پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

هنر در شبیه سازی رسانه ای


هنر در شبیه سازی رسانه ای

گئورگ ویلهلم فریدریش هگل ۱۸۳۱ ۱۷۷۰ فیلسوف ایده آلیسم آلمانی, هنر را یکی از حوزه های تجلی ایده با به اصطلاح روح ۱ دوران می دانست

گئورگ ویلهلم فریدریش هگل (۱۸۳۱-۱۷۷۰) فیلسوف ایده آلیسم آلمانی، هنر را یکی از حوزه های تجلی ایده با به اصطلاح روح (۱) [ دوران] می دانست. هگل - یا رویکردی دیالکتیک در تحلیل تاریخ - به هنر و روند آن از زمان اساطیر و از مصر و یونان باستان تا سده های میانه و سپس تا رمانتیسیسم ( دوران معاصر خود) می پردازد و با منطق استوار بر دیالکتیک تاریخی نظر به «مرگ هنر» در پایان رمانتیسیسم و دوران [مدرن] پس از آن می دهد. زیرا به زعم هگل ایده یا روح در دوران مدرن، چنان بزرگ (پیچیده) می شود که دیگر در قالب هنر و زبان محسوسات که همان اشکال (فرم های) هنری باشند. نخواهد گنجید. و بدین سان هنر دیگر قادر به بیان و بازنمود روح با ایده نخواهد بود.

متفکران و نظریه پردازان پسامدرن، اگرچه پیش کشیدن فلسفه هرمنوتیک جدید ( تأویل گرایی مدرن) و تأکید بر تکثرگرایی و تمرکزگریزی در دوران پس از مدرن و به کارگیری انواع شکلی متنوع و زبانی متفاوت،[ نامنسجم، تلفیقی و غیرمتمرکز] در بیان هنری، در رد آراء هگل و نظریه «مرگ هنر» او کوشیدند، با این همه بسیاری از سبک های نوظهور پسامدرن همچون هنر آبزورد (۲)، پاپ آرت، کیتچ آرت(۳) و غیره، خود نظریه مرگ هنر را در نظر برخی منتقدان پسامدرن، از جمله میان منتقدان اقتصاد سیاسی و ماتریالیسم فرهنگی معاصر قابل تامل می نماید.

درحوزه هنر پاپ - که قریب به یقین می توان آن را شاخص هنر پسامدرن دانست-این نکته ، یعنی در آمیختن هنر و انواع فرمی آن با مقوله سیاسی - اقتصادی، به ویژه در حوزه موسیقی و سینمای مردم پسند- که می توان انواع تولیدات تجاری همچون فیلم های هالیوودی را نمونه بارز آن دانست - گویای ضعف و فقدانی آشکار در بیان آیده است. هنر پاپ با تمرکز بر تولید تجاری- آنچه بازار فرهنگ نامیده می شود- و اهداف سیاسی- اقتصادی آن درچرخه تکثیر رسانه ای، نه تنها در بیان ایده، که در فرم ها و اشکال زبانی نیز دچار تکرار و شبیه سازی می شود. نمونه های پرفروشی مانند «ارباب حلقه ها»، «هری پاتر» ، «بتمن» و سری فیلم های زنجیره ای دیگری مانند این ها، تنها بواسطه تکنولوژی فروش و فن آوری رسانه ای خود، بازارهای مردم پسند را اشباع می کنند و بدین شکل با سودآوری سیاسی - اقتصادی پسامدرن ، سعی درجبران ضعف و فقدان خود در ایده و اشکال نمادین جدیدی می کنند که در نهایت تلفیقی تجاری از اسطوره ها و افسانه های کهن با اقتضای بازارهای فرهنگی جدید- اغلب در آسیا و آفریقا و جوامع جهان سوم - می باشد.

این فقدان ایده و ضعف زبانی (فرمی) در موسیقی مردم پسند و صنایع حواشی آن- به ویژه در جهان سوم- به مراتب آشکارتر است. جایی که زبان هنری، عملا به واسطه فرم های فن آورانه، [از جمله نرم افزارهای صداسازی (سمپلر) و دستگاه های دیجیتال تکرار ریتم مانند دی جی] بسته به مناسبات بازار می شود. در این بازار، هنر بی واسطه خود را در سلیقه عام و بازار پسند توده- در کلان شهرهای آسیایی و آفریقایی- بنا بر مختصات تکنولوژیک خود، فارغ از هر گونه بداعت و نوآوری تکرار و شبیه سازی می کند.

در واقع هنر در عصر حاضر تبدیل به یک خط تولید تکنولوژیک و فن آورانه شده است. نه اینکه فن آوری و تکنولوژی خود به تنهایی ماهیتی ضدهنری داشته باشد، بلکه معانی و نمادپردازی های مفهومی، چنان که تا رمانتیسیسم رو به هنر آرمانی و نوگرا داشتند، اینک مغلوب شبیه سازی های فن آورانه ای می شوند که در حقیقت رو به اقتصاد سیاسی کانون قدرت و نظام سلطه در عصر حاضر دارد. دیگر این ایده و روح نیست که هنر را تعریف می کند، که این کانون قدرت و اقتضای سیاسی- اقتصادی آن است که بواسطه تکثیر تکنولوژیک و شبیه سازی رسانه ای هنر و ارزش های هنری را برسلایق مردم و در نهایت برخواست بازار تحمیل می کند و بدین سان هنر نیز همچون یک لباس یا هر کالای مد روز، اسیر تکرار و شبیه سازی می شود. یک نوع موسیقی مد روز می شود، رمان های پرفروش مانند برندهای تجاری محتاج تایید و توصیه ناشران بزرگ و بین المللی می شوند و قهرمانان فیلم ها و داستان ها شبیه یکدیگر و در واقع مدل های بازسازی شده مورد خواست کانون قدرت (نظام سلطه) می شوند و خود را در ویژگی های فرمی و مضامین بازارپسند تکرار می کنند. چنان که بنیامین در قصه گو می نویسد:

«قصه گویی از بین رفتن است چون تجربه کم ارزش شده است و به نظر می رسد از این نیز بی ارزش تر شود. ...»(۴) شبیه سازی رسانه ای بواسطه ابزار فن آوری و تکنولوژی پیوسته با آن موجب کم ارزش شدن تجربه و آگاهی های فردی شده، با پراکندگی اطلاعات و تبیین ارزش ها، ایده را در قالب های شکلی و زبان جدید سیاسی- اقتصادی نوین محو و کم اثر می نماید؛

«اما در سطحی دیگر پراکندگی اطلاعات (بمباران اطلاعاتی) تاثیری فریبنده بر تجربه دارد و موجب بحران در قصه گویی و رمان شده است. ... رسانه های اطلاعاتی، سنت را فرو می پاشند و اشکال فرهنگی انبوه و جدیدی را خلق می کنند که نه تنها جانشین اشکال کهن پیشامدرن می شوند...، بلکه اشکال مدرنی را کنار می زند که مشخصه رشد دوران بورژوازی است.»(۵)

بدین معنا فن آوری های رسانه ای و اشکال جدید فرمی و زبان نوین به کار رفته در آن، با کم رنگ کردن و بی اثر نمودن آگاهی و تجربه فردی در درک ایده و معنا، یک فرهنگ انبوه و ارتباطی جمعی جدید را رقم می زنند که با وجود انتزاعات فراوان در زبان و اندیشه، در نهایت یک روایت کلی را به مثابه کالای مد روز ترویج و تکثیر می کنند که خود به ضعف خلاقیت و نوآوری و عدم رشد روح و ایده می انجامد و بدینسان هنر اگر نه دچار مرگ که مبتلا به تکرار و شبیه سازی می گردد. مرگی تدریجی که برخلاف نظر هگل نه به علت بزرگ (پیچیده) شدن روح، که درست برعکس به دلیل فقدان ایده و معنا در جوامع امروزی و فرهنگ پسامدرن معاصر به وضوح قابل لمس است.

م. حمیدی

پی نوشت:

۱- Ghost

۲- Absurd Art

۳-Kitsch Art sentimentalism)

۴- لوییس پریکلس، والتر بنیامین در عصر اطلاعات؛ در باب امکانات محدود نقد افسون زدایانه فرهنگ (۲۰۰۳)، ترجمه: آریان امیر احمدی، فصلنامه بیناب، شماره۹، زمستان ۱۳۸۴، ۸۱-.۷۲

۵- همان.