چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
مطراق شکسته
وقتی که نقال، مطراقش را زیر بغل میزند و در آشفتهبازاری به نام نمایش بیژن و منیژه، روی صحنه میآید تا وقوع هرگونه اتفاق و عمل نمایشی را به تاخیر اندازد و وقتی که همه تلاشها برای تلفیق و درهم تنیدن شیوههای نمایش ایرانی در یک بافت دراماتیک و تئاتری، شیر بییال و دم و اشکمی را نتیجه میدهد که نه آن است و نه این، و وقتی که مسیر دراماتیزه کردن حکایت بیژن و منیژه در پسکوچههای توصیف و فقدان رویکردی دراماتیک متوقف میماند و با بنبست ناتوانیها و کاستیها مواجه میشود، آن زمان است که همه ظرفیتهای نمایشی شاهنامه یا در مقیاسی جزئیتر، همه توان و قابلیتهای موجود در بستر داستانی بیژن و منیژه، در اقتباس صحنهای «محمود عزیزی»، ضایع میشود و یکسر به هدر میرود. اینگونه، بیژن و منیژه به روایت «محمود عزیزی»، عرضه ترکتازی مولفههای غیرضرور و صحنههای بیکارکرد و جولانگاه عناصر نامتجانس و بستر بروز آشفتگیها شده است!
گو اینکه روایت در نمایش بیژن و منیژه نهتنها پیش نمیرود و درجا میزند که عملا از آن سرگذشت و سرنوشت، هجویهای میسازد که پیش از هرچیز به مضحکه بیژن و منیژه مانند است؛ و این همه در سایه رویکرد نادرست و روایت نافرجانی محقق میشود که از عهده دراماتیزه کردن حکایت بیژن و منیژه و تبیین آن در بستری منطقی و نمایشی یا دستکم ارائه تصویری شایسته و آبرومند از آن، برنمیآید!
فرآیند اقتباس در نمایش بیژن و منیژه، صرفا منوط و محدود به تصویرسازی با گرایش به خصایص «تئاترهای دبیرستانی» از کلام فردوسی شده است و بر این مبنا نهتنها روند اقتباس، واجد و حاوی منظر و دیدگاهی عمیق و آگاهانه و معین (در راستای حصول مقصود و منظوری) به داستان مزبور نیست که به دلیل ناتوانی از پیریزی پیرنگی منسجم و مشخص، همان رویکرد منفعلانه به داستان و آن تلاش نافرجام برای تصویرسازی در ابتداییترین شکل ممکن، نیز چنان که باید و شاید محقق نمیشود و چنین است که روایت عزیزی از بیژن و منیژه، در نبود هرگونه خلاقیت و جذابیت، به نمایشی به غایت سست و پراشکال تبدیل میشود. نمایش بیژن و منیژه به ظاهر هم از نقالی و هم از بازنمایی صحنهای رویدادها، بهره میبرد اما حضور نقال، بیش از آنکه در خدمت روایت و در جهت پیشبرد نمایش باشد، بهانهای است برای گذر از کنشهای موجود در بستر داستان و توجیهی است برای سپردن عنان روایت به دست توصیفاتی که جایگزین چند و چون و چراها و جایگزین پرداخت دراماتیک داستان، شدهاند.
در واقع به واسطه حضور نقال هر آنچه که موتور محرک داستان است و به تعبیری، همه ظرفیتهای تبیین عمل نمایشی بر صحنه، از بدنه نمایش حذف شده تا جا برای حرافی شخصیتها و نمایش صحنههای بیکارکردی که تنها به تطویل و اطناب ممل میانجامد و نه داستان را به پیش میرانند و نه آنکه جذابیتی به همراه دارند، باز شود!
