سه شنبه, ۲۶ تیر, ۱۴۰۳ / 16 July, 2024
مجله ویستا

مدرنیته و بازگشت ابدی


مدرنیته و بازگشت ابدی

والتر بنیامین دیدگاه خوشبینانه درباره پیشرفت را به نقد کشید از نظر او این فکر فاجعه بار بود که تاریخ به طور خودکار هم سو با تحول و تکامل اقتصادی و تکنولوژیک در مسیر تکامل پیش خواهد رفت

والتر بنیامین دیدگاه خوشبینانه‌ درباره پیشرفت را به نقد کشید. از نظر او این فکر فاجعه‌بار بود که تاریخ به‌طور خودکار هم‌سو با تحول و تکامل اقتصادی و تکنولوژیک در مسیر تکامل پیش خواهد رفت. او معتقد بود همه داستان‌هایی که علیت تاریخی را بازنمایی می‌کنند کاذب‌اند، زیرا جملگی به‌صورت ماتأخر (پسین) ساخته و پرداخته شده‌اند. از نظر بنیامین تاریخی‌گری الاهیات در جامه مبدل است. تاریخی‌گری در مقام اصلی فراتاریخی علیت‌های تاریخی را جعل می‌کند که مدعی‌اند امور به‌وجهی پایدار در حال تکامل و پیشرفت‌اند.

بنیامین معتقد بود اندیشه سوسیال‌دموکراتیک از همان بدو تکوین دچار ایمان جزمی به پیشرفت بود. «هیچ چیز سوسیال دموکرات‌ها را به اندازه این تصور به تباهی نکشانده است که خیال می‌کنند هم‌جهت با مسیر پیشرفت در حال شناکردن‌اند». این تصور فقط برای او فلج‌کننده یا یأس‌آور نبوده، تأثیرات زیان‌باری هم روی طبیعت داشته است، زیرا به گفته بنیامین در تزهایی درباره مفهوم تاریخ (۱۹۴۰)، از قرار معلوم تصور پیشرفت تکنولوژیک سلطه بر طبیعت و سوءاستفاده از آن را موجه جلوه می‌دهد.

در پروژه پاساژها، بنیامین درصدد برآمد تا شواهد و قراینی به ضد خوش‌بینی تاریخی به‌دست آورد. در تقابل با طرز فکرهای معمول یا رایجی که ادعا می‌کردند تجربه بشر پس از انقلاب صنعتی فرانسه بی‌برو برگرد، تجربه نوین و پرتحرکی از زمانه مدرن است، بنیامین اظهار داشت حاصل مدرنیزاسیون چیزی به غیر از تجربه غیراصیل زمان نبوده است. توصیف‌های بنیامین از پاریس قرن نوزدهم نشان می‌دهد که معاصران او زمانه خود را عصری کسالت‌بار و ملال‌آور تجربه می‌کردند. کسالت، تجربه غالب پاریسی‌های امپراتوری دوم بود. باوجود پروژه‌های عظیم ساختمانی ظاهرا هیچ چیز تازه‌ای قرار نبود به ‌وجود‌ آید. مد با چرخه‌های بداعت و مرگ خود، معیار مدرن نوعی سنجش زمان بود، که در آن تکرار امر یکسان غلبه می‌یافت.

برای مثال بنیامین می‌گوید تعداد کافه‌هایی که مردم در آنها وقت خود را می‌گذراندند یا می‌کشتند به حد سرسام‌آوری در پاریس، افزایش یافته بود. در پروژه پاساژها او حتی مارکس و انگلس را در یکی از کافه‌های پاریسی، ‌کافه دولارژونس، قرار می‌دهد و می‌گوید آنجا بود که مارکس در ۱۸۴۸ خطوط کلی اصل موجبیت اقتصادی (دترمینیسم) نظریه ماتریالیستی تاریخش را برای انگلس ترسیم کرد. اصالت تاریخ مارکس در پروژه پاساژ‌ها با اصل موجبیت آگوست بلانکی و انگلس مقایسه می‌شود. هر دوی آنها در ایام کهولت، آغاز به مطالعه علوم طبیعی کردند.

شباهت‌های فراوانی میان نقد بنیامین و نقد نیچه بر تاریخی‌گری به چشم می‌آید. بنیامین در «تزهایی در باب مفهوم تاریخ» اشاره به یکی از نوشته‌های نیچه می‌کند: «در باب فواید و مضار تاریخ برای زندگی» در آنجا نیچه می‌گوید: «ما به تاریخ نیاز داریم اما به دلایلی متفاوت با آدم عاطل و باطلی که در بستان‌های معرفت پرسه می‌زند.»

