پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

نانوا هم جوش شیرین می زند; بیچاره فرهاد


نانوا هم جوش شیرین می زند; بیچاره فرهاد

نقدی بر مکاره بازار هنر امروز

بد نیست در کنار هر شغل و پیشه ای که داری دستی هم در هنر داشته باشی و بر ذهن و دهان مردم بچرخی که بابا فلان کاسب و بقال و دکتر و تاجر و فروشنده و ... علاوه بر شغل خود ، هنرمند نیز هست و به به و چه چه های بسیار که مرسوم این گونه تعریفات و تاییدات صد من یک گاز است را در پس خود داشته باشی و چه چیزی از این بهتر که هنرمند نباشی و هنرمندت خوانند و ظریف نباشی و ظریفت دانند!

این که گفتم در حقیقت نقد حال ماست آن و شمه ای ست از آشفته بازاری که گریبان امروز ما را گرفته است و کم تر کسی را می توان یافت که خود را منتسب به هنری نداند و دعوی بزرگی در سر نداشته باشد! به خاطر دارم حدود ده سال پیش ، دوست دندان پزشکی داشتم که به شوخی و مطایبه در جمع دوستان هنرمند موسیقی و شعر ادعا می کرد: من از همه شما هنرمند ترم و هنرم این است که کف می زنم و تشویق تان می کنم اما آن را نیز از من مضایقه می کنید و می گویید درست نمی توانی دست بزنی ، نزن!!

البته همه این مشکلات و مصایب علت و ریشه دارد و باید به صورت ریشه ای، مورد کنکاش و بررسی قرار بگیرد اما یک علت عمده و محوری این معضل را می توان در زیاده خواهی و عدم رعایت حقوق دیگران خلاصه کرد. واقعیت این است که برخی از ما به آن چه که هستیم و توانایی اش را داریم، قانع و راضی نیستیم و دوست داریم خود را در نقش آن چه نیستیم و قابلیت اش را نداریم به دیگران عرضه کنیم . دلیلش هم پرواضح است که برای مطرح شدن و خالی کردن برخی خلاهای شخصیتی افراد، چنین کنش و واکنش هایی شکل می گیرد. هنر، عنصری ست جذاب و دل ربا که طبیعتا همه اشخاص دوست دارند خود را بدان منتسب کنند و این اصلا بدنیست بلکه ناصحیح آن است که به ناروا و ناحق خود را داعیه دار و منسوب به این گوهر والا و گران قدر بدانیم که نتیجه اش تضییع حقوق هنرمندان واقعی خواهد بود.

بعضی ها فکر می کنند با داشتن پول و امکانات، هر چه بخواهند به دست میآورند و باید خطاب به این دوستان بگویم شاید چیزهای دیگر را بتوانند با پول به دست آورند اما هنر در هرشاخه و شمایلش، از سویی ریشه ای ذاتی دارد و از سویی دیگر نتیجه تمرین و ممارستی سخت و جانفرسا ست و ای شخص محترمی که هیچ کدام از این دو ویژگی را نداری، پولت را بردار و ببر و در جاهای دیگر خرج کن!

این عارضه و مشکل در تمامی حوزه های هنری بروز و نمود پیدا کرده است اما بیش از سایر حوزه ها می توان رد آن را در سینما و موسیقی و شعر گرفت! در سینما، متاسفانه عوامل و علل مختلفی دست به دست هم داده است و نابازیگرانی پرورش داده است که روز تا شب بر روی پرده های سینما و صفحات نمایشگرهای خانگی جولان می دهند و با اعصاب و روان مردم بازی می کنند. افرادی که با الفبای بازیگری و نمایش هم آشنا نیستند و خرده هویش و سر سوزن ذوقی دارند و دنیایی آمال و آرزوی دور و دراز، به بازیگرانی اصلی تبدیل شده اند از این فیلم به آن فیلم ، از این نمایش به آن نمایش، نقل مکان می کنند و با افتخار با مجلات زرد و نارنجی هم شبانه روزی مشغول مصاحبه های آن چنانی و افتخار پراکنی های این چنانی هستند یا للعجب که در بین برخی از مردم طرفدارانی هم پیدا کرده اند!

در حوزه موسیقی وضعیت از این بغرنج تر است و ظهور برخی وسایل الکترونیکی و تکنولوژی های پیشرفته، به این امر کمکی شایان نموده است تا ناخوانندگان عدیده ای روز تا شب با ذهن و روان مردم بازی کنند و هر کدام برای خود نام و آوازه ای رقم زده باشند. جالب است که دیگر زمانه فرق کرده و با نداشتن صدا و به لطف تکنولوژی هم می توان خواننده شد و چه چیزی از این بهتر برای عده ای که پول سرشاری دارند و آرزوهای دور و دراز و با این ترفند به هر آن چه می خواهند می رسند!

و اما در حوزه شعر و ادبیات هم وضعیت به همین شکل و منوال است و به قول همایون حسینیان دوست خوب طنز پردازم در کشور ما هر فردی هر کاری که بلد نباشد، شعر می تواند بگوید و ادعای شاعری دارد و نتیجه اش کتاب های کثیر شعری و صفحات متعدد اینترنتی مثلا شعر است که خالی ست از هر نوع مضمون و ظرافت شاعرانه ای و تنها به بیراهه رافتن تعداد کثیری از مردم است که فکر می کنند شاعرند و حال آن که از الفبای آن نیز بی اطلاعند و به قول خلیل جوادی، مرد میدان این کشاکش نیستند و...

و اما در سویی دیگر هنرمندان واقعی ما قرار دارند که بسیاری شان حتی به علت همین نابسامانی ها، از تهیه مخارج اولیه زندگی شان نیز عاجز هستند و به قول ظریفی به قصابی و نانوایی و ... نمی شود گیتار نشان داد که من هنرمندم و فلانم بلکه باید پول خرج کرد، پولی که برای هنرمند اصیل سرزمین ما از زیر سنگ هم در نمی آید!

از هنر ، حال خرابم نشد اصلاح پذیر

همچو ویرانه که از گنج خود آباد نشد

نویسنده : سالار عبدی