شنبه, ۶ بهمن, ۱۴۰۳ / 25 January, 2025
حرف زدن را فراموش کردیم
دو پسربچه در مدرسه با هم دعوا میکنند و یکی، دندان دیگری را میشکند. پدر و مادرهای آنها با هم قرار ملاقاتی میگذارند تا حرف بزنند و مشکل بچههایشان را حل کنند. همهچیز ظاهرا خوب و درست پیش میرود...
پدر و مادرها که متمدن به نظر میرسند، متنی را تنظیم میکنند تا مساله بین خودشان و بچههایشان حل شود اما... همهچیز همین جا تمام نمیشود و داستان آنطور که اول ماجرا به نظر میرسد، متمدنانه جلو نمیرود. ۲ زوجی که برای حل مشکل بچههایشان با هم آشنا شدهاند، کمکم روی دیگر خودشان را نشان میدهند و دیگر اثری از چهرههای موجه و آراسته اول داستان نمیبینیم. آنها نهتنها مشکل بچههایشان را حل نمیکنند، بلکه فراموش میکنند به چه دلیلی دور هم جمع شدهاند و چرا معاشرتشان آنقدر آشفته و پرتنش میشود.
این خلاصه متن تاثیرگذار نمایشنامه «یاسمینا رضا» است که آن را در سال ۲۰۰۶ نوشته و از همان سال که اولین اجرای آن روی صحنه رفت تا امروز، یکی از نمایشنامههایی است که تقریبا همیشه میهمان ثابت تماشاخانههای جهان بوده است. میگویند دلیل ماندگاری «خدای کشتار»، نشان دادن درست عمق بحران در روابط آدمهای مدرن این روزگار است. آدمهایی که نقابهایی بهصورت میزنند و جاهایی که توقع ندارید، به ترسناکترین شکل ممکن آنها را از روی چهرهشان برمیدارند. آدمهایی که هر روز درگیر سوءتفاهم هستند و حرف همدیگر را نمیفهمند. تنهایی، ریا، دروغ، ظاهرسازی و... همه آن مسایلی است که به شکل فشرده در نمایشنامه ۸۰ صفحهای یاسمینا رضا تصویر میشود.
با عوامل نمایش خدای کشتار که این نمایش را برای بار سوم در ایران روی صحنه میبرند (۲ بار در تهران و یک بار در شیراز)، قرار گذاشتیم تا در یکی از روزهای تمرینشان، درباره داستان بحران بین روابط آدمهای خدای کشتار (که به گفته خودشان بیشباهت به روابط روزمره ما نیست) حرف بزنیم. قرار بود این گفتوگو، یک گفتوگوی جمعی باشد اما به دلیل تاخیر در رسیدن بازیگران، گفتوگو در بخشهای جداگانه انجام شد. اول با «اشکان خطیبی» و «رضا مولایی» درباره دنیای تئاتر و نزدیکی خدای کشتار به زندگی خودمان حرف زدیم، بعد با بهاره رهنما درباره ریاکاریهای روزمره گفتوگو کردیم و در آخر علیرضا کوشک جلالی بهعنوان کارگردان و مترجم نمایشنامه، برایمان از بحران در روابط آدمهای این روزگار گفت. سیما تیرانداز برای گفت وگو حاضر نشد، اما در زمان عکاسی، گروه قبول نکردند بدون او عکاسی کنند. این هم از ان دست ماجراهای عجیبی است که ما مطبوعاتی ها به آن عادت کرده ایم و امیدواریم شما هم به ما خرده نگیرید.
خدای کشتار برای شما بهعنوان بازیگر چه جذابیتی دارد که حاضر هستید برای بار چندم، آن را روی صحنه اجرا کنید؟
اشکان خطیبی: فکر میکنم خدای کشتار ویژگیهایی دارد که میتواند خیلی خوب با تماشاچی ارتباط برقرار کند. با تماشاچیای که تئاتر را به معنای روشنفکری یا مدیوم هنری خاص آن نگاه نمیکند. به این نگاه میکند که من میخواهم یک ساعت و نیم در سالن بنشینم، روایتی را از یک زندگی ببینم، لذت ببرم، سرگرم شوم و احتمالا پندی بگیرم یا خودم را در آن ببینم. البته این نکته را بگویم که اجرای خدای کشتار در تهران کاملا متفاوت از اجرای ما در شیراز است. ما قصد داشتیم این تئاتر را بهعنوان تئاتری که بازخورد خوبی در میان تماشاگران عامتر تئاتر داشت، در شهرستان هم حتما اجرا کنیم. پیگیری اجرای شیراز را هم خودم انجام دادم یعنی اصرار داشتم که حتما این اتفاق بیفتد. ما تماشاچیهای زیادی داشتیم که به ما میگفتند من ۳۰ سال است تئاتر ندیدهام یا دیگری میگفت مادربزرگ من تا به حال تئاتر ندیده بود اما با خدای کشتار ارتباط برقرار کرده است. برای همه ما مشخص بود که خدای کشتار، اجرایی است که میتوانیم مدتهای زیادی با آن جلو برویم و احتمالا با آن پیر شویم.