اشاره نیچه به مورخان فرهیخته‌ای بود که انبوهی از تحقیقات تاریخی علمی اما بلااستفاده تولید می‌کردند. نیچه معتقد بود آنها مبتلا به نوعی بیماری تاریخ‌زدگی بودند، که یکی از نتایج مطالعه بیش از حد تاریخ در سنین خیلی پایین است. برای کسانی که مبتلا به بیماری تاریخ‌زدگی‌اند اوضاع همیشه به همین منوال بوده است. بیماری تاریخ‌زدگی نوعی تجربه‌ دژاوو یا آشنا‌پنداری به‌وجود آورد که معنایش این است: «ما حس غریبگی خویش را از کف می‌دهیم، دیگر از هیچ‌چیز شگفت‌زده نمی‌شویم و کارمان به جایی می‌کشد که دیگر از همه چیز خوش‌مان می‌آید.» حس می‌کنیم هر چه را به ما می‌گویند قبلا شنیده‌ایم. تاثیر یأس‌آور بیماری تاریخ‌زدگی در نیچه همسان تاثیر فلج‌کننده تاریخی‌گری در بنیامین است.

نیچه تاریخ‌گرایی هگل را نیز به باد انتقاد می‌گیرد. فلسفه هگل آدمی را به کرنش در برابر نیروهای تاریخ وا می‌دارد و حس تاریخ به صرف تمجید و تحسین موفقیت استحاله می‌یابد. در اینجا می‌توان پیوندی یافت با تزهایی درباره مفهوم تاریخ بنیامین، آنجا که بنیامین از تاریخ‌نگاران می‌خواهد به جای همذات‌پنداری با تاریخ فاتحان و برندگان، در خلاف جهت رودخانه تاریخ پارو بزنند. به همین‌سیاق نیچه می‌گوید باید تاریخ کسانی را خواند که در عصر خویش مخالف‌خوان بوده‌اند و خلاف جهت رود شنا می‌کردند. «رشک نبرید به آنانی که درباره‌شان مقالاتی با عنوان «آقای فلانی و بهمان و زمانه‌اش» می‌نویسند، بل سودای کسانی را در سر بپرورانید که در صفحه عنوان کتاب زندگی‌نامه‌شان نوشته‌اند «در ستیز زمانه‌اش».

«اهل فضیلت همواره بر خلاف جریان تاریخ شنا

می‌کنند.‌» نیچه اشاره می‌کند که علاوه بر تاریخ، یادمان‌ساز فاتحان هر عصری، نوعی تاریخ مقاومت یا اعتراض هست.

راست آن است که بنیامین هنگام توصیف تاریخی‌گری از همان مجازها و استعاره‌های نیچه استفاده می‌کند. تشبیه تاریخی‌گری به الاهیات ملهم از نیچه است و اینچنین است ایده عروسک خیمه‌شب‌بازی‌ای که فقط وقتی حرکت می‌کند که تاریخی‌گری (خدا) نخ‌هایش را تکان دهد.

نیچه می‌اندیشید شیوه موجه نگارش تاریخ در گرو غلبه بر روح انتقام‌جویی است. تنها زمانی که اراده خویشتن را از روح انتقام بازخرد و رها سازد آدمی دیگر بار بی‌گناه و کودک‌منش خواهد شد، یعنی از بیماری نیهیلیسم شفا خواهد یافت و امکان آفریدن آینده‌ای نو پدید خواهد آمد.

باز هم اندیشه‌های بنیامین درباره راه صحیح نوشتن تاریخ به تفکر نیچه نزدیک می‌شود. بنیامین می‌پنداشت تاریخ‌نگاران باید راه خود را از تفسیرها و تعبیرهای یکدست‌ساز درباره تاریخ، یعنی به‌اصطلاح تاریخ استاندارد جدا کنند. فقط تصویرهای دیالکتیکی‌اند که می‌توانند رشته تاریخی‌گری را بگسلانند. تصویرهای دیالکتیکی به ضربه آذرخشی می‌مانند که در آن گذشته و آینده به هم می‌پیوندند.

تصویرهای دیالکتیکی که از مطالعه موشکافانه تاریخ حاصل می‌آیند، نمایه‌ای روشن از تاریخ به‌دست می‌دهند. این تصاویر نه تعمیم‌هایی انتزاعی و نه «ذات» تاریخ، بلکه تصویرهایی انضمامی‌اند که پیوندی با لحظه حال حاضر دارند. مراد بنیامین از نگارش تاریخ در قالب تصویرهای دیالکتیکی، تاریخ‌هایی هنری بود، نوعی داستان‌گویی (نقالی). بنیامین می‌اندیشید فقط داستان‌گویانی چون پروست قادر به نگارش تاریخ هستند. او می‌گفت تصویرهایی که از دل متن سر بر می‌آورند «دیالکتیک‌های در حال سکون‌اند.»

«رابطه گذشته با حال حاضر دیالکتیکی است، نه ماهیت زمانی، بلکه سرشتی تصویری دارند.» تصویرهای دیالکتیکی در داستان‌ها ما را در درک این مهم یاری می‌رسانند که رابطه گذشته و حال گشوده است، یعنی هر چه که اتفاق افتاده می‌توانسته به شکلی دیگر اتفاق بیفتد. تاریخ بسته نیست، بلکه نسبت به روال‌های جایگزین و متفاوت رویدادها، گشوده است. تصویرهای دیالکتیکی می‌توانند گذشته یا تاریخ را رستگار کنند.

تصویرهای دیالکتیکی که در آنها گذشته و حال در لحظه‌ای بحرانی (یا به تعبیر بنیامین در لحظه خطر) با هم تلاقی می‌کنند، دوباره ایده بازگشت ابدی زرتشت نیچه را فرایاد می‌آورند. در چنین گفت زرتشت، نیچه از یک لحظه بحرانی و حساس خاص، سخن می‌گوید که زرتشت به دروازه‌ای می‌رسد که در آن دو مسیر، به دو جهت متضاد راه می‌برند، یکی به آینده ابدی و یکی به گذشته ابدی. کوتوله‌ای از زرتشت می‌خواهد بین این دو راه انتخاب کند. زرتشت بازگشت ابدی را انتخاب می‌کند. او انتخاب خود را با طرح یک سوال توضیح می‌دهد: «آیا هر آنچه که (در آینده ابدی) می‌تواند روی دهد، نباید روی داده باشد و آیا هر آنچه که می‌تواند گام بردارد، پیشتر در این گذرگاه تنگ گام برنداشته است؟»

در زرتشت نیچه، بازگشت ابدی به معنای مصالحه‌ای عظیم در برابر تاریخ است؛ آری گفتنی به وجود و نه نوعی رستگاری هستی و حیات زمانمند. هر آنچه روی داده است، می‌تواند دوباره روی دهد. بازگشت ابدی به‌ مثابه چیزی که خواسته می‌شود و موضوع اراده است، آینده متفاوتی را در تفکر نیچه می‌گشاید، آینده‌ای رهاگشته از روح انتقام.

البته تفاوت‌های چشمگیری میان تفکر نیچه و بنیامین در باب تاریخ وجود دارد. برای بنیامین رستگارکردن تاریخ در تصویرهای دیالکتیکی در وهله اول، به معنای گشودن راه آینده‌ای نو نبود. به گفته بنیامین رسالت سوسیال‌دموکرات‌ها رستگارکردن نسل‌های آتی نبود. برای او تصویر نیاکان دربند بود که الزام می‌آورد، نه آرمان نوادگان از بند ‌رسته. موعودباوری بنیامین بدین‌اعتبار ناظر به درمان زخم‌های گذشته است. این یعنی امید در گذشته جای دارد و خیال‌پردازی‌های هر قومی به گذشته آن قوم و خاطره‌اش گره خورده است. او همواره سنت را برتر می‌شمارد. امید در گذشته است و از این‌رو آمال و آرزوهای نسل‌های گذشته مرجح‌اند.

تفاوت‌های دیگری هم هستند. نیچه اگر بود، نمی‌نوشت که رسالت مورخ نجات آنانی است که امید خود را از کف داده‌اند، یعنی «مردمان عادی». نیچه فقط قهرمانان عرصه مقاومت را می‌ستود. آیا این بدین معناست که در بنیامین آگاهی انقلابی‌ای وجود ندارد که به مفهوم نیچه‌ای کلمه آینده را هدف گیرد؟ راستش را بخواهید، بنیامین در پروژه پاساژها شخصیت‌هایی را توصیف می‌کند که می‌توانند از کسالت هوشیاری بسازند. این کسان زمان را نمی‌کشند، آن را همچون باتری دوباره زنده می‌کنند. برای بنیامین ژیگولو در حکم امکانی برای تغییر تاریخ است: «ژیگولو... متمولی شاید، اما به ظن قوی‌تر هرکولی از کار بی‌کار شده» (بودلر)

بنیامین در مقاله‌اش درباره کارل کراوس تیپ ناانسانی سنگدل را معرفی می‌کند، ناانسان به معنای نیچه‌ای کلمه. ناانسان دیگر حرمتی برای سنت قایل نیست، بلکه از آن استفاده می‌کند و این یعنی او در ضمن می‌تواند اجزای غیرضروری سنت تاریخی را با فروبلعیدن هر آن‌چیزی که پیش می‌آید ویران کند.

ترجمه: رحمان بوذری

منبع: www. mustekala. info