سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا

گفتمان فرهنگی رفاه اجتماعی


گفتمان فرهنگی رفاه اجتماعی

مقوله فرهنگ در گفتمان رفاه اجتماعی, مفهوم ناشناخته ایی نیست و حداقل نقش ارزش ها در زمینه رفاه امری بدیهی و روشن است

● مقدمه

مقوله فرهنگ در گفتمان رفاه اجتماعی، مفهوم ناشناخته ایی نیست و حداقل نقش ارزش ها در زمینه رفاه امری بدیهی و روشن است زیرا هرگونه تلقی از رفاه لاجرم با نوعی ارزیابی ارزشی، اخلاقی و هنجاری همراه است و این امر رفاه و فرهنگ را حداقل در معنای سنتی فرهنگ به نحو عمیق به یکدیگر پیوند می زند. و این پیوند نه تنها درباره انتخاب های مردم برای چگونه مرفه زیستن صادق است بلکه در عرصه سیاست گزاری نیز ارزش ها دخالت تام دارند. انجز ارسکین از نظریه پردازان رفاه در مقاله «رهیافت ها و سیاست های اجتماعی» در این زمینه می نویسد:

تجزیه و تحلیل‌های سیاست اجتماعی و توجه مستقیم آن به ارتقا شرایط زندگی بهتر است. مشکل در این است که یک روش مورد توافق در مورد اینکه «بهتر» چه چیز است، وجود ندارد. پاسخ به قضاوت ارزشی بستگی دارد. برای مثال، بعضی از مردم عقیده دارند که برای کودکان بهتر است که در کنار والدین نسبی که با هم ازدواج کرده‌اند، رشد و تربیت یابند. دیگرانی اعتقاد دارند که کودک باید تنها به یکی از والدین خویش مادر یا پدر عشق بورزد تا اینکه در خانواده شاهد مشاجره پدر و مادر نباشد. توجه به کارآمدی مدارس، فرار کردن و بزهکاری کودکانه هم مواردی است که در یک روش علمی می‌شود اثبات یا رد نمود. مناظره در مورد اینکه خانواده و تربیت «خوب» چگونه است، یک نگاه هنجارمند و ارزشی است. نهایتا به علت اینکه مباحث بر مبنای ارزش‌هاست نه بر مبنای واقعیت‌ها، نمی‌تواند به نتیجه برسد.

ما همانطور که در بحث های بعد توضیح می دهیم نقش فرهنگ حتی بسیار بیش از نقش آن از طریق ارزش هاست. علی رغم اهمیت و بدیهی بودن جایگاه فرهنگ در زمینه رفاه، توجه جدی و عملی به آن پدیده ای متاخر است. پرو چامبرلایان در مفدمه کتاب «رفاه و فرهنگ در اروپا: بسئی پارادایم جدید در سیاست اجتماعی» (۱۹۹۹) می نویسند: «هنجارهای فرهنگی همیشه بصورت ضمنی (نه آشکار و علنی) در شیوه تفکر و اندیشیدن ما در زمینه رفاه در سنت اصلی سیاست اجتماعی بوده است»

گفتمان مسلط رفاه اجتماعی تا دهه های اخیر و تا قبل از "چرخش فرهنگی" در نظری اجتماعی در دهه ۱۹۷۰، "گفتمان مادی" بوده و تنها آندسته مقولات مادی، کمی، عینی، سنجش پذیر و اقتصادی به مثابه عوامل مولد یا مانع رفاه اجتماعی جامعه یا گروه های اجتماعی خاص محسوب می شده است. به این معنا که رفاه اجتماعی در پرتو "نظریه های توسعه" تعریف می شدند و نظریه های توسعه نیز به شاخص های رشد اقتصادی مانند درآمد ملی، تولید ناخالص ملی، میزان مصرف انررژی و مقولاتی از این نوع می پرداختند. از اینرو در این گفتمان اشتغال و درآمد و دسترسی به منابع مادی قدرت و ثروت شاخص های رفاه جامعه شناخته می شد. تحول اساسی در گفتمان رفاه اجتماعی ابتدا از دهه ۱۹۷۰ به بعد آغاز شد که نظری های توسعه اقتصاد محور با چالش های اجتماعی و فرهنگی مواجه شد و بخصوص رویکردهای "نظریه نوسازی" نتوانست به توسعه در کشورهای جهان سوم یاری رساند و ”نظریه های وابستگی" که شارح اصلی آن اندر گوندرفرانک بود و "نظریه نظام جهانی" که شارح اصلی والرشتاین بود و "نظری هایه انتقادی فمنیستی" و "نظریه های نئو مارکسیستی" مکتب فرانکفورت و مکتب مطالعات فرهنگی بیرمنگام، بشدت اعتبار نظریه نوسازی و رویکردهای اقتصاد محور را به چالش کشید.

پت اکلک در مقاله «موضوع سیاست اجتماعی» نقدهایی را که به گفتمان اقتصادی رفاه در دهه های گذشته بویژه دهه ۱۹۷۰ وجود داشت در سه دسته قرار می دهد. نخست نقدهای چپ نو و سوسیالیست ها، دوم نقدهای جناح راست، سوم نقدهایی که از سوی فمنیست ها و جنبش های اجتماعی جدید مطرح می شد. به نوشته اکلک «چیرگی و تسلط فابیانیسم در موفقیت و مطلوبیت از رفاه دولتی در دهه‌های ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ به واسطه انتقادات احزاب چپ به چالش کشیده شد.» و سپس نقدهای چپ ها اینگونه توصیف می کند: « طبق تحلیل‌های مارکسیستی از سرمایه‌داری، آنها استدلال می‌کردند که خدمات رفاهی جایگزینی برای روابط استثماری از بازار بود، اگر چه آنها مقداری کمک و نفع برای فقرا و طبقه کارگر ایجاد می‌کردند، این خدمات، به واسطه ایجاد بخشی برای اقتصاد بازار اثر بخشی می‌کند و به حمایت در آینده و به رشد سرمایه داری کمک می‌کند. برخلاف سوسیالیست فابیانی در اوایل قرن بیستم، این انتقادهای چپ جدید ضرورت نگاه فراخ‌تر بر پایه‌های رفاه دولتی از سیاست اجتماعی به عنوان راه حل معضلات نبود، بلکه آنها اعتقاد داشتند که تغییرات در ساختارهای اقتصادی سرمایه و کار نیاز است تا اینکه زندگی خوب برای همه ایجاد شود. بنابراین، برای چپ جدید، رفاه دولتی در یک حکومت پایدار در تضاد بود، تضاد بین تحت فشار قرار گرفتن برای برخورد با نیازهای رفاهی شهروندان و تحت فشار قرار گرفتن برای حمایت از بازارهای اقتصادی سرمایه داری."

انتقادات جناح راست و محافظه کاران طرفدار اقتصاد آزاد و سرمایه داری نیز تند و تیز متوجه سیاست های اجتماعی بود. اکلک این نقدها را چنین خلاصه می کند: «جوهر انتقادات جناح راست این بود که گسترش رفاه دولتی با نگهداری موفق اقتصاد بازار هزینه بردار است و اینکه در صورت گسترش رفاه دولتی برای مواجهه با نیازهای اجتماعی مشکلات هر چه بیشتری خواهیم داشت. بنابراین، باید نیازهای رفاهی به روش دیگری برخورد شود و رفاه دولتی باید صرف نظر یا برداشته شود – به عنوان کوششی بود توسط دولت تاچر در دهه ۱۹۸۰ که در بعضی جهات با سیاستهایشان منجر به خصوصی سازی و ایجاد بازار آزاد همراه بود. به نظر راست جدید، مطلوبیت و کارآیی رفاه دولتی خودش جای سئوال دارد.»

سومین گروه منتقدان سیاست های دولتی رفاه و رفاه دولتی، فمنیست ها بودند که عمدتا بیرون از دو جناح سنتی چپ و راست بودند. اکلک نقدهای فمنیست ها را اینگون توضیح می دهد: «همانطوریکه فمینیست‌ها اشاره می‌کنند، خدمات رفاهی (جنسیتی) شده است. همچنین سایر مکاتب انتقادی تحلیل‌های کلاسیک رفاه دولتی را به چالش کشیدند و پیشنهاد داشتند که رشته سیاست باید یک دامنه‌ای از تقسیمات اجتماعی و مسائل اجتماعی که عموماً در مباحث نادیده گرفته شده که فقط به گستردگی و مطلوبیت خدمات رفاهی تمرکز دارد،را نیز در بر بگیرد. ضد تژاد پرستی اعتقاد داشت که بعضی از خدمات رفاهی می تواند تبعیض آمیز و انحصاری بوده و می‌تواند جایگزین خدمات اجتماعی در جامعه شود؛ نامزدهای انتخاباتی ناتوان پیشنهاد می دادندکه نیازهای معین گروه‌های اجتماعی به طور سیستماتیک نادیده گرفته می‌شود؛ و محیط زیست گرایان اعتقاد داشتند که خدمات رفاهی یکی از موارد پیش بینی شده بر روی روندهای است که در توسعه اقتصادی که نمی‌تواند دوره طولانی پایدار بماند.

در نتیجه تحولات اجتماعی و معرفتی که از دهه ۱۹۷۰ به بعد در جهان و بخصوص جهان غرب رخ داد، صورت گرفته است. از آن زمان تاکنون بحث های گسترده ای درباره فرهنگ و نحوه توجه به آن در سیاست اجتماعی، رفاه و برنامه ریزی و سیاستگزاری عمومی در محافل دانشگاهی، روشنفکری، نهادهای سیاستگزار و تصمیم ساز و همچنین در رسانه ها و گفت و گوهای عمومی مطرح بوده است و پیشرفت های زیادی در این زمینه صورت گرفته است. ظهور، گسترش و اهمیت یافتن مفاهیم و مقولاتی مانند سیاست فرهنگی، برنامه ریزی و مدیریت فرهنگی، شهروندی فرهنگی، حقوق فرهنگی، دموکراسی فرهنگی، حقوق بشر، حقوق اقلیت ها، مشارکت سیاسی، و همچنین مقولات مرتبط با فرهنگ مانند جامعه اطلاعاتی، جامعه دانش محور، جامعه شبکه ای، جهانی یا جهان/محلی شدن و بسیاری مفاهیم و مقولات مشابه دیگر در مباحث سیاست عمومی، سیاست اجتماعی و سیاست رفاهی، باعث نوعی چرخش پارادایمی در گفتمان رفاهی در سطح جهانی و بخصوص در جوامع توسعه یافته غربی شده است که می توان آن را فرهنگی شدن گفتمان رفاه یا به نحو ساده تر گفتمان فرهنگی رفاه نامید.