رضا مولایی: بله، سالها این بحث در بین تئاتریها مطرح بوده است. ما همیشه این بحث را داشتیم که چرا وقتی ما برای کاری چند ماه تمرین میکنیم، باید بعد از ۳۰-۴۰ اجرا آن را به پایان برسانیم. خود من بهعنوان بازیگر میگویم که وقتی ۲۰ اجرا میرفتیم، فکر میکردیم همهچیز جا افتاده و تازه میتوانیم به خوبی ادامه دهیم، اما خب این اتفاق نمیافتاد. الان خدا را شکر ۲-۱ سالی هست که این اتفاق در حال افتادن است. من معتقدم وقتی کاری تماشاچی را به خود جذب میکند، باید مدام اجرا داشته باشد.
اشکان خطیبی: البته شاید خیلی از گروههای تئاتری، نتوانند اجراهای طولانیمدت شبیه رپرتوارهای خارج از ایران داشته باشند. دلیل آن هم این است که ما در ایران کمپانی تئاتر نداریم. ما اینجا گروه تئاتری داریم. کمپانی تئاتر یعنی اینکه شما سالن، محل تمرین، گروه بازیگری، طراح صحنه و لباس و... را داری و آنها به شکل حرفهای فعالیت میکنند، اما ما اینجا با کمبود نیرو در تئاتر روبرو هستیم. دغدغه بعضی تئاتریها را هم میفهمم که میگویند ما سالن نداریم و شما در این وضعیت نمایشتان را تکرار میکنید اما گروه ما آنقدر به مخاطب خود مطمئن است که در زمان مرده سال و بلافاصله بعد از عید اجرا میکنیم چون مهمترین نکته برای نمایش، مخاطب است. عذابآورترین مساله برای بازیگر این است که مثلا برای ۵ نفر اجرا کند. چرا باید سالنهای تئاتر خالی بمانند وقتی نمایشهایی هستند که میتوانند سالنها را پر کنند؟
این تداوم در اجرا، چقدر به جذابیتهای متن و داستان خدای کشتار مربوط است؟
رضا مولایی: مسلما خیلی ربط دارد. اگر متن پتانسیل نداشته باشد، امکان تداوم اجرا به وجود نمیآید. خدای کشتار در آلمان و سایر نقاط دنیا به شدت با استقبال روبرو شده و همچنان روی صحنه است. جالب است که در شیراز یک سالن هشتصد و خردهای نفره داشتیم و ۱۰۰۰ نفر به آن آمدند. این نمایش در شیراز ۵ هزار نفر تماشاچی داشت و در تئاتر شهر هم استقبال زیادی از آن شد و اینجا هم مطمئنا از آن استقبال خواهدشد. بخش زیادی از این استقبال، به متن خدای کشتار برمیگردد. این متن درباره خشونت و نقابهای روی صورت آدمها حرف میزند که همیشه بین ما وجود دارد و هیچ وقت از بین نخواهد رفت. برای همین، خدای کشتار تکراری نمیشود.
شما چقدر در زندگی روزمره تجربه روبرو شدن با آدمهای نقاب به چهره و آدمهایی که در خدای کشتار تصویر میشوند، دارید؟ آدمهایی که در برخورد اول بسیار متمدن و اخلاقی به نظر میرسند اما بعد از مدتی از این رو به آن رو میشوند.
اشکان خطیبی: زیاد. من فکر میکنم ایرانیترین جنبه نمایش خدای کشتار همین است و دقیقا به همین دلیل است که مخاطبان ایرانی با آن همذات پنداری میکنند. درست است که دائم میگوییم ما آدمهای ساده و میهماننواز و... هستیم و هزار تا ویژگی خوب برای خودمان میشماریم اما ویژگیهایی هم داریم که خصلتهای خاص ماست. مثلا تظاهر، پشت سر هم حرف زدن، دورویی و.... در خدای کشتار صحنهای وجود دارد که در آن با خروج دو میهمان از صحنه، زن و شوهر میزبان بلافاصله شروع میکنند به حرف زدن پشت سر آنها. این خصلت خیلی ایرانی است. البته اینجاست که آدم فکر میکند آدمهای جهان در کشورهای مختلف در خصوصیات منفی اخلاقی گاهی با هم اشتراک دارند. برای همین فکر میکنم لحظههای زیادی هست که خدای کشتار، آینه تمام نمای ما و جهان اطراف ماست.
رضا مولایی: خدای کشتار، لحظات خصوصی آدمها را عریان میکند و به نمایش میگذارد. تا جایی که یک تماشاچی بعد از یکی از اجراها به من گفت: «من باید با همسرم دوباره به تماشای این نمایش بیایم چون برخی حرفها را نمیتوانم مستقیم به او بزنم و خوب است که از زبان نقشهای این نمایش آنها را بشنود.» یعنی از زبان آدمهای واقعی همین دور و اطراف حرف میزند.
اشکان خطیبی: دقیقا. یک سینماگر خیلی معروفی هم به من میگفت به نظرم خوب است که آدم بیاید و این نمایش را ببیند، بعد دیگر لازم نیست برخی حرفها را به خانمش بزند.
خب به نظرتان این ماجرا و فضا خیلی هولناک و بدبینانه نیست؟ اینکه این آدمها هر چقدر به سمت بیشتر عریان کردن روان و فکرشان میروند، خشنتر، غیرقابل تحملتر و ترسناکتر میشوند.
اشکان خطیبی: واقعیت زندگی این است. زندگی حتی در طول روز پر از لحظات تراژیکی است که در همین نمایش وجود دارد. به نظرم خدای کشتار تصویر عجیب و درستی از زندگی ارائه میدهد. چون تمام زندگی، خوشی و خوشبختی نیست.
رضا مولایی: ما تماشاچیهایی هم داشتهایم که گریه کردهاند. خیلیها هم میگویند چرا تماشاچیها در طول اجرا میخندند. ما نمیدانیم تماشاچی در این اجرا کدام بخش از زندگی خودش یا اطرافیان را دیده که چنین عکسالعملی نشان میدهد. به هر حال نمایش، فشردهای از زندگی است و میتوان گفت خدای کشتار، فشرده و خلاصهای از لحظههای هولناک و تراژیک زندگی ماست که خوب است با آن روبرو شویم.
انگار آدمها در این نمایش به سمت نوعی فروپاشی میروند.
رضا مولایی: بله، خدای کشتار نمایشی از زندگی مدرن است. مثلا ببینید که یکی از مردها از اول نمایش در حال حرف زدن با تلفنهمراهش است و در انتها همین مساله، به کجا ختم میشود. هرکدام از این ۴ نفر، جهانبینی خاص خودشان را دارند. مثلا یکی از آنها نویسنده است و درباره آفریقا مینویسد. این موضوعی است که در حال حاضر زیاد دیده میشود؛ اینکه تو به خودت و زندگی درونی خودت نمیرسی و به آن بیتوجه هستی اما به این فکر میکنی که بیرون چه خبر است؟ دائم نگران جاهای دیگری و در این شرایط خودت را فراموش میکنی. تک تک این ۴ نفر چنین فضایی دارند. قصه خدای کشتار هم از موضوع سادهای شروع میشود و آن شکستن دندان بچه است. اول داستان، به نظر میرسد موضوع خیلی ساده حل خواهد شد چون ما ظاهرا با آدمهای باسواد و متمدنی روبرو هستیم پس این موضوع، به نظر حلشدنی است اما میبینیم که در ادامه، همین موضوع ساده، غیرقابل حل میشود. من فکر میکنم این تصویری از زندگی این روزهای ما در دنیای مدرن است که خیلی وقتها در آن یک موضوع کوچک قابلحل به معضلی بزرگ تبدیل میشود. یاسمینا رضا این موضوع را به خوبی مطرح میکند و آدمهایی را نشان میدهد که با حرف و حرف و حرف درباره کار و زندگی و مسایل شخصی و... موضوع را کاملا از مشکل بچههایشان به سمت دیگری میبرند و با گذشت زمان به هیولا تبدیل میشوند. ما میبینیم در طول داستان، هر ۴ نفر درونیات خودشان را بیرون میریزند و در سر و کله همدیگر میزنند. برای همین اصلا فراموش میکنند مساله چیست. یعنی دقیقا دیالوگ آخر آنت، وقتی که دیگر همهچیز نابود شده و آدمها همدیگر را دریدهاند، این است که: «ما فراموش کردیم قرار بود درباره چه موضوعی حرف بزنیم.» این سادگی خدای کشتار، خیلی جذاب است. انتخاب بچه بهعنوان نقطه شروع داستان، موضوع را جالب میکند و در ادامه آدم بزرگها به بچه تبدیل میشوند و میبینیم که مثلا یکی از آنها مثل یک بچه به تلفنهمراهش وصل است، دیگری مثل یک بچه به کتاب و بطریاش و...
اشکان خطیبی: من فکر میکنم یاسمینا رضا آدمهایی را دستمایه قرار میدهد که من اسم آنها را آدمهای زندگی «پست ابزوردیسم» میگذارم. چون دقیقا چیزی است که اوایل و اواسط قرن پیش نویسندگان ابزورد آن را پیشبینی کرده بودند؛ اینکه زبان کمکم اهمیت خودش را از دست میدهد و این زبانی که همه فکر میکنند پل ارتباطی بین انسانهاست، یک سوءتفاهم بزرگ است. زبان اصلا توانایی حل کردن هیچ مشکلی را بین انسانها ندارد چون اگر چنین چیزی ممکن بود، این همه جنگ بین انسانها اتفاق نمیافتاد. به همین دلیل فکر میکنم در طول روز، مخصوصا در زندگیهای خودمان، خیلی این موارد را میبینیم. نگاه کنید که یک ماشین جلوی ماشین دیگری میپیچد یا یک نفر پشت یکی دیگر بوق میزند و همه اینها به یک فاجعه بزرگ تبدیل میشوند. این یعنی پیشبینی امثال ساموئل بکت کاملا درست بوده است و زبان ابزار کاملی برای ارتباط برقرار کردن و حل مشکلات نیست. در خدای کشتار هم میبینیم که عملا هیچ مشکلی در طول این برخوردها حل نمیشود. این موضوعی است که فکر میکنم به تبع زمانهای که در آن زندگی میکنیم، در نمایش پررنگ است. چون این ویژگی به شکل کاملا ملموسی در زندگی خودمان وجود دارد.
این ماجرا برای خودتان تکان دهنده نیست؟ ارتباط برقرار کردن با آدمها را دشوار نمیکند؟
اشکان خطیبی: امید سهرابی، نمایشنامهنویس، میگوید: «دنیا جای ناامن و غیرقابل سکونتی است.» به نظر جمله خندهدار و بدبینانهای میرسد اما واقعیت است. مثلا اگر همین الان که ما نشستهایم اینجا و گپ میزنیم، زلزله بیاید، ممکن است بسیاری از ما بمیریم. ما توهم امنیت و آسایش داریم بنابراین نمیتوانیم به چیزی اتکا کنیم. روابط انسانی پیچیدهترین و خطرناکترین اتفاقی است که میتواند بیفتد و همه میدانیم که میتواند چقدر ترسناک باشد. حالا اینجا روی صحنه به شکل غلیظتر و دراماتیزه شده کرد پیدا میکند اما این چیزی است که تقریبا همه ما آن را میدانیم. مطمئنم تماشاچیان خدای کشتار دقیقا به همین دلایل، وقتی از سالن این نمایش خارج میشوند، آدمهای قبلی نیستند. این نمایش میتواند برایشان یک هشدار باشد، میتواند صرفا یک روایت معمولی باشد یا هر چیز دیگری.
رضا مولایی: بله، بازخوردهایی که تا امروز از مخاطبان گرفتهایم، همین موضوع را نشان داده. خیلیها تکان خوردهاند و خودشان را در آینه این نمایش دیدهاند و گفتهاند این اتفاقها را ما هم تجربه کردهایم اما از بیرون چقدر وحشتناک است. برای همین فکر میکنم دیدن آن، برای همه ما لازم باشد.
ثمین مهاجرانی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست