یکشنبه, ۱۶ دی, ۱۴۰۳ / 5 January, 2025
مجله ویستا

زمانی برای نوشتن


زمانی برای نوشتن

«تابعیت» و ادبیات امروز ما

«نوشتن» پیش از هر چیز نیازمند جایگاه است. جایگاه یا جوهر مکان را با سه مفهوم فضا، مکان و منزلت، می‌توان شرح داد: «فضا»، همان مفهوم ساده فیزیکی است؛ جایی که هر چیز یا هرکس اشغال می‌کند. «مکان» اما، دیگر یک بحث فیزیکی نیست، بلکه در این مفهوم، نوعی برخورد ادراکی از فضا شکل می‌گیرد، یعنی از یک مکان واحد، هرکس برداشت و درک متفاوتی دارد. و «منزلت»، جایگاهی است که در پی این دو مفهوم امکان‌پذیر می‌شود.

نوشتن نیاز به «فضا» دارد: امکان اینکه در یک فضای معین، عمل نوشتن صرفا ممکن شود. در چنین فضایی همه امکان نوشتن دارند. اما مکان نوشتن، تنها با اخلال در نظام منزلتی مستقر ایجاد می‌شود. و حالا دستیابی به جایگاه نوشتن در مدار نمادین نیازمند یک میانجی است و شاید مفهوم حقوقی«تابعیت» را بتوان به عنوان این حلقه اتصال مطرح کرد. تابعیت در حقوق بین‌الملل رابطه‌ای سیاسی- حقوقی است که فرد با دولت (یک نظام حقوقی معین) دارد و به موجب آن از حمایت‌هایی برخوردار شده و البته تکالیفی نیز بر او بار می‌شود. مروری تاریخی به دوران‌های ادبیات ما نشان می‌دهد که در غالب دوران‌ها، تابعیت نویسندگان ما سویه‌های سیاسی- اجتماعی داشته است. اما ادبیات اخیر ما (دست‌کم در دو دهه گذشته) تابعیت نهادی را پذیرفته است. به عبارتی نهادهای ادبی، مکان نوشتن را تسخیر کرده‌اند. در عین‌حال مفهوم دیگری که به موازات با «مکان» مطرح می‌شود، مفهوم «زمان» است. همان‌طور که تابعیت نیز در خوانشی سیاسی، بیش از آنکه مفهومی مکان‌مند (جغرافیایی) باشد، به مفهومی زمان‌مند بدل شده است. رانسیر با تاکید بر این اینکه ما موجوداتی مکان-زمان‌مند هستیم، مفهوم زمان را نیز به موازات مکان پیش می‌کشد و نوشتن را حاصل نوعی مواجهه آن دو می‌داند. رانسیر این پروژه را با کتاب «شب پرولتاریا» آغاز می‌کند: از نیمه نخست قرن ۱۹ که کارگرانی از تقسیم «طبیعی» و «محتوم» شبانه‌روزشان به روزهای کار و شب‌های خواب به تنگ آمدند و به این حکم به‌ظاهر بدیهی که گروهی برای «کار کردن» به دنیا آمده‌اند و گروهی برای «فکر کردن»، اعتراض داشتند و برآن شدند به کاری دست زنند که مطابق نظم مستقر موجود نبود (و گویا هنوز هم نیست): نوشتن. بعدها رانسیر به بازخوانی نوشته‌های بایگانی شده کارگران قرن ۱۹ پرداخت، کارگرانی که عزم جزم کرده بودند تا آرزوها و رویاهای خویش را با زبان خویش به تحریر درآورند. رانسیر با بازخوانی این نوشته‌ها و قرائت‌شان به عنوان گفتارهایی فلسفی و نه صرفا شواهدی تاریخی، می‌خواست آن شب‌های بی‌نظیر را احیا کند که تعدادی کارگر جوان و یاغی که شعر می‌گفتند و فلسفه می‌بافتند و رویا می‌پرداختند و تا دمیدن سپیده می‌نوشتند. ایشان برخلاف تصور بسیاری تنها در پی بهبود شرایط کار یا مالکیت کارخانه‌ها نبودند، آنان سودای بنیادی‌تری در سر داشتند: زندگی هر روزه‌ای دیگرگون و بازپس‌گرفتن «زمانی» که دم به دم از ایشان ربوده می‌شد. * رانسیر در مقدمه این کتاب تاکید می‌کند که «صحبت فقر نیست، بحث دستمزدهای ناچیز و خانه‌های خالی از اسباب راحتی یا تهدید هماره حاضر گرسنگی در بین نیست، که مساله اساسی‌تر، تشویش و عذاب از بابت «زمانی» است که هر روز از ایشان دزدیده می‌شود. » بر این اساس رانسیر ادبیات و جایگاه نوشتن را متعلق به افرادی بی‌جا می‌داند، که مانند گارگران قرن نوزدهم، زمان را دستکاری کرده و بیان‌هایی را شکل می‌دهند و این بیان‌ها جایگاه و منزلتی را پدید می‌آورند تا این‌گونه ادبیات در کلام خاموشان امکان‌پذیر شود. از این‌رو تاریخ ادبیات، سراسر متعلق به نویسندگانی است که با اخلال در وظایف و زندگی روزمره به خلق ادبی پرداخته‌اند. نمونه بارز آن کافکا، که «نوشتن» را همواره در تقابل با «کار کردن» می‌داند، از این‌رو با اخلال در زندگی روزانه‌اش (وکالت در موسسه حقوقی)، نوشتن در «شب» را امکان‌پذیر می‌کند: «نوشتن هر آینه بیرون زندگی قرارگرفتن است و لذت بردن از مرگ خود، زین‌پس دنیا ممنوع است و زندگی ناممکن و تنهایی ناگزیر... » و این یعنی دستکاری زمان، برای خلق جایگاه نوشتن.