دلایل و علل زیادی برای چرخش فرهنگی در گفتمان رفاهی وجود دارد که مهمترین آنها تحولات ساختار جامعه معاصر بسوی فرهنگی شدن و غلبه یافتن فرهنگ یعنی نمادها، معانی و ارزش ها بر ابعاد مختلف مادی و اقتصادی زندگی از یک سو، و از سوی دیگر تحول معرفت شناختی در شیوه های فهم و اندیشیدن ما که از تفکر تحصلی، کمی گرا و مدرن، بسوی تفکر تفسیری، کیفی گرا و پسامدرن تغییر کرده است. همچنین گفتمان فرهنگی پیامده گوناگونی داشته است که از سویی موجب تحول در سیاست اجتماعی و سیاست های رفاهی شده است، و از سوی دیگر موجب شده است تا امروز فهم عمیق تر و جامع تری از مقوله رفاه انسان معاصر داشته باشیم.

دانش ها و مطالعات گسترده ای در رشته های مختلف علوم اجتماعی و انسانی که طی تاریخ این دانش ها انجام شده، زمینه مناسبی برای توضیح بنیادهای فرهنگی رفاه فراهم ساخته است. ابعاد فرهنگی رفاه برای محققان و نظریه پردازان اجتماعی بخصوص انسان شناسان و جامعه شناسان امر بسیار روشن و شناخته شده است و مطالعات آنان شواهد و دلایل بسیاری برای تبیین نسبت های فرهنگ و رفاه مهیا کرده است. اما شرایط و بستر اجتماعی لازم برای غلبه گفتمان فرهنگی بر سیاست اجتماعی و رفاهی تا همین دهه های اخیر مهیا نبود و از اینرو کمتر آراء نظریه پردزان اجتماعی می توانست عملا موثر واقع شود.

در ابتدا علاوه بر شاخص های اقتصادی، مجموعه ای از شاخص های اجتماعی مانند سطح بهداشت و درمان، سوادآموزی و دسترسی به خدمات آموزش عمومی، امید به زندگی، امنیت اجتماعی، و نهایتا تحت تاثیر توسعه فرایند دموکراتیزاسیون و افزایش تقاضای اجتماعی برای مشارکت همگانی و برابر مطابق ارزش های دموکراتیک و توسعه فرایند چند فرهنگی شدن، شاخص های فرهنگی مانند مانند دسترسی به مطبوعات، رسانه ها، فعالیت های خلاقه، امکانات مربوط به اوقات فراغت، میزان مشارکت سیاسی و آزادی های اجتماعی در سال های اخیر حقوق فرهنگی شهروند، حق متفاوت بودن در سبک زندگی نیز به آن افزوده شد.

مجموعه وسیعی از پرسش ها و موضوعات اساسی و دستورکارها را گفتمان فرهنگی رفاه امروز در مقابل محققان و دست اندرکاران سیاست اجتماعی و رفاهی قرار داده است و باعث تحول در دستورکار سیاست اجتماعی شده است. این پرسش ها و موضوعات را نمی توان بطور دقیق و کامل فهرست نمود زیرا از یک سو بسیار گسترده اند، و از سوی دیگر جوامع مختلف با موضوعات فرهنگی خاص خود مواجه هستند و نمی توان به نحو کامل فهرست از موضوعات جهانی گفتمان رفاه فراهم ساخت. در هر حال، برخی موضوعات که بطور مشترک در سطح جهانی دستورکار سیاست اجتماعی و رفاهی می توان بصورت زیر بیان کرد:

▪ عامل جنسیت و فرهنگ آن در جوامع مختلف چه نقش و تاثیری در شکل گیری و وضعیت رفاهی داشته و دارد؟

▪ عامل نژاد و قومیت و فرهنگ آن در جوامع مختلف چه نقش و تاثیری در شکل گیری و وضعیت رفاهی داشته و دارد؟

▪ تفاوت های فرهنگی در جوامع مختلف چه نقش و تاثیری در شکل گیری و وضعیت رفاهی داشته و دارد؟

حقوق فرهنگی شهروندان شامل چه چیزهایی است و شهروندان چگونه می توانند از حقوق فرهنگی خود برخوردار شوند؟

