سه شنبه, ۱۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 7 May, 2024
مجله ویستا

غوغا در غدیر


غوغا در غدیر

دشت غوغا بود، غوغا بود، غوغا در غدیر
موج می‏زد سیل مردم، مثل دریا در غدیر
تشنگی‌ها بود و توفان بود و شن بود و غبار
محشری از هر چه با خود داشت صحرا، در غدیر
کاروان آرام و بی تشویش …

دشت غوغا بود، غوغا بود، غوغا در غدیر

موج می‏زد سیل مردم، مثل دریا در غدیر

تشنگی‌ها بود و توفان بود و شن بود و غبار

محشری از هر چه با خود داشت صحرا، در غدیر

کاروان آرام و بی تشویش لنگر می‏گرفت

تا بگیرد کاروان سالارشان جا در غدیر

گردها خوابید کم کم، کاروان خاموش شد

تا پیمبر خود چه خواهد گفت آیا در غدیر!

تا افق انبوه مردان صحاری بود و دشت

و سکوتی، تا کند آن مرد لب وا در غدیر

مرد اما با نگاهی گرم در چشمان شوق

جستجو می‏کرد محبوبش علی را در غدیر

پس به مردان عرب فرمود: «بعد از من علی است

هر که من مولای اویم اوست مولا در غدیر»

گردها خوابیده بود و کاروان خاموش بود

خوانده می‏شد انتهای قصه ما در غدیر

در شکوه کاروان آن روز با آهنگ زنگ

بی گمان باری رقم می‏خورد فردا در غدیر

ای فراموشان باطل! سر به پایین افکنید!

چون پیمبر دست حق را برد بالا در غدیر

حیف! اما کاروان منزل به منزل می‏گذشت

کاروان می‏رفت و حق می‏ماند تنها در غدیر!

"علیرضا سپاهی لائین"‏