سه شنبه, ۱۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 7 May, 2024
مجله ویستا

در چه فکری حسنک بی تابی


در چه فکری حسنک بی تابی

نگاهی به مجموعه مسمط «هفت» از مریم آذرمانی

▪ یک

با اعلام نتایج جایزه پروین اعتصامی ۸۷ و برگزیده شدن مریم آذرمانی یا در واقع مریم جعفری [آذرمانی] کتاب «پیانو»، کار، هم برای شاعر سخت تر شده هم برای منتقد! با آن که از انتشار «پیانو»، مدت زمانی گذشته و به زعم من در مقایسه با «زخمه» [مجموعه غزل ۸۷ شاعر] بیشتر به تجربه ای شکوفا - اما فقط تجربه - شبیه است، با این همه وقتی شاعری برای همین تجربه شکوفا و در ۳۱ سالگی مورد تأیید اکثریت صاحبنظران شعر کلاسیک و بعضاً شعر نو قرار می گیرد، توقع اش - حتی اگر از فروتنی بزرگان اهل تمیز هم برخوردار باشد - در اعماق روح اش بالا می رود نسبت به اثری که ما بعد اثری برنده و برگزیده است و این توقع، حرکت اش را کند می کند و اگر لا اقل، دو برابر تقدیر نخست، از کتاب بعدی نشود شاعر در خود می شکند به جوانی و در جوانی، چنان که دیگرانی دچار آمده اند به این بلیه و البته کار برای منتقدان هم مشکل می شود، چون نمی دانند که مسیر فعلی را رصد کنند و مقصد محتمل بعدی را، یا مسیر متأثر از آن جایزه ادبی و احتمالات «خدا به دور» را! من گز می کنم و میانه را می گیرم به این امید که خداوند رحمت اش را نثار مریم آذرمانی کند و این بار، شاهد توقف استعدادی دیگر نباشیم استعدادی که به گمان من، شایسته ترین استعداد در زمینه غزل، از جریان «غزل نو» به این سو است. [خود را مجاز می دانم که این مطلب را عطف دهم به تأیید محمدعلی بهمنی در گفت و گویی چهل و پنج دقیقه ای در زمستان ۸۷ و در یک کیلومتری حرم امام هشتم (ع)، شاهد هم، غیر از خدا، مصطفی رحماندوست!] «هفت»، مجموعه هفت مسمط است از مریم آذرمانی که نه تنها انقلابی در نگاه به شیوه کلاسیک سرایی معاصر است که از لحاظ زنده کردن یک قالب محتمل مرده، حرکتی قابل ملاحظه است.

«مه که سر می کشد به خانه ی من

آسمان می رسد به شانه ی من

اشک و آه است آب و دانه ی من

درد، ای یار جاودانه ی من

سیری از سفره ی زمانه ی من

وه به این مهر بی بهانه ی من

دشمنی های دوستانه ی من

من که کار گذشته از حالا

حلقه ی ماه، آسمان را خورد

مکث کردم دهان زبان را خورد

تا سرودم روان دهان را خورد

جان به لب آمد و روان را خورد

چه کنم با جهان که جان را خورد

فرصتی شد زمان جهان را خورد

عشق آمد تن زمان را خورد

بی زمان باش و عاشقانه بیا

هرچه حرف است میم و نونِ من است

کینه بیرون تر از درون من است

بید مجنون که سرنگون من است

عشق، دیوانه ی جنون من است

آنچه می نوشد آه خون من است

سقف دنیا که بر ستون من است

صبح فردا اگر بدون من است

جشن آوار می شود برپا»

این که این مصراع ها تجسم «سهل و ممتنع» اند و هم «فضا» دارند و هم «زمان»، و «زبان» چنین است و چنان، خب، لازم است برای توصیف شان اما به گمانم غیر از این تعاریف، اتفاق دیگری هم افتاده در این میان؛ چند نفرتان آن هفت قصیده مشهور پیش از اسلام را- که از شاهکارهای ادبیات عرب است- خوانده اید همان هفت قصیده ای که ادبیات پس از اسلام پارسی- مخصوصاً در حوزه سبک خراسانی- بسیار از آنها بهره برده. (اگر از متن اصلی اش- که عربی اش به هر حال مشکل تر است، از عربی متأثر از فصاحت قرآنی- سر در نیاورده اید ترجمه هم شده به پارسی، حوالی سال ۵۲) به نظر من، مریم آذرمانی در «هفت» خواسته، حس آمیزی و رنگ آمیزی و تصاویر بدیع آن هفت قصیده را با آئین محوری متأثر از «کلام الله» بیامیزد و کاری کند که مثلاً آرزوی فرخی سیستانی بوده روزگاری. به گمانم به این می گویند بلندپروازی اما در این عرصه- عرصه شعر- باید بلندپروازی داشت تا از همنسلان پیش افتاد و به کم نباید قانع بود. گرچه معتقدم این هفت مسمط به اهداف اولیه خود که عبور از فرخی و منوچهری است، نائل نیامده اند اما «تصور محال»، محال نیست؛ در شعر، زیبا هم هست. یادمان باشد که «اغراق» از صنایع ادبی است و «اغراق»، نهایت «تخیل» است.

▪ دو

«گرچه اندازه دنیا نشده ست

در زوایای خودش جا نشده ست

قطره ای هست که دریا نشده ست

بستر رود مهیا نشده ست

پس کجا می رود این قایق پیر

صبح تا شب همه باید بدوند

خسته در یک صف ممتد بدوند

ها مبادا که مردد بدوند

قدر یک لحظه اگر بد بدوند

حلق شلاق بگوید که بمیر

خون به خون بر تن او لک شده است

خط به خط خون به زمین حک شده است

مزرعه خاک مشبک شده است

ببر، مشغول مترسک شده است

توی زندان خودش مانده اسیر

خانه وابسته در بود و شکست

حرمت خانه پدر بود و شکست

مادر آئینه تر بود و شکست

خواهرم شانه به سر بود و شکست

نای فریاد نداری بپذیر»

طبیعتاً در میان این هفت مسمط، شماره ۴ آن برای من دلپذیرتر است به دلیل ارجاعات تاریخی اش و زندگی بخشیدن به وجوهی فرامتنی که در «متن» بدل به زندگی عادی شده اند البته مسمط ۳ نیز که مصاریع «میان بندی» اش از یکی از قصیده های ناصرخسرو تضمین شده و به یکی از شگفت انگیزترین شعرهای آئینی سال های اخیر بدل، (به دلیل بده بستان قابل ردگیری با فرامتن) تأثیرگذاری بسیار دارد بر مخاطب خاص و پنج مسمط دیگر، یک جور اثبات قدرت و حشمت و شوکت ادبی در پیشگاه مخاطب عام است در واقع اثبات این واقعیت است که به رغم همه این عناصر هم می شود در دل مخاطب عام معاصر جا باز کرد حتی با کلماتی که سده هاست از زندگی روزمره ما خروج کرده اند؛ به هر حال مریم جعفری آذرمانی شاعری است با شاخصه های متنی مهم و غیر قابل انکار اگر.‎/‎/ و در آخر.‎/‎/ می خواهم این «متن» را با بند پایانی مسمط ۴ به پایان ببرم که از عناصر تاریخی و معاصر، به تساوی بهره برده است و شاید خلاصه همه کتاب هم باشد:

«روی در، نقشه دریا، آبی

زیر پرپر زدن مهتابی

- درچه فکری حسنک بی تابی!

زنگ تاریخ فقط می خوابی

- شب نخوابیده ام آقای دبیر»

یزدان سلحشور