▪ نابرابری ها، طردها، انحصارها، تبیعض ها و طبقه بندی یا تقسیم بندی های اجتماعی تا چه میزان و چگونه از فرهنگ جوامع سرچشمه می گیرند و چگونه می توان برای برطرف کردن یا تعدیل و اصلاح نابرابری ها، طردها، انحصارها و تبعیض ها از فرهنگ کمک گرفت؟

▪ آموزش، بهداشت، سلامتی، مشارکت سیاسی، آزادی، امنیت، صلح، امید به زندگی، بهزیستی، درآمد و ثروت و دسترسی به خدمات اجتماعی و بطور کلی تمامی شاخص ها و مقولات تامین کنند رفاه جامعه تا چه میزان ناشی از فرهنگ جوامع و گروه هاست و چگونه می توان عامل فرهنگ را در خدمت تامین و تحقق سیاست ها و برنامه های رفاهی قرار داد؟

▪ شیوه زندگی مردم، مذهب و باورهای متافیزیکی و دینی، باورهای عامیانه، آیین و آداب و رسوم، زبان و سنت های گفتاری، رفتاری و کرداری مردم و نهادهای اجتماعی مانند خانوده، نهادهای دینی، شیوه های مشارکت مردمی و سنتی تا چه میزان در رفاه جامعه امروزی موثر است و چگونه می توان از آنها برای ارتقاء سطح رفاه استفاده کرد؟

▪ فرایندهای فرهنگی معاصر مانند رسانه ای شدن، صنعتی شدن، شهری شدن، جهان/محلی شدن، اطلاعاتی، ارتباطی، شبکه ای و داشن محور شدن جامعه معاصر چگونه و تا چه میزان بر نوع و سطح رفاه اجتماعی انسان امروز تاثیر گذارده است و چگونه می توان از این فرایندها برای ارتقاء سطح رفاه استفاده کرد؟

▪ دانش های بومی، هنرها و صنایع دستی، قومی و سنتی، زبان و ادبیات محلی و قومی، موسیقی، رقص، تئاتر، هنرهای نمایشی سنتی و مدرن، هنرهای تجسمی مانند مجسمه سازی و نقاشی، معماری، آثار تاریخی، میراث طبیعی و بطورکلی میراث فرهنگی چگونه و تا چه میزان در رفاه اجتماعی جوامع موثرند و چگونه می توان این مقولات را به نحو بهتر و موثرتری برای ارتقاء سطح رفاه جوامع بخدمت گرفت؟

▪ ابزارهای بازنمایی سنتی و مدرن، رسانه های جمعی رادیو و تلویزیون، مطبوعات، تریبون های سنتی مانند کلیساها، مساجد و معابد، رسانه های مجازی اینترنت و ماهواره ها چگونه و تا چه میزان در رفاه اجتماعی جوامع موثرند و چگونه می توان این مقولات را به نحو بهتر و موثرتری برای ارتقاء سطح رفاه جوامع بخدمت گرفت؟

▪ علوم و دانش های مدرن بخصوص علوم انسانی شامل دانش ها و معارف ادبی، فلسفه، هنرها، الهیات، و دانش های علوم اجتماعی شامل جامعه شناسی، انسان شناسی، جمعیت شناسی، روان شناسی، تاریخ، اقتصاد، علوم سیاسی، خقوق و مطالعات فرهنگی چگونه و تا چه میزان در رفاه اجتماعی جوامع موثرند و چگونه می توان این مقولات را به نحو بهتر و موثرتری برای ارتقاء سطح رفاه جوامع بخدمت گرفت؟

▪ فرهنگ عامه پسند و توده ای شامل ورزش ها، قهرمانان، ستاره ها، محصولات فرهنگی عامه پسند، تولیدات نرم افزاری، بازی ها و سرگرمی ها، موسسات و اقتصاد فرهنگی حوزه فرهنگ عامه پسند چگونه و تا چه میزان در رفاه اجتماعی جوامع موثرند و چگونه می توان این مقولات را به نحو بهتر و موثرتری برای ارتقاء سطح رفاه جوامع بخدمت گرفت؟

▪ مهاجرت ها و جابجایی های جمعیتی، توسعه تکنولوزی های حمل و نقل، توریسم، چند فرهنگی شدن، توسعه مبادلات فرهنگی و اقتصادی، درهم آمیزی فرهنگ ها، تحولات ناشی از گسترش فرایندهای مذکور چگونه و تا چه میزان در رفاه اجتماعی جوامع موثرند و چگونه می توان این مقولات را به نحو بهتر و موثرتری برای ارتقاء سطح رفاه جوامع بخدمت گرفت؟

▪ سرمایه فرهنگی و نمادین، مانند مدراک تحصیلی، عادات یا قابلیت های بینشی و منشی درونی شده افراد، منزلت و اعتبار، داشتن اموال و کالاهای هنری و فرهنگی، مصرف فرهنگی و مهمتر از همه مجموعه ارزشهای زیبایی شناختی، معنوی، تاریخی، نمادین و ارزشهای اخلاقی، و همچنین سرمایه اجتماعی مانند اعتماد اجتماعی و سطح روابط اجتماعی چه تاثیری بر رفاه اجتماعی می گذارند و چگونه می توان از آنها برای بهبود و ارتقاء رفاه جامعه استفاده کرد؟

همانطور که مقولات و محورهای مذکور نشان می دهد، فرهنگ در گفتمان فرهنگی رفاه دیگر محدود به ارزش ها و معانی ذهنی و معنوی نیست. به تعبیر دیگر، منظور از فرهنگ در این گفتمان تنها توجه به وجوه اخلاقی، فر هنگ والا، جنبه ها درونی و ذهنی جوامع و فرهنگ نیست. بلکه فرهنگ در اینجا تمام شیوه زندگی مردم در تمام ابعاد عاطفی، اندیشگی، رفتاری و مادی و معنوی و همچنین وجوه خلاقی مثبت و منفی را شامل می شود. در عین حال در این گفتمان هدف ستایش و گرامی داشت فرهنگ یا فرهنگ نیست. بلکه نقش مخرب فرهنگ در توسعه و ارتقاء سطح رفاه در کنار نقش سازنده و موثر آن مورد توجه است. در این گفتمان فرهنگ تیغ دو دمی است که هم می تواند مانع تحقق هدف متعالی توسعه رفاه اجتماعی شود و هم می تواند به تحقق این هدف کمک رساند.

نکته اساسی دیگر این است که در پروتو توسعه ها و نگرش های تازه ای که در زمینه انسان شناسی، جامعه شناسی و بخصوص مطالعات فرهنگی در زمینه فهم معنا و جایگاه و کارکردهای فرهنگ در جامعه معاصر بدست آمده است، فرهنگ دیگر در گفتمان فرهنگی رفاه، معنایی ملموس و عینی و قابل مشاهده و سنجش دارد و در برگیرنده عوامل مشخص مانند عامل جنسیت، قومیت، نژاد، طبقه اجتماعی، الگوهای طرد و انحصار اجتماعی، نقش سرمایه فرهنگی و سرمایه اجتماعی است.

جامعه ایران مانند دیگر جوامع طی دهه اخیر متاثر از مجموعه فرایندهایی بوده است که ما در گفتمان فرهنگی رفاه آنها را فهرست وار بیان کردیم. از اینرو، در جامعه ایران نیز مباحث سیاست اجتماعی و رفاهی به نحو مستقیم یا غیر مستقیم، خواسته و آگاهانه یا ناخواسته و ناخودآگاه، متثر از این فرایندها بوده و هست. نگاهی به برنامه های توسعه سوم و چهارم جمهوری اسلامی نشان می دهد که توسعه و رفاه محدود به مباحث اقتصادی نیست و مقولات فرهنگ به اشکال مختلف مورد توجه بوده است. همچنین در جامعه نیزانتظارات مردم از زندگی، کیفیت زندگی و سطح رضایت از زندگی بشدت تحت تاثیر فرایند های مذکور است. اما هنوز گفتمان فرهنگی رفاه بصورت گفتمان غالب نه در سیاست ها، نه در گفتمان عمومی و رسانه و نه در گفتمان دانشگاهی ایران مطرح نیست. از اینرو، یکی از ضرورت های امروز مباحث رفاهی توجه به توضیح و تشریح و تبیین ابعاد فرهنگی رفاه در هر سه سطح زیر است.

‌ ● اصلاح گفتمان عمومی جامعه در باره مفاهیم رفاه و فرهنگ

قرار دادن بحث فرهنگ و رفاه اجتماعی در گفتمان دانشگاهی رشته های علوم اجتماعی و انسانی

معطوف ساختن گفتمان سیاست اجتماعی و رفاهی به ابعاد فرهنگی رفاه

شرح دقیق این ابعاد موجب طولانی شدن بحث و دور شدن از موضوع اصلی ما یعنی تشریح ابعاد فرهنگی رفاه یا تبیین نسبت های فرهنگ و رفاه جتماعی می شود. اما در عین حال، بیان فهرستوار مذکور نیز نمی تواند اهمیت موضوع را بیان نماید. از اینرو در اینجا هر یک از محورها را بطور خلاصه توضیح می دهیم.

● ارتقاء گفتمان عمومی

هردو واژه فرهنگ و رفاه از جمله واژگان پربسامد و مهم در گفتمان عمومی[۱] جامعه ایران معاصر بوده و هست. منظور از گفتمان عمومی شیوه ای است که مردم در گفت و گوهای روزمره و همچنین رسانه های عمومی مانند مطبوعات و رادیو و تلویزیون درباره خود، زندگی و جامعه شان صحبت می کنند. کافی است یک روزنامه، برنامه ای رادیویی یا تلویزیونی یا گفت و گو و درد و دل چند نفر را مورد توجه قرار دهیم تا بسهولت گستردگی و اهمیت کاربرد واژه های فرهنگ و رفاه در زبان فارسی امروزی را ببینیم. گفت و گوهای روزمره ما انباشته از ترکیب های فرهنگی مانند فرهنگ رانندگی، فرهنگ آپارتمان نشینی، فرهنگ عمومی، فرهنگ ایرانی، فرهنگ غربی، فرهنگ روستا، فرهنگ شهر، فرهنگ مصرف، فرهنگ پوشاک، بی فرهنگ، با فرهنگ، فرهنگدوست، فرهنگی، اهل فرهنگ و صدها فرهنگ و فرهنگی دیگراست. در عین حال، واژه رفاه نیز با نام ها و ترکیب های مختلف مرفه، رفاه نسبی، رفاه زده، فروشگاه رفاه، سازمان رفاه، مرفهین بی درد، رفاه حال مردم، سعادت و رفاه، رفاه عمومی، مشکلات رفاهی، اقدامات و سیاست های رفاهی دولت و امثال اینها اغلب نقل محافل و گفت و گوهاست. اما هرگز یا بندرت دو واژه فرهنگ ئ رفاه در گفتمان عمومی در کنار هم بکار می روند. دلیل این امر به وجود نوعی برداشت نادرست یا ناقص از هر دو این واژگان مربوط می شود. تصور عمومی از معنای رفاه عموما معطوف به مقولات مادی و اقتصادی مانند دسترسی به خدمات عمومی مانندحمل و نقل، درآمد بیشتر و وجود آرامش عمومی در محیط زندگی جمعی و فردی محدود می شود و "وجوه ذهنی" یا کیفی رفاه معمولا مورد توجه قرار نمی گیرد.. در عین حال، تلقی عمومی از مقوله فرهنگ نیز برخلاف رفاه، بیشتر معطوف به وجوه معنوی مانند دانش و اخلاق و فرهیختگی و ارزش ها است و کسی واژه فرهنگ را برای بیان و توصیف شرایط عینی اجتماعی بکار نمی برد. گذشته از اینها، عامه مردم تصور روشنی از اینکه رفاه اجتماعی وابسته به فرهنگ است و بالعکس فرهنگ جامعه نیز متاثر از رفاه آن است ندارند. فرد با فرهنگ معمولا فردی است منزه طلب و دست شسته از تمنیات مادی و رفاهی. و از این منظر رفاه گاه دارای مضمون منفی نیز هست. از اینرو، مفاهیم مرفهین بی درد یا رفاه زده و نوکسی و تعابیر مختلف دیگر برای اقشار متمول بکار می برند و ساده زیستی و قناعت و درویشی به مثابه مفاهیم مقابل رفاه دارای بار ارزشی بسیار است. در اینجا به نوعی با تناقض فرهنگی در زبان و گفتمان عمومی مواجه هستیم. مردم با وجود اینکه نهایت تلاش خود را برای رسیدن به رفاه می کنند، اما این بدگمانی نیز همواره در بین آنها وجود دارد که مرفهان معلوم نیست از کجا به رفاه رسیده اند.

معضله دیگر در گفتمان عمومی رفاه این است نه تنها رفاه را از جنس مادی تلقی می کنند، بلکه به نقشی که فرهنگ در وضعیت رفاهی آنها دارد، ندارند. فقر در گفتمان عمومی اغلب به معنا "ناداری" یا کمبود درآمد است و فقدان سرمای فرهنگی و قابلیت های بینشی و مهارتی و دانش، اساسا جایی در تلقی عمومی از فقر ندارد. به علاوه، نقش باورها، ارزش ها و نگرش های فرهنگی جاافتاده در وضعیت رفاهی مردم اغلب نه تنها شناخته شده نیست بلکه بیان آن ممکن است با مقاومت و تنش هایی همراه شود. مردم اغلب تمایل دارند علل فقر یا کمبودهای خود را ناشی از عوامل مادی، بیرونی یا سیاسی و اقتصادی قلمداد کنند. بیان این نکته که عقاید و باورهای عامیانه نادرست، آیین و رسوم حافظ تبیعیض های جنسیتی و قومی، مقاومت در برابر نوآوری ها و فناوری ها، و فقر قابلیتی (به تعبیر آمارتیاسن) ممکن است عوامل عدم دسترسی به رفاه مردم باشد، نه تنها برای عامه مردم بلکه حتی برای رسانه ها و مطبوعات به مثابه پاره ای گفتمان عمومی، چندان خوش آیند نیست.

بی توجهی گفتمان عمومی به مقوله فرهنگ و رفاه مسلما امری تصادفی، ذاتی یا ازلی نیست بلکه ریشه های اجتماعی، سیاسی و فرهنگی دارد. نخستین علت، پیچیدگی پیوندها و نسبت های بین فرهنگ و رفاه است. اگرچه بدون هرگونه بررسی علمی و تجربی، هر فردی قادر است براساس تجربه زیسته و عقل سلیم خود تشخیص دهد و تصدیق کند که رفاه اجتماعی افراد و جوامع علاوه بر عوامل مادی و اقتصادی کاملا متاثر از نوع جهان بینی، نوع ارزش های حاکم و مسلط بر جامعه، نوع تلقی از هستی، انسان و جهان آخرت و همچنین متاثر از الگوهای فرهنگی، آداب و رسوم، عادات، ارزش ها، باورها و بطورکلی میراث اجتماعی و فرهنگی آن جامعه است. اما باید در نظر داشت که مجموعه مفاهیمی که ما در اینجا بکار بردیم جنبه تحلیلی و انتزاعی دارند و عامه مردم آمادگی کمتری برای شناخت و درک تحلیلی و انتزاعی امور دارند. ثانیا، مباحث فرهنگی همواره دارای بار سیاسی پنهان یا آشکار هستند. از اینرو، علاوه بر محدودیت های اجتماعی، رسانه با محدودیت های سیاسی برای تبیین و توضیح برخی ابعاد فرهنگ و رفاه نیز مواجه هستند.

● توسعه گفتمان سیاست اجتماعی

اما علی رغم تحول مذکور در گفتمان رفاهی در ایران، در مباحث سیاست گزاری و برنامه ریزی رفاه اجتماعی اغلب "تلقی فرهنگی" از مقوله رفاه اجتماعی در معنایی که بیان کردیم وجود ندارد و مقوله فرهنگ معمولا تنها در حوزه ای خاص به عرضه برخی خدمات و امکانات فرهنگی برای گروه های خاص آسیب پذیر، محروم و نیازمند محدود می شود یا اینکه گاهی بصورت شعارها و جملات و عبارات مطنطن برای توجی برنامه ها و خالی نبودن عریضه، چیزهای به نام فرهنگ یا فرهنگی در برنامه ها ارائه می گردد. مثلا، یکی از موضوعات فرهنگی تکرار و تاکید بر توجه مدیران و سیاستگزاران به اهمیت فرهنگ است که اغلب در مصاحبه ها و سخنرانی های عمومی و رسانه ای بیان می شود. همچنین در برنامه های توسعه، بخش هایی به فرهنگ اختصاص داده شده است اما این بخش ها نه در حوزه رفاه بلکه بیشتر به منظور تقویت و تحکیم هدف ها و ارزش های سیاسی است و مسئله توزیع برابر سرمای فرهنگی، برسمیت شناخته شدن حقوق فرهنگی برابر زن و مرد، اقوام، حق آزادی سبک زندگی و تحقق فردیت و حق متفاوت زیستن به مثابه اموری که برخاسته از فرهنگ اند و بر رفاه افراد تاثیر می گذارد، کمتر به نحو جدی در برنامه های توسعه گنجانده و اجرا شده است. مقوله فرهنگ بیش از آنکه ناظر بر مجموعه ای از عوامل ذهنی باشد، به شیوه های مختلفی که باعث طرد اجتماعی یا انحصار می گردد، مربوط است. برنامه ها و سیاست های رفاهی زمانی براستی می توانند مقوله فرهنگ را جدی بگیرند که به حذف معیارهای طرد و انحصار اجتماعی بپردازند و زمینه توزیع عادلانه و دموکراتیک قدرت، ثروت و منزلت برای همه گروه های اجتماعی را به نحو گسترده و عام فراهم سازند.

● ارتقاء گفتمان دانشگاهی

نه تنها در گفتمان سیاست اجتماعی ایران فرهنگ به معنایی که گفتیم جایگاه غالب یا کانونی ندارد، بلکه در گفتمان علوم اجتماعی ایران نیز نه فرهنگ و نه بطور کلی مقوله رفاه اجتماعی، چندان شناخته شده نیستند. البته منظور علوم اجتماعی ایران در اینجا متون ترجمه شده از زبان های دیگر نیست، زیرا این متون همانطور که گفتیم در چارچوب گفتمان فرهنگی امروزی غرب نوشته می شوند و اغلب بشدت بر رویکردی فرهنگی متکی هستند. منظور از گفتمان علوم اجتماعی ایران، منابع، متون و دروسی است که در دانشگاه ها و مراکز آموزشی و پژوهشی ایران تدریس و مطالعه می شود است. اجازه دهید در اینجا فقدان یا سستی جایگاه رفاه و فرهنگ در گفتمان علوم اجتماعی دانشگاهی ایران را کمی بیشتر توضیح دهیم.

در مباحث علوم اجتماعی ایران در زمینه رفاه اجتماعی معمولا کمتر صحبت می شود یا آنکه مباحث چنان بصورت انتزاعی مطرح می شوند که کمتر می توان دریافت که آیا علوم اجتماعی و انسانی نیز می توانند به رفاه انسان کمک نمایند یا خیر. یکی از مشکلاتی که دانشجویان این رشته ها با آن مواجه اند، ناکامی آنها از جستجوی ایده ها روشن در علوم اجتماعی که مستقیما درباره رفاه اجتماعی و شیوه های دستیابی به آن چیزی به آنها بگوید است. در حالی گفتمان علوم اجتماعی ایران از بحث رفاه سرباز می زند که آگوست کنت پدر این علم خود را فیزیکدان اجتماعی و نسل های بعدتر او رسالت مهندسی اجتماعی را برای این رشته قائل بودند. و در تمام قرن بیستم این علوم در زمینه شناخت و حل مسائل اجتماعی و همچنین ارائه نظری و بینش انتقادی رهایی بخش، نقش های مهمی ایفاء کرده اند. علوم اجتماعی در غرب توانسته است از طریق مارکسیسم غربی، فمنیسم، نظری های ضدنژادی، مطالعات فرهنگی انتقادی و دیدگاه های انتقادی نسبت به کاپیتالیسم در قالب نظری وابستگی و نظام جهانی، کمک های قابل توجهی به رشد بینش اجتماعی انسان غربی معاصر و بهبود وضع زندگی او نماید. اما علوم اجتماعی در کشورهایی جهان سوم یا در حال توسعه مانند ایران به نحو جدی از ارائه نظری ای انتقادی یا ایفای نقش فعال در حل مسائل اجتماعی، عموما ناکام بوده اند. از اینرو، مباحث علوم اجتماعی دانشگاهی آن نتوانسته است مقوله رفاه را در کانون مباحث خود قرار دهد.

بهرحال، علوم اجتماعی و انسانی در دهه های اخیر در ایران بیش از هر زمانی دیگر تحت فشار اجتماعی بوده اند تا بتوانند به نحو ملموس و روشن در خدمت توسعه هدف های اجتماعی همه مردم قرار گیرند و از بحث های نظری و انتزاعی که محققان این رشته ها تنها برای ارضاء خاطر خود یا پاسخ به کنجکاوی های صرف حقیقت جویانه شان بازداشت شده اند. در این شرایط همه علوم و رشته های دانشگاهی باید برادری خود نسبت به مردم را اثبات نماید و پاسخگوی مشتریان و بازار و جامعه باشند. یکی از مسئله های مهم بدون تردید این است که این علوم چگونه می توانند یا توانسته اند به رفاه و بهبود وضعیت اجتماعی انسان ها در جوامع مختلف کمک کنند.

از اینرو، ضرورت دارد که اولا ابعاد مختلف پیوندها و نسبت های ممکن و موجود بین فرهنگ و رفاه اجتماعی توضیح داده شوند و راه های کاربست این دیدگاه ها در خدمت توسعه رفاه اجتماعی تشریح گردند. ثانیا، لازم است تا نقش نظری ها و رهیافت های دانش ها و گفتمان های مختلف در حوزه های علوم اجتماعی شامل جامعه شناسی، انسان شناسی، جمعیت شناسی، روان شناسی اجتماعی، اقتصاد و تاریخ و علوم انسانی شامل فلسفه، هنرها، ادبیات و علوم ومعارف دینی در زمینه تحلیل شوند.

منابع

پتریک فیتز ،۱۳۸۱. نظریه رفاه: سیاست اجتماعی چیست؟ ترجمه هرمز همایون پور. تهران: موسسه عالی پژوهش تامین اجتماعی.

نوغانی، محسن ۱۳۸۲. نظریه سرمایه فرهنگی بوردیو، فصلنامه انجمن جامعه‌شناسی آموزش و پرورش ایران پیش‌شماره یک.

بوردیو، پی‌یر. نظریه کنش. ترجمه مرتضی مردیها، نشر نقش و نگار، ۱۳۸۱.

تراسبی ،دیوید.۱۳۸۱ اقتصاد وفرهنگ. ترجمه کاظم فرهادی، نشر نی،

تاج بخش، کیان ۱۳۸۱.سرمایه اجتماعی ،نشر کوشا مهر.

جنکینز،ریچارد. ۱۳۸۵ پی یر بوردیو، لیلا جوافشانی وحسن چاوشیان،نشر نی،

زاهدی اصل،محمد.مبانی رفاه اجتماعی،نشر دانشگاه علامه طباطبایی،

فیتز پتریک،تونی. ۱۳۸۱ نظریه رفاه. ترجمه هرمز همایون پور انتشارات گام نووموسسه عالی پژوهش تامین اجتماعی.

فاضلی ،محمد. ۱۳۸۲مصرف وسبک زندگی ،نشر صبح صادق.

نراقی ،احسان ۱۳۸۵۶یفیت زندگی. نشر امیر کبیر.

نوغانی، محسن. نظریه سرمایه فرهنگی بوردیو، انجمن جامعه‌شناسی آموزش و پرورش ایران پیش‌شماره یک ،۱۳۸۲

وزارت ارشاد اسلامی۱۳۸۲.پیمایش ارزشها ونگرشهای ایرانیان.

Shore, C. and Wright, S. )eds) ۱۹۹۷.Anthropology of Policy: Critical Perspectives on Governance and Power. London and New York: Routledge.

Chamberlayne, P. and Cooper, A. Freeman, R. and Rustin, M. ۱۹۹۹. Welfare and Culture in Europe: Towards a New Paradigm in Social Policy. London: Jessica Kingsley

Public discourse[۱]

[۲] Interdisciplinary

Intradiciplinary [۳]

Policy [۴]

Politics [۵]

Future studies[۶]

Culturalist approach[۷]

Holistic approach[۸]

Total social phenomenon[۹]

constructivism[۱۰]

social construct[۱۱]

networking society [۱۲]

نوشته شده ر توسط نعمت‌الله فاضلی


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 3 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.


همچنین مشاهده کنید