دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

فیلسوف حقیقت


فیلسوف حقیقت

بگذارید در همین آغاز با کمی خطر یادداشت را با یک پارادوکس آغاز کنیم «آنچه از همه کلی تر یا جهانشمول تر است, درعین حال نیز از همه جزیی تر یا خاص تر است

بگذارید در همین آغاز با کمی خطر یادداشت را با یک پارادوکس آغاز کنیم؛ «آنچه از همه کلی‌تر یا جهانشمول‌تر است، درعین حال نیز از همه جزیی‌تر یا خاص‌تر است.

[... ]. فلسفه مثال خوبی است. فلسفه که مطلقا کلی است، خطابش معطوف به همه چیز و همه کس است؛ اما در درون فلسفه، جزییت‌ها یا خاص‌بودن‌های فرهنگی و ملی نیرومندی وجود دارد، به واقع چیزی در کار است که می‌توانیم آن را سویه‌های (moments) فلسفه، در زمان و مکان، بخوانیم. پس فلسفه در عین حال هم در حکم هدف کلی و جهانشمول عقل است و هم آن چیزی است که خود را در سویه‌های تماما خاص و جزیی تجلی می‌دهد». (گستره فلسفه فرانسوی معاصر، آلن بدیو) شاید به جرات بتوان فلسفه آلن بدیو را به میانجی برداشت نوآورانه‌اش از پاره‌ای مضامین و مفاهیم کلاسیک از فلسفه معاصر قاره‌ای جدا کرد.

کسی که با مقاومتی فلسفی و نه صرفا سیاسی یا جامعه‌شناختی، در برابر وضعیت موجود می‌ایستد. کل فضایی که در یک سوی آن منطق بی‌بنیاد لیبرالیسم و طرف دیگر آن اندیشه پست‌مدرنیسم و تمام ماجرای موسوم به نسبی‌گرایی قرار دارد که با قرار‌گیری در پرتگاه نسبیت به مساله زبان و کل ادعاهای عجیب و غریب درباره پایان تاریخ، مفهوم سیاست، سوژه، حقیقت و... گره خورده است. درست به همین علت است که بدیو با ایستادگی و مقاومتی فلسفی در برابر این وضعیت، نتایج سیاسی و فلسفی‌اش را شکل می‌دهد. بر همین اساس بدیو، سه سیاق اساسی در فلسفه امروز را این‌چنین تعیین می‌کند: نخست فلسفه تحلیلی (موسوم به سنت آنگلوساکسون)؛ دوم فلسفه هرمنوتیکی (سنت قاره اروپا و عمدتا آلمانی که چهره‌های برجسته‌ آن هایدگر و گادامر و... هستند) و در‌‌نهایت فلسفه پست‌مدرنیسم. اگر بتوان دو وجه مشترک سلبی و ایجابی برای این سه جریان فلسفی در نظر گرفت وجه مشترک سلبی این روایت، همان نفی متافیزیک حقیقت است که بعد‌ها به نفع کل حقیقت بسط پیدا می‌کند و هرگونه منطقی که به کشف حقیقت می‌انجامد را به چالش می‌کشد و فلسفه را از سروکله زدن با خود اشیا و حقیقت منع می‌کند.

بدیو بر این باور است که هر سه روندی که طرح شده است، بیش از حد به جهان موجود نزدیک‌اند و به همین علت نه می‌توانند رویکردی انتقادی نسبت به این جهان اتخاذ کنند و نه نسبت به مساله حقیقت که همانا علت این جهان در فلسفه است بپردازند. به زعم وی آنچه به عنوان کار اصلی فلسفه تلقی می‌شود، تبیین نوعی نظریه حقیقت است. ولی نکته اساسی این است که به دست دادن نظریه یا ساختن حقیقت تاملی است در باب «رخداد حقیقت» و همچنین شدن یا کار حقیقت و تداوم آن در عرصه‌های دیگر. خود فلسفه، عرصه رخداد حقیقت و عرصه تجربه حقیقت نیست. عرصه تامل در باب حقیقت در عرصه‌های دیگری به وقوع می‌پیوندد.

بر همین اساس در نظر «بدیو» فلسفه تحت چهار شرط یا به عبارتی بهتر تحت چهار عرصه که همانا عرصه «رخداد حقیقت» و ادامه رویارویی در فرآیند تداوم حقیقت است امکان بروز و ظهور پیدا می‌کند که به زعم وی رویه‌های حقیقت به شمار می‌آیند. به‌این معنا که رویه‌های مزبور تولیدکننده حقیقت‌های فلسفی‌اند و به همین علت است که فلسفه بر پایه حقیقت‌هایی کثیر عمل می‌کند و خود به هیچ روی حقیقتی نمی‌آفریند. بدیو چهار قلمرو «رخداد حقیقت» را این‌چنین از هم جدا می‌کند: سیاست، هنر، علم و عشق. و در این چهار عرصه است که «رخداد حقیقت» می‌تواند رخ دهد، تولید شود و به اشکالی ادامه پیدا کند.

به زعم بدیو این عرصه‌ها قلمروهای منحصری هستند که در آنها بی‌تفاوتی نسبت به فرآیندهای تفسیر، تایید یا بازنمود (represent) که همانا تسلیم ذهنی محض تلقی می‌شود امکانپذیر است. آلن بدیو در کتاب مانیفست فلسفه در سال ۱۹۸۹ به شکل خلاصه این چهار فرآیند عمومی را تبیین می‌کند. سیاست حقیقی همانا به بسیج همگانی باز می‌گردد و به میانجی اراده کلی هدایت می‌شود و به هیچ عنوان به مشغولیت‌های دیوان‌سالارانه یا چانه‌زنی‌های اجتماعی بر سر علایق منجر نمی‌شود. عشق ناب که در مرزهای تاریخ و هستی خصوصی درپی مواجهه‌ای پیش‌بینی‌ناپذیر آغاز می‌شود و فرانمایی‌ها و بازنمود متداول نقش‌های جنسی را برهم زده و در قامت وفاداری به پیامدهای این مواجهه ادامه پیدا می‌کند و از طریق «امتناع رابطه جنسی»، همانگونه که لکان گفته بود و به میانجی آشکارگی غیرقابل بازنمود حفظ خواهد شد. هنر و علم حقیقی نیز تلویحا به همین صورت پیش می‌روند، یعنی از طریق وفاداری تجربی که با کشفی جدید یا تردید در سنت امکانپذیر می‌شود. بر این اساس دیگر سیاست به مشغولیت اداره دیوان‌سالارانه و چانه‌زنی و فشار از پایین و بالا، هنر به فرهنگ، عشق به رابطه جنسی و علم به گجت‌های تکنولوژی فرو کاسته نخواهد شد.

نظریه حقیقت «بدیو» را بر چهار مضمون می‌توان پی‌گرفت: نخست تمایز میان حقیقت و معرفت، دوم رخداد حقیقت و ارتباط آن با آنتولوژی مد نظر بدیو، سپس تبیین سوژه حقیقت و در ‌‌نهایت اخلاق حقیقت. نکته اساسی و مخرج مشترک نظریه حقیقت او رابطه فلسفه با میل است که بسان امر نویی شکل می‌گیرد و به شکل ناگهانی و غیرقابل پیش‌بینی بروز می‌کند و این بروز درست مانند بروز میل است. بر اساس آنتولوژی بدیو، سوژه حقیقت و مفهوم رخداد حقیقت در فلسفه او نقش پررنگ‌تری می‌یابد.

سهند ستاری