سه شنبه, ۱ خرداد, ۱۴۰۳ / 21 May, 2024
مجله ویستا

راز شهرزاد


راز شهرزاد

وقتی صحبت از شعر نوجوان می‌شود با ۲ نوع نگاه درباره آن می‌توان سخن گفت؛ نخست شاعران جدی و بزرگسال که با زبان و بیان کودک و نوجوان به آفرینش اثر می‌پردازند و شعرشان در عین حال …

وقتی صحبت از شعر نوجوان می‌شود با ۲ نوع نگاه درباره آن می‌توان سخن گفت؛ نخست شاعران جدی و بزرگسال که با زبان و بیان کودک و نوجوان به آفرینش اثر می‌پردازند و شعرشان در عین حال که دارای پختگی لازم است باید در انتقال مفاهیم به گروه سنی کودک و نوجوان هم موفق باشد.

اما نوع دوم، محصول تلاش شاعران نوجوان و کم‌تجربه است که از جهان خود سخن می‌گویند؛ در نوع دوم نمی‌توان انتظار خلق شاهکار یا یک اثر ادبی فاخر را داشت که در آن زبان قوی و منسجم شاعر شما را حیرت‌زده کند یا ساختار و فرمی‌ موفق و خلاقانه داشته باشد.

به بیان دیگر دل‌نوشته‌های دوران نوجوانی هر انسانی در واقع سرآغاز و پنجره‌ای به جهان جدی ادبیات است و از همین رو باید آنها را جدی گرفت.

این سطرها بهانه‌ای بود تا این هفته و در ستون «آینه‌های روبه‌رو» مهمان دل‌نوشته‌های شاعرانه فرزانه عطار باشیم؛ شاعری کم‌سن و سال که شعرش گرچه با آثار جدی ادبیات فاصله فراوانی دارد، اما نشان می‌دهد که او می‌تواند با خواندن آثار موفق و کمی ‌به‌روزکردن زبان خود و توجه به دغدغه‌های هم سن و سال‌هایش در آینده شاعر و نویسنده‌ای موفق باشد.

بگذار بلندترین قصه را

من برایت بگویم امشب

نه آن لعیای افسونگر

که هزار قصه از بر بود

آخرین قصه را امشب

بشنو از دل تنگم

آن دلی که

گریه کرد از دلتنگی

اما خندیدی تو

از سر خرسندی

من عاشق بودم و تو

مرا دیوانه خواندی

تو خود مست و خراب و غافل از آن ماندی

دل تو هم روزی گرفتار شد

نه گرفتار من

عاشق شهرزاد شد

آن قصه‌گوی بی‌نام و نشان

قلب تو را کرد نشان

نکرد فکر ذهن مغشوشم را

رمید دل پاکت را

چه آسان کرد فراموش

آن دل بی‌قرارت

که چه گذشت بر من

شب و روز در کنارت

تو رفتی و من تنها ماندم باز

گفتی بگذار بماند این یک راز...