از این روست که بستر لازم برای خودنمایی عناصر و مولفههای غیرضروری که آشفتگی و ناهماهنگی را در نمایش موجب میشوند، مهیا میگردد! چنان که در مجموع این شرایط، ارتباط تماشاگر با صحنه را به حداقل میرساند و اندک اندک در طول نمایش، آن را به کل مسدود میسازد! بدین واسطه نمایش در بهرهگیری از شیوههای نمایش ایرانی در روند و قالبی دراماتیک، نهتنها توفیقی به دست نمیآورد که عملا با استفادهای نابجا از نقالی، رویکردی صوری و تحمیلی را در راستای بهکارگیری شیوههای نمایشی در درام، به نمایش میگذارد؛ مضاف بر آنکه نقال نمایش، از نقل واقعه و از داستانگویی ـ چنان که بتواند قصهاش را به شکلی جذاب و پرهیجان برای تماشاگر روایت کند ـ عاجز و ناتوان است و این مهم ریشه در بیان شتابزده کلمات بدون هرگونه تاکیدگذاری بر رویدادها و در واقع ریشه در عدم بهرهگیری از فنون و شگردهای نقالی دارد.
نقال نمایش بیژن و منیژه، نه تغییری در لحن یا آهنگ صدایش میدهد و نه آنکه میتواند با ایجاد وقفههای مناسب یا آکسانگذاریهای به موقع، تماشاگر را به نسبت به ادامه و پیگیری داستان ترغیب کند!
او مسلسلوار، با بیانی نهچندان گرم و رسا، شتابآلود از نقل وقایع میگذرد و با مطراقی که در زیر بغلش جاخوش کرده و عملا بهره درستی از آن نمیبرد، تنها به یکی دو دست برهم کوفتن نابجا یا بالا و پایین کردن مکرر دستانش بیآنکه مقصود و معنایی داشته باشد، بسنده میکند!
نقال نمایش در قالب نقش و شخصیتی فرونمیرود و خود را جای هیچیک از شخصیتها و در هیچ موقعیتی قرار نمیدهد؛ او تنها مامور است تا وقایع را «فوروارد» کند و وظیفه بازنمایی آنها را از دوش گروه اجرایی بردارد؛ و اینگونه است که آنچه تحت عنوان نقالی مطرح میشود، به هیچ عنوان نمیتواند حتی ذرهای از ظرفیتها و قابلیتهای این شیوه نمایشی کهن و جذاب را در معرض نمایش قرار دهد.
چرخش متناوب روایت از نقالی به بازنمایی رخدادها، ساحت دیگری از نمایش بیژن و منیژه را تصویر میکند که ملغمهای درهمجوش از عدم هماهنگیها و عناصر نامتجانس و آشفتگیهاست؛ و از آن جمله میتوان به «یکدست نبودن بازیها»، «حرکات فرم سطحی و کلیشهای و ناهماهنگی در اجرای همان حرکات پیش پا افتاده»، «دکور و صحنه بیکارکرد و بلااستفادهای که حتی خصلت تزئین و توان فضاسازی ندارد»، «نبود میزانسنهای مبتنی بر کنش و اکت نمایشی» (اگر بتوان برای صحنههای نمایش، کنش و اکتی یافت!) و در کل «سرگردانی و بلاتکلیفی بازیگران روی صحنه و آشفتگی مفرط در همه اجزای نمایش و در یک کلام فقدان کارگردانی»، اشاره کرد.
به واسطه فقدان عطفهای داستانی ـ نمایشی و نبود موتور محرکی برای پیشبرد روایت و به دلیل موارد فوقالذکر، نمایش حتی از خلق یک لحظه درگیرکننده و دستکم، نمایش رابطه احساسی ـ عاطفی بیژن و منیژه، ناتوان است و در این بخش نیز هیچ توفیقی در راستای اثرگذاری بر تماشاگر و جذب او به دست نمیآورد. در اینجا به جز «هومن برقنورد» که بر حرکات و بیانش تسلط دارد (هرچند از توان او به درستی استفاده نشده است)، بازی سایر بازیگران در مجموعهای منتخب از بدترین بازیهای ارائه شده، گسترهای از غلو و اغراقهای دبیرستانی تا سرگردانی و بلاتکلیفیهای نابازیگرانه را دربر میگیرد. در این میان بازیگر نقش گرگین (محمود فرهنگ) با اغراق و غلوهای بیحسابش، تلاشی مذموم برای جنبش و حرکت و تصویرسازی به شیوه دبیرستانی را به نمایش میگذارد و صحنه را عرصه تقلاهای بیهوده و بازیخوری میسازد و بازیگر نقش منیژه (نرگس امینی) در اوج بلاتکلیفی و ناتوانی از حرکت، مسحور و سرگردان از سویی به سوی دیگر میرود و عملا بازی نمیکند!
به همان نسبت که گرگین در بازگشتی به شیوه بازیهای اغراقآمیز چند دهه پیش، میکوشد تا با بیان هر جمله، دستان و اندامش را به حرکت درآورد و اوج اغراق بازیهای دبیرستانی را به نمایش بگذارد، منیژه در این سو، بازی سرد و بیروحی را به نمایش میگذارد که جلوهای به غایت تصنعی و نابازیگرانه به او میبخشد.
از ناهماهنگیهای موجود در گروه فرم که بگذریم، سایر بازیگران نیز با ارائه بازیهای کلیشهای در میانه این دو قطب جای میگیرند و پرواضح است که بخشی از این اشکال به ضعف اقتباس و برخورد منفعلانه با متن و ناتوانی از تبدیل ادبیات (شعر) به درام و در کل فقدان دراماتورژی و کارگردانی بازمیگردد! چه آنکه اساس حرکت بر صحنه نمایش بیژن و منیژه و در واقع میزانسن، از هیچ اصل و مقصودی تبعیت نمیکند و معطوف به هیچ هدفی نیست و از این روست که حرکت بازیگران به آمد و شدهای بیحاصل و بیعلت از این سو به آن سوی صحنه محدود شده است.
تیر خلاص را بر این پیکر فرتوت و محتضر، آن به اصطلاح تلاش نمایش برای برقراری ارتباط میان گذشته با امروز (که در دو جای نمایش نمود بارزی دارد) شلیک میکند؛ در اواخر نمایش، گروه فرم با چترهای برافراشته خواهران و چرخشهای هلیکوپتری و تکنووار برادران (به همراهی یک قطعه موسیقایی پرهیجان)، سطحیترین و دمدستترین شکل و رویکرد ممکن به این مقوله (که تاریخ مصرف آن گذشته و دیگر حتی شیفتگان تئاترهای اینچنینی از آن پرهیز میکنند) را به نمایش میگذارد؛ و در کنار این صحنه، میتوان به صحنهای اشاره کرد که در آن به اصطلاح پرگوییهای زنانه، مورد نقد و انتقاد قرار میگیرد! این دو صحنه، که تنها افزودههای نویسنده و کارگردان به روایت فردوسی از حکایت بیژن و منیژه است، همه آن چیزی است که مایه و توان اقتباس محمود عزیزی از بیژن و منیژه فردوسی، خوانده میشود! جز این اهتمام ناتمام و این قبیل تلاشهای ناکام و نافرجام، اقتباس محمود عزیزی، نعل بالنعل مطابق با روایت فردوسی پیش میرود و طرفه آن که به سبب فقر تصویر و ضعف اقتباس و اجرا، نمایش حتی ناتوان از ارائه یک بازنمایی متوسط و مقبول از آن حکایت است.
صحنه نمایش نیز عرصه حضور عناصر بیکارکردی چون خیمههایی است که بیدلیل وارد صحنه میشود و بیاستفاده بیرون برده میشوند و در این میان، ساحت بصری نمایش که از مینیاتورهای آویخته از سقف و تصاویر بازتاب یافته بر پرده انتهایی تالار، سود میجوید، ناکارآمد و در عین حال ناتوان از فضاسازی است. نمونهای از «ناکارآمدی مولفههای بصری موجود بر صحنه» و «نبود ایدههای کارگردانی» و «ناتوانی بازیگران» را میتوان در صحنهای مشاهده کرد که در آن بیژن محبوس در چاه، میکوشد تا با «دایه» و «منیژه» ایستاده بر دهانه چاه، ارتباط برقرار کند!
دستکم منظره این ارتباط و نحوه نمایش آن، از جایگاه تماشاگران، اصلا منطقی و توجیهپذیر نیست! و دست آخر، نوبت به زبان به اصطلاح کهن و آرکائیک نمایش میرسد که در اوج تصنع، با دایره محدود واژگان (فقر واژه) و دستور زبانی جعلی، ریشه ارتباط تماشاگر با صحنه را به کل از بن قطع میکند؛ و چنین ذکر مصیبت بر نمایشی که در این ایام در سالن اصلی استوانه تئاتر کشور روی صحنه رفته است، به اتمام میرسد!
اشکان غفارعدلی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست