سه شنبه, ۱۶ بهمن, ۱۴۰۳ / 4 February, 2025
خانم حنا کجایی
در میان خیل آثار کودک تلویزیونی دهه ۶۰ و تنوعی که در ساختار برنامههای کودکانه بود، نمایشها و سریالهای عروسکی جایگاه ویژهای داشت.
این جایگاه ویژه، هم به نگاه حرفهای حاکم بر فیلمنامه و اجرا بازمیگشت، هم به طراحی هنرمندانه عروسکها. عروسکهایی جذاب و سمپاتیک که ورای شخصیتپردازی فیلمنامهای میتوانستند به شکل بالقوه کودکان را جذب کنند و بامزه و کنجکاو برانگیز باشند و این ویژگی مهم نمایشها و مجموعههای عروسکی دهه ۶۰ بود که امروزه کمتر مورد توجه قرار گرفته است.
در واقع یکی از دلایل برجسته نشدن کاراکترهای عروسکی در طول این سالها نسبت به شخصیتهای عروسکی دهه ۶۰، در درجه اول همین نکته است که به ظاهر بامزه عروسکهای امروزی توجه نمیشود و بیشتر آنها دافعهبرانگیز هستند تا جذاب.
البته در مرحله بعد باید به شخصیتپردازی فیلمنامهای این عروسکها نیز اشاره کرد که اغلب بدون کمترین ویژگی متمایزکننده، شبیه هم و تکراری است و هیچ وجه برانگیزانندهای برای مخاطب کودک جز یک صدای زیر و تغییر شکل داده شده، ندارد.
یکی از نمایشهای عروسکی که در دهه ۶۰ از تلویزیون پخش شد و خاطره خوب تماشای آن همچنان با مخاطب کودک و بزرگسال آن روزگار همراه است، نمایش موزیکال «حسن و خانمحنا» بود که چند ویژگی مهم را با خود به همراه داشت.
به عنوان نخستین ویژگی باید به متن این نمایش اشاره کرد که اقتباسی بود از افسانه کهن «جک و لوبیای سحرآمیز» که فاطمه ابطحی به شکلی هوشمندانه آن را ایرانیزه کرده بود. در این اقتباس، مولفههای تعیینکننده داستان بر یک بستر باورپذیر ایرانی و اینجایی آنچنان به درستی تعریف شد که در عین بازنمایی خاطرات کتابی که مخاطب آن را بارها خوانده بود، این حس را منتقل میکرد که در حال تماشای یک قصه و نمایش ایرانی با مایههای سنتی البته با حفظ تم اصلی اثر و منبع اقتباس است.
همین متکی بودن بر یک اثر ادبی کهن، چارچوب داستان را به گونهای استوار و محکم کرد که لزوما به مفهوم نفی خوانش جدید از چنین قصهای نبود؛ بلکه حضور چنین منبع اقتباسی، خیال نویسنده و کارگردان را راحت کرد که بر مسیری حساب شده، مشخص و امتحان پس داده حرکت میکنند و با درک درست از قصه، موقعیت داستانی و تم اصلی میتوانند به شکلی هوشمندانه دست به تغییر و تحول بزنند.
جک و لوبیای سحرآمیز از آن قصههایی است که به واسطه چارچوب درست و تم هوشمندانه، قابلیت بازخوانیهای مختلف در هر مدیومی را دارد و بارها در انیمیشنها و فیلمهای سینمایی مختلف به آن استناد شده است. بخصوص جنس فانتزی آن اجازه میدهد مرز میان واقعیت و خیال، رئال و فانتزی به گونهای در هم ادغام شود که حتی قهرمان قصه از یک پسربچه بازیگوش تبدیل شود به مردی سرگشته در دنیای مدرن امروز که علاج مشکلات زندگی رئال روی زمین را در پل ارتباطیای مثل ساقه لوبیا مییابد که او را به جهان فانتزی و خیال مرتبط میکند.
با این اشاره به دستمایه مستعدی که در بطن قصه اصلی وجود دارد، نویسنده نمایشنامه را با انتخاب جایگزینهای مناسب برای کاراکترهای داستان ایرانیزه کرده و با تبدیل کردن جک به حسن که پسرکی روستایی است که با مادرش به تنهایی در فقر زندگی میکند، خانمحنا را به عنوان دوست و سنگ صبور حسن معرفی میکند.
رابطه حسن و خانمحنا در نمایش به گونهای تنگاتنگ تعریف شده که میتوان گفت این وجه به شکلی خودخواسته به خط اصلی تبدیل شده و به همین دلیل هم نام نمایش حسن و خانمحنا است نه حسن و ساقه لوبیا یا لوبیای سحرآمیز.
با وامداری از این مولفهها، زندگی فقیرانه حسن و مادرش و خانمحنا و تصمیمی که مادر برای فروش گاو میگیرد تا پولی دستشان را بگیرد و حسن با وجود میل باطنی مجبور به این کار میشود، در نمایش پرداختی دراماتیکتر پیدا کرده است.
بخصوص دلتنگی حسن پس از معاوضه خانمحنا با چند دانه لوبیا که در نمایش موزیکال با شعر و آهنگی تاثیرگذار این مقطع از نمایش و حس و حال بین حسن و خانمحنا برجسته شده است.
همان طور که دزدیدن مرغ تخم طلا و چنگ سحرآمیز از خانه غول که بالای ابرها قرار دارد، با تکیه بر ترانههایی که چنگ میخواند به عنوان بخشهایی تاثیرگذار از نمایش در ذهن مخاطب میمانند.
در خصوص انگیزه دراماتیک قهرمان قصه نیز اتفاق مهمی در روند اقتباس افتاده و یک وجه جدید به کار اضافه شده است. در واقع حسن وقتی متوجه میشود این غول پدرش را کشته و میراث خانوادگیشان یعنی مرغ تخم طلا و چنگ سحرآمیز را دزدیده، تصمیم به انتقام میگیرد.
به گفته بهتر، حسن برای انتقام مرگ پدر و فقری که خانواده دچارش شده، به دفعات از ساقه لوبیا بالا میرود و آنچه برمیدارد متعلق به خودش است. این نکته، هم قصه را واجد یک پیام اخلاقی کرده هم اینکه وجه بازیگوشانه جک در قصه اصلی را تا حدی تعدیل یا به گفته بهتر قانونمند و اخلاقی میکند.
چراکه در قصه اصلی جک بار اول کیسه طلا را از خانه غول برمیدارد و وقتی سکهها تمام میشود دوباره از ساقه لوبیا بالا میرود و این بار مرغ تخم طلا را برمیدارد. اما بار سوم جک نه به خاطر مال، بلکه بیشتر برای کنجکاوی به خانه غول برمیگردد و چنگ را برمیدارد.
اما در نمایشنامه ایرانی قهرمان قصه یک انگیزه دراماتیک کلاسیک و منطقی با رنگآمیزی شرقی پیدا کرده که به انتقام خون پدر این کارها را انجام میدهد نه از سر شیطنت، کنجکاوی یا جاهطلبی.
دومین ویژگی مهم این نمایش را باید کارگردانی و اجرای آن دانست که مرحوم اردشیر کشاورز آن را به عهده داشت. این نمایش همان اوایل دهه ۶۰ ابتدا به شکل نوار صوتی همراه با کتاب قصه از سوی شرکت قصهگو که متعلق به انتشارات بیتا بود به بازار آمد.
اجرای صحنهای این نمایش که از تلویزیون پخش شد به شیوه عروسکگردانی با لباس سیاه بر پسزمینه سیاه بود که تمرکز نور صحنه روی عروسکها باعث میشد عروسکگردانها دیده نشوند و حرکات عروسکها واقعی و ملموس به نظر بیاید.
همچنین استفاده از صداپیشگانی برجسته و حرفهای باعث شد این کاراکترها جذابیت و ماندگاری در ذهن مخاطب پیدا کنند، بخصوص با توجه به موزیکال بودن نمایش و ترانههایی که متناسب با موقعیتهای دراماتیک خوانده میشد و آن مقاطع را در ذهن مخاطب نشانهگذاری میکرد.
صداپیشگانی مثل گیتا خاکپور در نقش حسن، سودابه گوهری در نقش مادر حسن و عزیز حاتمی در نقش خانمحنا و ترانههایی که در دو مقطع اشاره شده، خوانده میشد با تکیه بر مهارت این صداپیشگان برجستهتر شد. جایی که حسن در دلتنگی دوری از خانمحنا آواز میخواند با صدای گیتا خاکپور و ترانههایی که چنگ سحرآمیز با صدای نسرین ارمگان میخواند با تکیه بر شعر، ترانه و آوازهای حرفهای خاطرهانگیز شدند.