ادبیات ما نیز تا پیش از دو دهه اخیر، با غلبه بر گفتمان مستقر؛ که همه چیز را در دو ساحت فردی یا توده‌ای تعریف کرده است، سعی داشته تا با عمل نوشتن، از فردیت، سوژه ساخته و از توده‌ای شدن فاصله بگیرد. از این‌رو بیشتر داستان‌های آن دوران، مثلا غالب داستان‌های احمد محمود یا محمود دولت‌آبادی و دیگران در شب روایت می‌شود. اما ادبیات دو دهه اخیر، با تکیه بر «نهاد» - کارگاه‌های ادبی، جوایز، جلسات نقد و بنگاه‌های انتشاراتی- از فردیت و به تبع آن سوژگی فاصله گرفته و ناگزیر به توده‌ای شدن تن داده است. نگاه کنید به سازوکار بیشتر کارگاه‌های ادبی موجود، که با اعطای تابعیت به اعضای خود، بدل به لابراتوارهای داستان‌نویسی شده‌اند. حال‌آنکه در تمام محافل و کارگاه‌های ادبی موجود در دهه‌های گذشته، خلق ادبی در انزوا شکل گرفته و جمع (نه توده) محلی برای پیش کشیدن نقدها و جدل‌ها بوده است. در وضعیت امروز نهادهای ادبی و تابعین آن، ادبیات توده‌ای را دستور کار خود قرار داده‌اند، برآنند تا گزاره‌ هراسناکی را مستقر سازند که روی دیگر سکه ممیزی است، اینکه «کتاب داشتن، معادل نویسنده بودن است.» پس ثبت‌نام، عضویت در این کارگاه‌ها (یا همان پذیرش تابعیت نهادها) مترادف است با انتشار کتابی در آینده‌ای نزدیک، مصادف با پایان یک دوره کارگاه، در یکی دیگر از نهادهای ادبی؛ بنگاه نشر. در حالی‌که نفس وجود کتاب، لزوما ادبیات را محقق نمی‌کند و هر‌کس کتابی نوشت الزاما، با ادبیات سر و کار نداشته و نویسنده نیست. بدیهی است که این صورت‌بندی به معنای نفی کارگاه‌های خلاقه یا نشرهای فعال و موثر نیست که البته در وضع موجود ادبیات ما، بسیار اندک و استثناء هستند.

در چنین وضعیتی کسانی که می‌توانند جایگاه نوشتن را به دست آورند و مطابق با برداشت رانسیر، زمانی برای نوشتن داشته باشند، دو دسته‌اند: آنهایی که با یافتن شکاف جایگاه‌های منزلتی، در نظام قدرت رخنه کرده و صدای تازه‌ای خلق می‌کنند، کسانی مانند همان کارگران و نویسندگان طردشده که در جایگاه بیانگر نیستند و اتفاقا بیان شده‌اند. و دیگر ‌عده‌ای که زمان را نه با اخلال در آن که با اوقات فراغت به دست آورده و شروع به نوشتن می‌کنند. پس کارگاه‌های ادبی نیز به جای دفاع از رخنه کردن در وضع موجود، برای به‌دست آوردن «زمانی برای نوشتن»، کسانی را به تابعیت می‌پذیرند که زمان کافی برای نوشتن دارند، این شاید یکی از دلایلی باشد که جوانان و زنانی که زمان و وقت بیشتری دارند، خیل بسیاری از نویسندگان اخیر ما را تشکیل می‌دهند.

البته این صورت‌بندی از وضعیت موجود نه تنها در روند نویسنده شدن این تابعین که در آثار داستانی‌شان نیز بروز یافته است و قطعا یکی از وظایف نقد ادبی نیز بررسی و واکاوی جزیی این آسیب‌هاست. این گزاره ایدئولوژیک که نویسندگی به مثابه حفظ سوژگی را به کتاب‌دار شدن تقلیل داده و حتی مستحیل کرده است، جز با مفهوم صنعت‌فرهنگ قابل طرح نیست، از تبعات آن نیز مواجه شدن با «کالا-کتاب» به جای«ادبیات» است. و حالا با حضور بازار به عنوان عامل تعیین‌کننده در صنعت فرهنگ، این گزاره ساده و به ظاهر بدیهی که «یک نفر همزمان نمی‌تواند در دو جا باشد» (یا در دو جایگاه باشد)، به فراموشی سپرده می‌شود چراکه هستند نویسندگانی که به طور همزمان در دو جا ایستاده‌اند. «تابعیت مضاعف» از دیگر مفاهیم حقوقی در مبحث تابعیت، مصداق وضعیت این نویسندگان است. تابعیت مضاعف یا چندگانه در حقوق بین‌الملل، وضعیتی‌ ناممکن است. در این وضعیت اغلب فرد به امید کسب منفعت بیشتر (حمایت حقوقی و سیاسی بیشتر و بهتر) عافیت‌طلبانه به دو یا چند تابعیت تن می‌دهد اما در صورت تعارض این حقوق از هیچ حمایتی برخوردار نخواهد بود. تابعین چندگانه در ادبیات ما نیز، نویسندگانی‌اند که در تقابل با گفتار مستقر، داعیه دفاع از ادبیات آزاد و مستقل را دارند، در عین‌حال با نوشتن و همکاری با نشرها و موسسات دولتی، برآنند تا حاشیه‌ای امن برای خود دست‌وپا کنند. این رویکرد محافظه‌کارانه اما، دست خود را جایی رو می‌کند که با گزاره بدیهی «یک نفر همزمان نمی‌تواند در دو مکان باشد» یا «تابعیت مضاعف ممکن نیست» مواجه می‌شود. هرگز نمی‌توان هم در درون (نظم مستقر) و هم در بیرون (تبعیدی و طرد شده) بود. این تابعیت مضاعف البته خود را در جای دیگری نیز نشان می‌دهد: اینکه نوشته نویسنده- مدرس کارگاه، با امضای او (داستان‌های اعضای کارگاه) یکی می‌شود. یا به تعبیر گی‌دوبور «جامعه نمایش امر متفاوت را می‌پذیرد، اما امر تکین را سرکوب می‌کند.» کارگاه‌های داستان‌نویسی نیز در کار همگن‌سازی ادبیات است: ادبیاتی که در عین تفاوت، یکدست است. «و بی‌گمان زمانه ما (جامعه نمایش) تصویر چیزی را به خود آن چیز، نسخه کپی را به اصل، بازنمود را به واقعیت و نمود را به بود (وجود) ترجیح می‌دهد... آنچه برایش مقدس است وهم است و بس، اما آنچه نامقدس است حقیقت است.» (فوئرباخ)

پس در فرآیند خلق ادبی همواره جدال بر سر جست‌وجوی زمانی برای نوشتن است. و مساله این است که نمی‌توان مکانی برای نوشتن را بدون اخلال در زمان ایجاد کرد. به زعم رانسیر این اخلال برای دستیابی به زمانی برای نوشتن، با طرد شدن و در جایگاه تبعید شکل خواهد گرفت، با دستکاری و تخطی در نظام زمانی که به خلق منزلت می‌انجامد.

پس در وضعیت ادبی امروز که تابعیت تنها از طریق نهاد ممکن شده و هیچ جانشین دیگری نیز موجود نیست، شاید بهتر باشد مفهوم دیگری را پیش کشید: آپاتراید (بی تابعیتی) ادبی. تا شاید نویسندگان بی‌تابعیت، با تاکید بر بی‌جایی و در انزوای فردی، دست‌کم از امکان‌پذیری «ادبیات» و سوژگی«نویسنده» دفاع کنند.

شیما بهره‌مند

*از مقدمه «شب‌های کارگران»

ژاک رانسیر، ترجمه صالح نجفی