جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

ادبیات تاس می ریزد


ادبیات تاس می ریزد

ادبیات آمریکای لاتین

«خولیو کورتاسار» گفته بود: «نویسنده واقعی کسی است که وقتی می‌نویسد کمان را تا ته می‌کشد و سپس آن را به میخ آویزان می‌کند تا برود با دوستانش چیزی بخورد. تیر به سمت هوا می‌رود. اینکه به هدف بخورد یا نخورد آن مساله دیگری است. تنها ساده‌لوحان هستند که به تبعات و اثرات ماندگار پرتاب تیر فکر می‌کنند یا احیانا‌ درصدد آن برمی‌آیند تا با چند هل کوچولوی تکمیلی مسیر تیر را تصحیح کنند.» بازی‌کردن اگر به راستی بازی کردن باشد توجهی به پیامد و تبعات آن ندارد. بازیگر در بازی متوقف می‌شود زیرا وجود را براساس یک غریزه بازی می‌فهمد بنابراین آن را به پدیده‌ای زیباشناختی بدل می‌کند و نه پدیده‌ای اخلاقی که به پیامد توجه می‌کند.

دو نوع بازیگر در جهان به بازیگری مشغول هستند؛ نوع اول بازیگری است که تاس‌های مکرر می‌ریزد تا بر اثر شانس و احتمال به ترکیب مطلوب دست یابد، بنابراین روی تاس ریختن‌های بی‌شمار حساب می‌کند زیرا این کار امکان رسیدن به عدد معین موردنظر را بیشتر می‌کند. ‌این بازیگر نه عددها بلکه فقط یک عدد یا به بیانی دیگر فقط یک هدف را دوست می‌دارد. او تنها آنگاه که عدد مطلوبش را بر زمین می‌بیند خود را برنده می‌داند اما بازیگر نوع دوم تنها به یک‌بار تاس‌ریختن بسنده می‌کند که از نظرش تعداد زیاد ریختن‌ها نیست که اهمیت دارد بلکه مهم آن عددی است که تاس بر زمین می‌آورد. این بازیگر اساسا وجود را براساس غریزه بازی می‌بیند که به هربار تاس‌ریختن آری می‌گوید که در واقع به هر پیشامدی آری می‌گوید زیرا می‌خواهد سبکبال با پای پیشامد برقصد، بنابراین او در حد و مرز یا عددی معین توقف نمی‌کند. «بازی» در ادبیات کورتاسار نقشی تعیین‌کننده دارد. یک مجموعه داستانش «تاس‌بازی» نام دارد و اولین رمان بلندش لی‌لی‌بازی (Hopscotch) در ۱۹۶۳ به تعبیر یوسا تاثیری انفجاری در ادبیات آمریکای لاتین باقی گذاشت. در لی‌لی‌بازی کورتاسار مساله بازی را به آن‌گونه مطرح می‌کند که طی آن بازی می‌تواند لایه‌های اسرارآمیز زندگی را که بر شعور خردگرا و عقل منطقی دکارتی پوشیده شده با به جان خریدن پیشامدهای مختلف کشف کند.

منظور از پیشامدهای مختلف در اینجا به هر بار تاس انداختن آری گفتن است – او سپس بازی را به نوشتن ارتباط می‌دهد. از نظر کورتاسار نوشتن نه به منظور رسیدن به عددی معین بلکه همچون بازکردن کتاب فال شعری است که پیشامدی را نوید می‌دهد. او در همین باره در مصاحبه‌ای می‌گوید: «... برای مثال بشر به وسیله کلمات و با استفاده از کتاب‌ها، اقدام به یک نوع بازی کاملا جدی و بسیار قدیمی یعنی غیب‌گویی می‌کند و در این بازی به نتایجی حیرت‌آور می‌رسد. مثلا فال شعر، کتابی به دست می‌گیرد و با چشمانی بسته و گذاشتن انگشت به طور تصادفی در میان صفحات کتاب، ‌شعری را انتخاب و قرائت می‌کند، حال این کتاب شعر می‌تواند هر کتابی باشد. این بسیار قابل‌ تامل است که چگونه این شعر مرا از آینده قریب‌الوقوع آگاه می‌کند یا گذشته و حال مرا نشانم می‌دهد! پس چطور به قدرت زبان و کلمه فکر نکنیم وقتی آن بازی ساده به امری کاملا جدی و واقعی مبدل می‌شود.» (۱) به این‌سان نوشتن یا همان بازی با زبان و کلمه از نظر کورتاسار به یکی از راه‌های شگفت بازی‌کردن تبدیل می‌شود؛ ‌بازی‌کردنی که در عین حال امری کاملا جدی است. در اینجا کورتاسار به بازیگری از نوع دوم قدم می‌گذارد که به وسیله آن می‌تواند به کشف آن بخش از پتانسیل‌های زندگی نایل شود که عقل و منطق دکارتی مانع از ظهور ابعاد متنوع آن می‌شود زیرا دنیای دکارتی به مثابه بازیگری از نوع اول تنها به انتظار یک ترکیب مطلوب یا به عبارتی یک سبک معین از عقلانی زندگی‌کردن است که تاس می‌ریزد. کورتاسار اگرچه تاس می‌ریزد اما تنها همان یک‌بار تاس می‌ریزد، همچنان که آدمی در زمانی معین بیش از یک‌بار به شعر حافظ تفال نمی‌زند اما دل به همان یک‌بار می‌دهد تا سرخوشانه و بازیگوشانه خود را به دست سرنوشت بسپارد.

تنها در اینجاست که ذهن از تمامی بندهای محدودیت رها می‌شود. «بازی‌کردن» یا «زندگی را به بازی گرفتن» اگرچه بیانگر وهمی است که جای زندگی را گرفته زیرا نمی‌توان زندگی را صرفا به یک بازی فروکاست اما با این‌همه این بازیگری از منطقی پیروی می‌کند که مقررات خودش را دارد؛ مقرراتی که بازیگر خود «دلخواهانه» بر زندگی وضع می‌کند و با این دلبخواهی – یا درواقع خودخواهی – امکان متفاوت زیستن را با خارج از نت نواختن به ناگزیر فراهم می‌آورد. «گهگاه صدای شیپوری را می‌شنوم که خارج می‌نوازد. هیچ‌کس آن دور و برها نیست. پس صدا از پوستری در انتهای اتاق می‌آید؛ آنجا که جوانی... با موهای از ته‌زده و پیراهن آستین‌کوتاه – خولیو کورتاساری که می‌شناختم– بازی دلخواه خود را می‌نوازد.» (۲)

نادر شهریوری(صدقی)

پی‌نوشت‌ها:

۱- گلستانه شماره ۱۴ و ۱۵، گفت‌وگو با کورتاسار

۲- موج‌آفرینی یوسا، ترجمه مهدی غبرایی، صص ۵ و ۳