با تکیه بر ویژگیهای موزیکال این نمایش، قطعا آهنگساز کار نقش ویژهای در این تاثیرگذاری داشته است. آهنگسازی این نمایش را مرحوم استاد جلال ذوالفنون به عهده داشت که با گروه نوازندگان حرفهای خود این ترانههای زیبا را به بهترین شکل در ذهن ما ماندگار کرد.
در نمایش حسن و خانمحنا همچون بسیاری از آثار ماندگار دهه ۶۰ که بعد از ۳۰ سال در ذهن مخاطب زنده و روشن است، یک نکته مهم قابل ردیابی است. این نکته که تاثیرگذاری و ماندگاری این آثار بخصوص در دهه ۶۰ که محدودیتهای مضمونی شرایط را بستهتر میکرد، ارتباط مستقیم با کیفیت این آثار و وجه حرفهای و تخصصی هنرمندان آنها داشت.
چه بسا یک نمایش عروسکی به خاطر کودکانه بودن و جنس فانتزی و موزیکال به نوعی سهلالوصول و ساده به نظر بیاید و این پیشداوری وجود داشته باشد که حضور موزیک و چند عروسک با تکیه بر یک متن نیمبند میتواند مخاطب را همراه کند و به خنده وادارد.
اما وسواس و دقت نظر برنامهسازان دهه ۶۰ نشان میدهد تا چه حد برای کیفیت کار ارزش قائل بودند و جدیت کار برایشان آنچنان مهم بوده که مثلا آهنگسازی این نمایش موزیکال کودکانه را استاد ذوالفنون به عهده داشته یا صداپیشگان و نقشآفرینان حرفهای کار، طراح و کارگردان این نمایش خاطرهانگیز و البته متن حسابشدهای که به بهای اقتباس از یک افسانه کهن، همه کار را بر دوش این قصه قدیمی نگذاشته و نویسنده توانسته ابتکار عمل را به دست بگیرد و با یک اقتباس هوشمندانه به نوعی، وجوهی جدید را وارد کار کند و در عین وامداری، استقلال نگاه داشته باشد.
هرچند این نگاه میتواند منجر به هدفمند شدن بازیگوشی و شیطنتهای قهرمان قصه با یک نیاز دراماتیک جدی و اخلاقی باشد، اما واقعیت این است که توانسته قصه را برای مخاطب کودک در عین جذابیتهای موجود، واجد زیرمتن کند تا بعدها اگر رسوبی از نمایش در ذهنش ماند با تکیه بر همین وجوه باشد که به نوعی کار را هدفدار و ایرانی کرده است.
این نکتهای است که در اقتباس از آثار کلاسیک و قدیمی بخصوص در حیطه کودکان کمتر مورد توجه قرار میگیرد و معمولا به یک اقتباس وفادارانه بسنده میشود. حال آنکه درک درست نویسنده نه تنها میتواند قصه اولیه را بسط دهد، بلکه میتواند زمان و مکان و شرایط را به نوعی در درام دخیل کند تا در نهایت به خوانشی جدید از یک قصه آشنا برسد.
● عروسکهای با شناسنامه
طراحی عروسکهای حسن و خانم حنا یکی از عوامل جذابیت و ماندگاری آن بود؛ عروسکهایی که سمپاتیک و زیبا و در عین حال ایرانی و شناسنامهدار بودند. مثل حسن با آن کلاه روستایی و پیژامهاش یا خانمحنا با آن چشمان فروافتاده که همراهی برانگیز بود و همچنین عروسک مادر، زن غول و... که هم بامزه بودند هم واقعی و وجه فانتزی قصه باعث نشده بود دور از ذهن و غیرواقعی باشند.
شاید علت اصلی این نکته که در سه دهه اخیر تعداد عروسکهایی که توانستهاند از برنامهها و مجموعههای نمایشی کودک گذر کنند و وارد خاطره مخاطبانشان شوند، اندک بوده همین وجه باشد که در طراحی عروسکها به وجه واقعی و نخ ارتباطی که میتواند سویه فانتزی و رئال کاراکتر عروسکی را به هم مرتبط کند کمتر دقت شده است. بیشتر عروسکها یا مثل زیزیگولو صرفا فانتزی و جذاب هستند یا مثل کلاهقرمزی رئال و سمپاتیک که تعدادشان کم است. اما بخش اعظم عروسکها به شکلی غریب حالت بینابینی پیدا میکنند که نه میتوان آنها را دوست داشت و نه با دنیا و مسائلشان ارتباط برقرار کرد.
سحر عصرآزاد
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست