسیاری ازجمله اردن، استرالیا، شیلی، سنگاپور، بحرین، مغرب، عمان، پرو، کاستاریکا، السالوادور، گواتمالا، هندوراس، نیکاراگوئه، جمهوری دومینیکن، پاناما، کلمبیا و کره جنوبی به نحوی تجاوزکارانه تشدید کرده است. برنامههای چندجانبه در زمینه کاهش تعرفه مانند منطقه تجارت آزاد با اتحادیه اروپا و منطقه تجارت آزاد آمریکا ـ خاورمیانه، کل مناطق قارهای را با اقتصاد آمریکا پیوند داد. کشورهای بسیار دیگری نیز روابط غیررسمی برای کاهش تعرفه و یارانه عبوری برای تسهیل تجارت فراملی با ایالات متحده دارند. کارگران بویژه در کشورهای توسعه یافته، بهای سنگین برای قراردادهای تجارت آزاد میپردازند. سرمایه سیال و روان است و در جستجو برای نیروی کار ارزانتر براحتی از مرزها عبور میکند، اما مردم ثابت هستند. آنان نمیتوانند براحتی شهروند هر کشوری شوند یا اجازه کار در کشورهایی بگیرند که مزد بیشتری میپردازند. حتی اگر کارگران قانونا اجازه داشتند در هر جای جهان کار کنند بیشتر آنان به علت روابط خانوادگی، زبان، فرهنگ و فقر در همان جایی که هستند، میماندند.
جهانیسازی تعادل مبارزه بین کارگر و مدیریت را بشدت به سود شرکتهای فراملیتی برهم زد. در آمریکا نتیجه این کار ۵ دهه کاهش میانگین دستمزدها بوده است. (مجموع دستمزدها افزایش یافته و ثروتمندان بیش از هر زمان دیگر ثروت انباشتهاند.) پرداخت وامهای آسان راهحلی موقتی برای پوشاندن مشکل نابرابری فزاینده درآمدها در طول دهههای ۸۰ و ۹۰ بود. وقتی حباب مسکن ترکید و بازارهای وام در ۲۰۰۸ بسته شد، مصرفکنندگان آمریکایی ـ که عامل ۷۰ درصد فعالیت اقتصادی آمریکا هستند ـ از احساس فقیر بودن به فقیرتر شدن رسیدند. آنان که بیکار یا کمکار شده بودند، نمیتوانستند پولی به دست آورند. خطوط اعتباریشان لغو یا محدود شده بود و نمیتوانستند پول قرض کنند. طبقه متوسط سابق که مجبور شده بود با درآمد بشدت محدود شده خود زندگی کند، از خرج کردن دست کشید.
برای این که کاهش میزان بیکاری شروع شود تولید ناخالص داخلی باید حداقل ۴ درصد بر مبنای ماهانه میشد. حال آن که رقم واقعی در آمریکا هشت دهم است.
این موقعیتی نیست که جهان بخواهد از دستاندرکاران عمده آن باشد. با این حال علاوه بر تجارت، ترتیبات پولی بینالمللی نیز سرنوشت اقتصادهای ملی بیشمار دیگری را به سرنوشت ایالات متحده پیوند زده است. ایالات متحدهای که آنها نفوذ یا کنترل چندانی بر آن ندارند. دلار پول رسمی ۷ کشور دیگر ازجمله اکوادور، پاناما، تیمور شرقی، بریتیش ویرجین آیلندز، پالایو و پول عملی بسیاری از کشورهای جهان سوم است.
● وابستگی خطرناک به دلار
بانکهای مرکزی (جهان) به عنوان سپری در مقابل خطر به نحو مایوسکنندهای به دلار معتاد شدهاند. موریتز شولاریک، استاد اقتصاد دانشگاه آزاد برلین در گزارشی برای شورای روابط خارجی (آمریکا) در فوریه ۲۰۱۱ نوشت: «در شرایطی که بازارهای در حال ظهور به اقتصاد جهان ملحق شدهاند، بانکها در معرض جریانهای سرمایه خارجی قرار گرفته و به این ترتیب مقابل فرار سرمایه آسیبپذیر شدهاند. آنها برای حفظ خود در برابر چنین خطری ذخایر عظیم دلار انباشتهاند تا نرخ ارز و نقدینگی خود را تثبیت کنند. البته این سیاست از جهات بسیاری عاقلانه بوده و اینگونه کشورها از توفان مالی ۲۰۰۸ ـ ۲۰۰۷ نسبتا به خوبی گذشتند، اما به روز این کشورها چه میآید وقتی دلار دچار بحران شدید میشود؟
امروز در همه جای جهان این نگرانی وجود دارد که جهان با وابستگی به دلار، که زمانی شکستناپذیر به حساب میآمد، خود را به مردی چاق و در حال غرق شدن بسته است؛ مردی که در آستانه حمله قلبی دیگری است.
بانک مرکزی چین (تنها کشور بظاهر کمونیستی که ۲ تریلیون دلار در ذخایر ارزی خود دارد) با بیش از دو سوم مجموع دلارها به اضافه ۲/۱ تریلیون در اوراق بهادار پیوسته از واشنگتن میخواهد از کسریهای خود بکاهد.
بدهی ملی آمریکا اکنون حدود ۴/۱۶ تریلیون دلار است. چین برخلاف آمریکا، در جریان بحران مالی جهانی سال ۲۰۰۸، میلیاردها دلار به صورت محرک اقتصادی مستقیم در اختیار شهروندان و بازرگانان خود قرار داد. این اقدامی عاقلانه بود که به چین کمک کرد نسبتا سریع بحران را پشت سر بگذارد، اما حالا اختلافات سیاسی، خرج کردن بیرویه و نظامیگری فراگیر و بیامان آمریکا، بزرگترین اقتصاد آسیا را به افتادن در رکود دیگری تهدید میکنند.
شین هوا، خبرگزاری رسمی چین نوشت: «دولت آمریکا باید این واقعیت دردناک را بپذیرد که سرانجام روزهای خوش گذشته که میتوانست با قرض گرفتن از افتضاحات خودساخته خلاص شود، به پایان رسیده است.»
خبرگزاری چین جدید نیز که سخنگوی رسمی دولت چین است در سر مقالهای نوشت: «چین، بزرگترین طلبکار تنها ابرقدرت جهان حالا حق دارد بخواهد ایالات متحده به مشکلات ساختاری بدهی خود رسیدگی کند و ایمنی داراییهای دلاری چین را تضمین نماید.» این مطلب که از نظر ترکیب صراحت، ترس و خشم قابل توجه بود در روزنامه لسآنجلس تایمز نیز به چاپ رسید. چین همچنین خواستار آن شد که آمریکا اعتیاد خود به بدهی را درمان کند و یاد بگیرد با توجه به امکاناتش زندگی کند.
● راه خروج
اما برای آمریکا (و جهان) سوال بزرگ این است: راه خروج از این افتضاح اقتصادی چیست؟
در این مرحله تصور راهی برای بازگشت دشوار است. مثل هر بیماری، نخستین گام به سمت بهبود، پذیرفتن این است که مشکلی وجود دارد، اما مسوولان آمریکایی حتی اعتراف نمیکنند که آمریکا دچار رکود و کسادی است تا چه رسد به این که با بحران اقتصادی دست به گریبان باشد.
ایالات متحده دچار بحران اقتصادی است و هیچ شکی درباره آن وجود ندارد. اما بر خلاف رکود بزرگ ۱۹۴۳ ـ ۱۹۲۹، آمریکاییها فقط از کمی دستمزد و حقوق رنج نمیبرند، بلکه با تورم واقعی بسیار زیاد، بیش از ۱۰ درصد در هر سال مواجه هستند. نرخ رسمی تورم به هزینههای روبه افزایش مسکن، مواد غذایی یا سوخت توجه کافی نشان نمیدهد.
دولت اوباما وانمود میکند مشکلی وجود ندارد. این دولت ۲ سال و ۶ ماه است در راس کار بوده اما هنوز رئیسجمهور هرگز به خود زحمت نداده طرحی برای ایجاد اشتغال به کنگره ارائه دهد.
دولت اوباما در ۲۰۰۹ میتوانست برای تغییر شدید اولویتهای دولت، کوچک کردن ارتش، پایان دادن جنگهای خارجی آن و تغییر مسیر اعتبارات سرمایهگذاری در آمریکا فشار بیاورد، اما به جای اینها خوش خدمتی به دوستان بانکدار خود را انتخاب کرد. حالا صحنه سیاسی برای دموکراتها بدتر شده است. استفن فولی در روزنامه ایندیپندنت انگلیس نوشت: «شرایط و اراده سیاسی مبارزه برای ایجاد مستقیم شغل به وسیله دولت، چه از طریق کمک فدرال برای جلوگیری از اخراج کارکنان از دولتهای محلی یا از طریق طرحهای دولتی ایجاد اشتغال وجود ندارد. درواقع دولت فعلا فکری برای ایجاد اشتغال ندارد، زیرا همه فقط در فکر کاهش هزینهها هستند.»
از شرکتهای بزرگ هم امیدی نمیرود. آنها هم استخدام نمیکنند، چون تقاضا وجود ندارد. تقاضا وجود ندارد چون شرکتها استخدام نمیکنند. این هم قدرت جادویی بازار!
شرکتها مشغول انباشتن پول هستند، آنقدر پول که اگر در کارها و راههای جدید سرمایهگذاری میشد میتوانست موجب بهبود اوضاع شود، حتی بانکها هم آنها را نمیخواهند. بانک مولن کورپ نیویورک در اقدامی غیرعادی برای پذیرفتن سپردههای بیش از ۵۰ میلیون دلار از مشتریان هزینه دریافت میکند. روزنامه وال استریت ژورنال نوشت: «از ابتدای سال جاری مقدار پول نقد بانکها با ۸۳ درصد افزایش یا ۸۹۰ میلیارد دلار به ۹۸/۱ تریلیون دلار رسید. بانکها آنقدر پول اضافی دارند که نمیدانند با آنها چه بکنند.» برعکس وامهای مصرفکنندگان ۲/۰ درصد یا ۷/۱ میلیارد دلار رشد کرده است.
در طول رکود ۱۹۹۳ ـ ۱۹۸۹ صنعت نو پای اینترنت بود که اقتصاد را نجات داد. شرکتهای فناوری مانند گوگل و اپل عامل شکوفایی دهه ۱۹۹۰ شدند که بزرگترین شکوفایی در تاریخ آمریکا ـ و در نتیجه در جهان ـ بود.
اما اکنون چیزی مثل آنها در افق دیده نمیشود. بعضی کارشناسان اقتصادی «اقتصاد سبز» تازهای را پیشنهاد میکنند که با تغییر از انرژی متکی بر نفت و گاز به منابع خورشیدی و سایر منابع همراه باشد، اما حتی دست و دلبازانهترین برآوردهای آنان به پر کردن شکاف باقیمانده ناشی از ۵۰ سال غارت شهروندان و کارگران عادی به وسیله شرکتهای عظیم نزدیک نمیشود. هر چه باشد انرژی بیشتر به مصرف تولید صنعتی میرسد. اگر هیچ کس پول کافی به دست نمیآورد تا چیزی خریداری کند، نیازی به روی آوردن به انرژی خورشیدی وجود ندارد.
سال ۱۹۹۱ در مجمعی دانشگاه کالیفرنیای برکلی درباره نفتا شرکت کردم. شوروی چند ماه پیش فروپاشیده بود. یادم هست فکر میکردم حالا سرمایهداری همه جا را خواهد گرفت. کاپیتالیسم شکستناپذیر خواهد بود.
اما اشتباه میکردم. نزدیک به ۲ دهه بعد همچنان که در اروپا شاهدیم، دیگر جهانیسازی شباهتی به همافزاییای درخشان ندارد، بلکه بیشتر شبیه شمشیری دولبه است.
اگر یک اقتصاد سرمایهداری عمده فرو بریزد، همه آنها فرو خواهند ریخت. فراگیرندگی این نظام ممکن است نشانه و اثبات فروپاشی و انحطاط آن باشد.
سایت الجزیره انگلیسی
مترجم: علی کسمایی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست