سه شنبه, ۹ بهمن, ۱۴۰۳ / 28 January, 2025
مجله ویستا

قرارداد اجتماعی رمانتیک


قرارداد اجتماعی رمانتیک

نگاهی به آرا و احوال روسو

بی‌شک کسی نمی‌توانست تصور کند که از اندیشه قرارداد اجتماعی و از میان اصحاب این اندیشه، بتوان شاخه‌هایی از رمانتیسیسم را پیدا کرد.

«ژان ژاک روسو» کسی بود که این تصور بعید را محقق کرد. او در سال ۱۷۱۲ در ژنو به دنیا آمد. روسو از خانواده‌ای ثروتمند و فرانسوی بود که در روزهای قتل عام پروتستان‌ها در این کشور به سوئیس پناهنده شدند. در آن زمان ژنو مرکز اصلی تفکر کالوینیستی بود و روسو در تمام عمر خود شکل حکومتی ژنو را تحسین می‌کرد. روسو مادرش را هنگام تولد از دست داد و پدرش نیز آدم مناسبی برای تربیت او نبود. بنابراین تمام آموزش‌های اخلاقی‌اش را از جامعه کسب کرد و نه از خانواده. روسو فردی بود که اجتماع سطح بالا او را طرد کرده و او در میان طبقات پایین اجتماعی در جست‌وجوی جایگاه بود. به همین جهت او با ترز لواسور که زنی بی‌سواد، بی‌ادب، بدلباس و عقب‌مانده از لحاظ فکری بود آشنا شد و این رابطه تا آخر عمر روسو ادامه یافت.

اولین فعالیت او در صحنه علمی با مقاله‌ای با عنوان «گفتار در اثرات اخلاقی هنرها و علوم» آغاز شد. این مقاله برنده جایزه شد و روسو را نامدار کرد. روسو در این مقاله عنوان کرده بود که علوم و هنرها آدمی را از وضع طبیعی سعادت‌آمیز دور کرده و اخلاق تباه‌تر شده است. او چند سال بعد مقاله دیگری با عنوان «گفتار درباره خاستگاه نابرابری انسان‌ها» ارائه داد. وی در این مقاله معصومیت انسان را ستایش و عنوان کرد که نهاد مالکیت خصوصی باعث فساد جامعه شده است.

روسو در توضیح نابرابری انسان‌ها گفت در میان انسان‌ها دو نوع نابرابری وجود دارد؛ نخستین نابرابری طبیعی است و تنها نوعی است که در وضع طبیعی وجود داشته و عبارتند از تفاوت‌هایی مانند سن، سلامتی، توانایی‌های بدنی، صفات ذهنی یا صفات روحی. دومین نابرابری اخلاقی یا سیاسی است که در وضع طبیعی وجود نداشته و انسان با ایجاد جامعه مدنی آن را به وجود می‌آورد. این نابرابری دو نتیجه به بار می‌آورد؛ از یک‌سو سبب ثروتمندی، قدرتمندی و افتخار می‌شود و از سوی دیگر عده‌ای را در وضعیت اطاعت کامل قرار می‌دهد.

او در این راستا مقاله اقتصاد سیاسی را بنا به درخواست دیدرو برای «دانشنامه» نوشت و سعی کرد جامعه موجود و مالکیت خصوصی را بپذیرد و درباره مسائل اجتماع، رهیافت مفیدی داشته باشد. نظریات او در این مقاله بود که سنگ بنای «قرارداد اجتماعی» شد.

او در کتاب «قرارداد اجتماعی» عنوان می‌کرد که برای زندگی خوب دانش امری ضروری است اما به شرط اینکه از نوع درست باشد و شهروندان براساس آن تربیت شوند. به نظر او لازمه شهروندی خوب آن است که فرد اراده خود را تابع اراده اجتماع کند. این کار در کوتاه‌مدت شاید به نفع شهروند نباشد اما در درازمدت به سود اوست. برای فهمیدن این نکته هوشمندی و آموزش ضروری است. از نظر او جامعه به صرف جمع آمدن یک‌یک افراد نیست که هر یک بخواهند به ‌انگیزه منافع شخصی خود عمل کنند بلکه جامعه یک ارگان یا یک شخص عمومی یا یک وجود اخلاقی و تحت حکمرانی اراده عمومی است نه اراده‌های خاص. روسو معتقد بود افراد با عضو بودن در این ارگان می‌توانند به کمال اخلاقی برسند و بیرون از جامعه افراد هیچ‌اند. او عنوان کرد حقوق انسان طبیعی نیست بلکه اجتماعی است زیرا پیش از پیدایش جامعه انسان هیچ حقوقی ندارد. رفاه انسان کاملا با رفاه گروه ملازم است بنابراین گروه اهمیت دارد و نه فرد. روسو معتقد بود مشروعیت سیاسی نمی‌تواند مبتنی‌بر زور یا قراردادی باشد که در آن آزادی با امنیت مبادله و معاوضه شده است و این نقطه افتراق او با توماس هابز است. برای یافتن اساس واقعه مشروعیت لازم است نخستین انجمن یا اجتماع را که انسان به وجود آورده، بررسی کرد و هدف از آن را دریافت. از نظر او انسان‌ها وقتی از قوانینی که خود وضع کرده‌اند اطاعت و وقتی تحت اقتداری که می‌تواند امنیت فردی را حفظ کند، زندگی کنند، می‌توانند به آزادی دست یابند. هر فردی بنا به قرارداد اجتماعی، همه حقوق خود را به همه می‌دهد، همان‌گونه که همه، همه حقوق خود را به او می‌دهند؛ در واقع هیچ‌کس هیچ چیزی از دست نمی‌دهد، بلکه همه‌چیز را پس از آنکه قدرت اجتماع تضمین کرده است به دست می‌آورد.

یکی دیگر از کتب مهم روسو «امیل» است. امیل قسمتی داستان و قسمتی رساله درباره تعلیم و تربیت بود. او به روشی که کلیسا برقرار کرده بود، حمله کرد و رهیافت طبیعت‌گرایانه‌ای برای تعلیم و تربیت پیش نهاد. روسو در این کتاب انسان را به کنار از همه آرایش‌ها و پیرایش‌های تمدنی معرفی کرد. روسو در این کتاب دینی را معرفی کرد که نام دین طبیعی را بر آن نهاده بود. بعد از این کتاب بود که روسو با مخالفت دوگانه کلیسا و دولت روبه‌رو شد و آسایش او به هم خورد.

فلسفه سیاسی روسو همانند زندگی‌اش آشفته است. فلسفه مبهمی است و ترکیبی نامتجانس از دموکراسی، سوسیالیسم و استبداد است. فلسفه روسو استبدادگر و اقتدارگرا بود. در طرح سیاسی او به سبب آنکه دولت نماینده واقعی اراده عمومی است جایگاهی دارد که قابل برانداختن و حتی زیر سوال بردن نیست. این گفته او که اراده عمومی همیشه درست عمل می‌کند مانند این است که بگوید دولت همیشه درست عمل می‌کند و در صورت تضاد بین فرد و دولت همیشه حق با دولت است و فرد هیچ حقی ندارد. روسو شاید هدف‌های خوبی داشت. او به راستی یک دموکرات بود و به آزادی و برابری اعتقاد کامل داشت اما در دموکراسی خود خیلی پیش رفت و آن را به توتالیتاریانیسم نزدیک کرد. به‌گونه‌ای که دموکراسی او جنبه ضدلیبرالی یافت.

همان‌گونه که در ابتدای این نوشتار عنوان شد او تاثیر بسزایی در جنبش رمانتیسیسم داشت. رمانتیک‌ها عواطف و احساسات تند را ستایش می‌کردند و غریزه‌های فردی را ضدهنجارها و قید و بندهای اجتماعی برمی‌انگیختند. در اصل هدف آنها آزاد کردن شخصیت انسان از زنجیرهای اخلاق اجتماع بود. این احساسات آنگاه اصیل دانسته می‌شد که مستقیم و شدید و دور از محاسبات عقلانی باشد. روسو به گرایش حساسیت‌ها پیوست و از راه دل به آن دامنه وسیع‌تری داد. او یکی از بنیانگذاران اصلی جنبش رمانتیک و ایجادگر دستگاه‌هایی شد که حقایق غیربشری را از عواطف بشری درمی‌یابند. تاثیر فوری روسو بر جهان پیرامون ضمن برانگیختن و تشویق حقیقت‌گرایی، افشاندن بذر ناآرامی در نهادهای سیاسی، اجتماعی و اخلاقی معاصرش بود و عوامل غیرعقلی و عوامل احساسی عاطفی در نظر او در جامعه جایگاه مهمی یافتند.

الهه شیری‌لو