سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا

سرچشمه های قدرت در حکومت اسلامی


سرچشمه های قدرت در حکومت اسلامی

حکومت اسلامی را گاهی به عنوان یک «ضرورت دینی » مورد بررسی قرار می دهیم که فرمان خدا را روی زمین بر پا می دارد, و نقش انسان را در جانشین خدا شدن تحقق می بخشد, و گاهی نیز با این که در پرتو همین حقیقت به بررسی آن می پردازیم

حکومت اسلامی را گاهی به عنوان یک «ضرورت دینی‏» مورد بررسی قرار می‏دهیم که فرمان خدا را روی زمین بر پا می‏دارد، و نقش انسان را در جانشین خدا شدن تحقق می‏بخشد، و گاهی نیز با این که در پرتو همین حقیقت به بررسی آن می‏پردازیم، ولی انگیزه‏های بزرگ تمدن آفرین، و قدرت‏های سترگ آن را در نظر می‏گیریم که - با داشتن آن - از هر گونه تجربه اجتماعی دیگر متمایز می‏گردد.

ما در این دفتر، موضوع اخیر را به گفتگو می‏گذاریم تا به روشنی دانسته شود که حکومت اسلامی نه تنها یک ضرورت دینی، که - گذشته از آن - برای تمدن نیز یک ضرورت است، زیرا یگانه راهی است که می‏تواند استعدادهای انسان را در جهان اسلام شکوفا سازد و او را تا جایگاه طبیعی‏اش - که پایگاه والای تمدن انسانی باشد - بالا ببرد و از پراکندگی‏ها و عقب ماندگی‏ها و تباهی‏های رنگارنگی که دچار آن است رهائی بخشد.

این حقیقت را در گفتار آینده - در هنگام طرح مشخصات حکومت اسلامی - و در لابلای بحث از دو موضوع اساسی روشن خواهیم کرد:

۱) ساختمان عقیدتی‏ای که حکومت اسلامی را تمایز می‏بخشد.

۲) ساختمان عقیدتی و روحی فرد مسلمان به گونه‏ای که امروزه واقعیت جهان اسلامی نشان دهنده آن است.

● ساختمان عقیدتی حکومت اسلامی

ساختمان عقیدتی حکومت و هدف آن در سیر خویش:

هر کس در راهی گام می‏نهد، هدفی دارد، و هر حرکتی در جهان مدنیت روی دهد، برای مقصودی، و خود در جهت تحقق آن است. و هر گام در راه نهادنی و حرکتی - که هفدار است - نیروی تهاجمی و سوخت‏خود را از همان هدفی می‏گیرد که به سوی آن گام بر می‏دارد و در جهت تحقق آن حرکت می‏کند. پس هدف، تحقق یافت‏حرکت را جذب می‏کند تا - با پایان یافتن هدف خود - به سکون مبدل شود.

برای نمونه: کسی را در نظر بگیرید که برای رسیدن به یک مرتبه علمی و یک دانشنامه و گواهی معینی، کوشش فراوان می‏نماید. می‏بینید گویا آتشی در دل او بر افروخته‏اند که پیوسته روشن است و او را به محقق ساختن همان هدفی وادار می‏کند که برای حصول آن، تلاش می‏نماید. ولی چون به هدف دست‏یافت آن شعله خاموش می‏شود و حرکت پایان می‏پذیرد و دیگر دلیلی برای بقای آن نمی‏ماند تا وقتی هدفی تازه به میان آید.

این موضوع در مورد جامعه‏ها نیز درست است، زیرا آن‏ها هر گاه در حرکت تمدن آفرین خود هدفی بزرگ‏تر را بر گزینند، می‏توانند به سیر خود ادامه دهند، و با روشن ماندن آتش هدف برای روزگاری درازتر، وادار می‏شوند گام‏های بیشتری بر دارند. ولی اگر هدف محدود باشد حرکت نیز محدود خواهد بود و - پس از تحقق هدف محدود - نیروی دگرگونسازی و آفرینش‏گری، قدرت خود را بر پایداری از دست می‏دهد.

در این جا مکتب ما دیگری تاریخی با دشواری‏ای روبرو می‏شود که از پندارهایش درباره دگرگونی‏های جامعه بشر بر طبق قوانین دیالکتیک سرچشمه می‏گیرد، زیرا هدفی که مارکسیسم - بری حرکت تاریخ و سیر انسان - ضروری می‏شمارد، برداشتن موانع اجتماعی است از سر راه رشد نیروهای تولید، و ابزار تولید، که این هم با نابود ساختن الکیت‏خصوصی و بر پا کردن جامعه کمونیستی امکان دارد، پس اگر هدف نهائی از سیر انسان را بدین گونه بشناسیم، باید معقد باشیم که در لحظه‏ای که جامعه کمونیستی برپا شد، دیگر تحول به نهایت رسیده جای خود را به سکون می‏دهد و حرکت منتفی می‏گردد.

اگر ما هدف حرکت دهنده جامعه و سازنده تاریخ را عبارت بدانیم از: «آزاد کردن ابزار تولید از بندهائی که دست و پای آن را - در هنگام توزیع - می‏بندد» در این هنگام پس از آزاد شدن آن، حرکت تاریخ پایان می‏یابد و همه استعدادهای دگرگونسازی و آفرینندگی - که در انسان هست - خشک می‏شود.

به راستی یگانه هدفی که حرارت و روشنائی را در وجود انسان پایدار می‏دارد و پویائی تمدن را تضمین می‏کند تا بشر بتواند به سیر خود ادامه دهد، همان هدفی است که انسان پیوسته برای نزدیک شدن به آن بکوشد و هر چه به آن نزدیک شود، کرانه‏های تازه و دیدگاه‏های کشف نشده‏ای در برابر چشمانش آشکار گردد که شعله موجود در دل او را نیرومندتر سازد و بر توانائی و نشاط او در تکاپو و دگرگونسازی و آفرینندگی بیافزاید.

این جا نقش حکومت اسلامی مطرح می‏شود که «الله‏» راهدف و سر منزلی برای سیر و مسیر انسانیت قرار می‏دهد و صفات و خوی‏های خدا را، همچون نشانه‏هائی برای این هدف بزرگ می‏شمارد. دادگری، دانش، توانائی، نیرومندی، مهربانی و بخشندگی بر روی هم تشکیل دهنده هدف مسیری است که اجتماع شایسته انسانی در پیش گرفته و هر یک گامی که به این هدف نزدیک شود، و هر اندازه از آن برایش محقق گردد، دیدگاه‏های فراخ‏تری در برابرش گشوده می‏شود و آتش شوق و اراده او - برای پایداری در راه - افزایش می‏یابد زیرا انسان محدود نمی‏تواند به «الله‏» که مطلق و نامتناهی است برسد، ولی در راه خود به سوی او، هر چه گام‏های بیشتری بردارد به جاهای تازه‏ای راهنمائی می‏شود و راه، او را به افزودن بر کوشش خویش وا می‏دارد: «و کسانی که در راه ما مجاهده کردند، البته ما راه‏های خود را بدیشان خواهیم نمود».

از این جا برمی‏آید که انسان حکومت اسلامی، که در آغاز تاریخ این ملت به راه افتاده تا از انو تاریخ را بسازد، در طول مدتی که هدف حقیقی او «الله‏» - خدای برتر - بود شعله شوق در دلش خاموش نشد، بلکه از عدل مطلق - که این هدف بزرگ، تجسم بخش آن است - یاری می‏گرفت و گیر و دار پایان ناپذیر خود و حرکت متوقف ناشدنی‏اش را - در جهت ضدیت با بیداد ستمگران و سرکشی گردنکشان - رهبری کرد و آن هم نه تنها در شهر خود و در منطقه ویژه خود و میان افراد ملت‏خویش - بلکه در همه گوشه و کنار جهان -

«خسرو» - باآن همه گردنکشی‏اش - چون از «عبادهٔ بن صامت‏» به تمسخر پرسید: «چه انگیزه‏ای مسلمانان را به اندیشه نبرد با دستگاه امپراطوری او وا داشته است؟ «تکان خورد که پاسخ شنید: «سپاه مسلمانان برای آزاد کردن ستمدیدگان آمده است.» و این یعنی: عدل مطلق، پایان نیافتنی است و هدف مطلق، پیوسته می‏تواند مردم را به حرکت درآورد و نیرو ببخشد: «بگو اگر آب دریا مرکب شود تا کلمات پروردگارم را بنگارد، آب دریا پایان خواهد یافت، پیش از آن که کلمات پروردگارم پایان یابد هرچند دریائی دیگر. - همانند آن را نیز - برای کمک بیاوریم.

پس ساخت عقیدتی حکومت اسلامی که بر بنیاد ایمان به خدا و صفات او استوار است و هدف از سیر و غایت . مقصود از حرکت تمدن ساز و شایسته بر روی زمین را الله می‏داند همان یگانه ساخت عقیدتی‏ای است که انسان را در حرکت تمدن ساز خود یاری می‏دهد و برای این منظور سوخت ونیروئی پایان ناپذیر دراختیار او می‏گذارد.

به همین جهت اسلام نمی‏پذیرد که - به هیچ روی - هدف‏های نسبی و مرحله‏ای را به جای هدف مطلق قرار دهند. زیرا این امر از تداوم حرکت جلوگیری می‏نماید و نمی‏گذارد که در مرحله بعدی از هدف نسبی فراتر برویم. مثلا مسلمان در همان هنگام که در شهر یا کشور خود - یا میان فرزندان ملتش - در برابر ستم ایستادگی می‏نماید ولی اینست مر او را نسبت به ستم‏های دیگری که گردنکشان بر روی زمین می‏کنند بی‏توجه نمی‏نماید و برانداختن این ستم ویژه را هدف آخرین و مطلق برای خود نمی‏انگارد زیرا چنین کاری - به صورت ضمنی - صحه نهادن بر ستم هائی است که در گوشه و کنار جهان جریان دارد. مسلمان در برابر ستمی که در محیط خود می‏بیند از این روی ایستادگی می‏نماید که ستمی است از یک انسان درحق انسان دیگری که برادر اوست و همین یک عامل کافی است که مسلمان وارد شود همان نقش عباده بن صامت را بازی کند که -همراه برادرانش - از جزیرهٔ العرب به راه افتاد تا برزگران ستمدیده را در دورترین شهرهای ایران آزاد کند.

اخلاق در ساخت عقیدتی حکومت و آزاد کردن انسان از چسبیدگی به دنیا:

برپا داشتن دادگری و درستی و هموار کردن سختی‏ها بر خویش - برای یک سازندگی شایسته - ینازمند انگیزه‏هائی است که از آگاهی اسنان به مسئولیت‏خویش و از احساس وضیفه سرچشمه می‏گیرد و این انگیزه‏ها پیوسته با پرتگاهی روبرو است که از پدید آمدن یا پرورش یافتن آن جلوگیری می‏نماید و این پرتگاه همان چسبندگی به دنیا و پیرایه‏های آن است و دلبستگی به زندگی بر روی این زمین - به هر صورتی باشد - زیرا این چسبندگی و دلبستگی در بسیاری از اوقات انسان را از حرکت باز می‏دارد و از سهیم‏شدن او در امر سازندگی شایسته ممانعت می‏کند چون مشارکت در هرگونه سازندگی بزرگ همراه است به بسیاری کوشش‏ها گذشت‏ها فداکاری‏های گوناگون آزادیدن در راه انجام وظیفه و هموار کردن شجاعانه محرومیتها برخویش به خاطر خوشبختی و آسایش جامعه انسانی...

و کسی که به پیرایه‏های جهان چسبیده و به شاخه‏های زندگی زمینی وابسته است نمی‏تواند از این نعمت‏ها کم بها دست بکشد و از مقاصد ناچیز روزانه‏اش روی برتابد و به سوی مقصد بزرگ که سازندگی است رو بیاورد پس برای این که استعدادهای هر فردی برای سازندگی بزرگ بسیج‏شود بایستی ساخت عقیدتی‏ای همراه با اخلاقی ویژه در کار باشد تا به هر فرد پرورشی دهد که خود را نه بنده دنیا و مملوک نعمت‏های آن بلکه آقای دنیا و مالک آن نعمت‏ها ببیند و چشمان خود را به سوی زندگی‏ای فراختر و غنی‏تر از زندگی زمینی بدوزد. و مطمئن باشد که فدا کردن هر چیزی بر روی زمین آماده سازی است برای زیدگی دیگری که خدا برای بندگان پرهیزگارش قرار داده است.

این ساخت عقیدتی که حکومت اسلامی دارای آن است در تعلیمات قرآن گرامی و اسلام - که نشانه‏های کلی اخلاق را مشخص کرده - بیان گردیده:

ای کسانی که ایمان آورده‏اید! دارائی‏ها و فرزندانتان شما را از یاد خدا غافل نسازد. و بدانید که دارائی‏ها و فرزندان شما فتنه و ابتلائی بیش نیست.

و پیامبر بزرگ (ص) گفت: هر کس شب را به روز برساند و بالاترین تصمیم و غصه او به دنیا باشد هیچ پیوندی با خدا ندارد.

و هم گفت: دوست داشتن دنیا آغاز و سر هر گناهی است.

پس وابستگی به جهان و چسبیدگی به آن بنیاد هرگونه کجروی است. و سرگرم شدن به تصمیم‏ها و غصه‏های آن رها کردن نقش جانشینی رهنمایانه خدا بر روی زمین شمرده می‏شود. و شناورشدن در نعمت‏ها و بازنگری آن یعنی فراموش کردن یاد خدا و به بازی گرفتن همه ارزشهائی که خدای بزرگ یگانه نمایان می‏سازد تا حرکت ما را جهت بدهد و هدف را مرزبندی نماید و انسان را با آسمان پیوند بزند.

اسلام برای این که وابستگی سرسخت به دنیا و غصه‏های مربوط به آن را از فرد مسلمان بگیرد برای دنیا به همان اندازه طبیعی‏اش ارزش قائل شده است. اگر دنیا را همچون هدفی تلقی نائیم که با آخرت - یعنی با فعالیت‏سازندگی بزرگی که آخرت مردم را به سوی آن می‏خواند و تشویق می‏کند. - ناسازگار باشد. در آن حال از شکل یک پرورشگاه درآمده و سرزمینی برای بازیگری و تبهکاری می‏شود. جز این نیست که زندگی دنیا بازگیری است و سرگرمی و زیور و پیرایه و خودستائی با یکدیگر و حرص در افزودن دارائی‏ها و فرزندان و جلوه‏گر شده است برای مردمان دوستی‏خواستنی‏ها - از زبان و فرزندان و همیان‏های زر و سیم و اسب‏های با نشان نیکو و چارپایان و کشتزارها - این است کالای زندگی جهان و بازگشتگان نیکو نزد خداوند است.

ولی اگر دنیا را راهی برای رسیدن به آخرت تلقی کنیم یعنی آن را افزاری بدانیم که انسان در سایه نیکوئی‏هایش هستی راستین خود و وابستگی‏اش به خداوند و کوشش پیوسته‏اش را برای نزدک شدن به مطلق و لایتنهاهی - در راه فعالیت‏های سازنده و آفرینشگر و نوآور - پرورش دهد آری اگر از این دیدگاه بزرگ بنگریم دنیا از صورت صحنه حرص زدن برای جمع ثروت و زیاده‏روی در آن تبدیل می‏شود به میدانی برای سازندگی شایسته و آفرینشگری پیوسته:

با هر چیزی که خداوند به تو داده است بکوش - تا برای خانه آخرت - توشه‏ای فراهم آری و بهره‏ات را از دنیا نیز فراموش مکن و چنان که خواوند به تو نیکوئی نموده نیکوئی، کن و در زمین در پی تبهکاری مباش که خدا تبهکاران را دوست نمی‏دارد.

و در حدیث آمده است: دنیایت را به آخرت خویش بفورش تا هر دو را به چنگ آری و در هر دو جا سود بری و آخرت خود را به دنیا مفورش که هر دو را زیان خواهی کرد.

اسلام نظر خود درباره مقدمه و وسیله بودن دنیا را به صورت یک تصور ذهنی خشک و خالی رها نکرده بلکه آن را با رفتاری که تحققش بخشد پیوند زده و خواسته است که در سطح واقعیت‏های عینی پیاده شود و با نعمت‏های جهان بر بنیاد آن رفتار گردد.

اسلام تعبیر عملی برای این نظریه را آماده ساخته و پیامبر می‏گوید:

افزون طلبی‏ها شما را سرگرم کرد، فرزند آدم می‏گوید: دارائی من درائی من مگر تو از دارائی خود به جز آن چه را صدقه می‏دهی و باقی‏اش می‏گذاری یا آن را می‏خوری و از بین می‏بری یا می‏پوشی و کهنه می‏نمائی بهره دیگری هم داری؟

پس هر انسانی که به نظریه اسلام درباره دنیا ایمان دارد و آن را در رفتار خود مجسم می‏نماید حق دارد از نعمتهای جهان برگیرد و به اندازه نیاز خود از آن چه پاکیزه و شایسته است برخوردار گردد زیرا بنیاد جهان برای پاسخگویی به نیازمندی‏ها نهاده شده - نه برای افزون طلبی و تل انبار کردن زر و سیم - و تا هنگامی که هدف انسان بر او مشتبه نگردد توانائی او به گونه‏ای مستمر او را بر آن می‏دارد که - در راه خود به سوی پروردگارش و برای رسیدن به هدفش - تلاش و کوشش خود را دنبال کند.

پس طبیعی است که انسان نیاز خود را از جهان بگیرد. و باقیمانده را برای هدف بزرگ خود قرار بدهد زیرا اگر بینش از نیاز خود چیزی را نگاهداشت جهان که باید برای او وسیله باشد به شکل هدف او دگرگون می‏شود و بدین گونه نقش شایسته‏ای را که خود باید بر روی زمین ایفا کند از دست می‏دهد. و این امر - در راه درازی که در پیش دارد - نتایجی به بار می‏آورد که موجب کجروی‏هائی از هدف‏های راه هدایت می‏گردد و رنگ‏های گوناگون ستم و کجروی و بهره‏کشی روی می‏نماید و از همین روی است که پیامبر فرمود:

هر کس بیش از اندازه‏ای که برای او کافی است از نعمت‏های جهان برگیرد نادانسته مرگ خود را برگرفته است.

با این ساخت‏شایسته‏ای که یک شهروند در حکومت اسلامی دارد انسان می‏تواند از بند پدیده‏های زمین - که او را به حرص وا می‏دارد.- آزاد شود و از سر مقاصد و تصمیمات ناچیزی که او را از خدا جدا می‏نماید برخیزد و به خاطر مقاصد و تصمیمات سترگ زندگی کند و از این روی با بزرگترین مسئولیت‏های سازندگی با سینه‏ای گشاده و دلی استوار و جانی نیرومند روبرو می‏شود و یک معادله حسابی سودآور برقرار می‏بیند که در هیچ تحالتی ازاحوال هیچ جائی برای زیان در آن نیست

ای کسانی که ایمان آورده‏اید! آیا شما را به تجارتی راهنمائی بکنم که شما را از کیفر آخرت برهاند؟ به خدا و به پیامبرش ایمان بیاورید و - با گذشتن از دارائی‏ها و جان‏های خود - در راه خدا جهاد کنید که اگر بدانید این برای شما بهتر است.

● مفاهیم سیاسی در ترکیب عقیدتی حکومت اسلامی

مفاهیم سیاسی در ترکیب عقیدتی حکومت اسلامی نقش‏های بزرگی دارد و همه استعدادهای نیکی آفرین انسان را پرورش می‏دهد و در جهت‏خدمت به انسان به کار می‏گیرد.

یکی از این مفاهیم آن است که حکومت اسلامی باید همه وابستگی‏های استثمارگرانه را - که بر اجتماعات جاهلی فرمان می‏راند - ریشه‏کن سازد و انسان را در همه عرصه‏های زندگی سیاسی و اقتصادی و فکری از زیر بار استثمار برادرش - که انسانی بیش نیست - برهاند تا دو گونه نیرو و استعداد را به صورت کامل - برای سازندگی - در اختیار جامعه قرار دهد:

۱) نیرو و استعداد انسانی که مورد استثمار و بهره‏کشی قرار گرفته و باید آزادی کامل به دست آرد. زیرا نیرو و استعداد او به هدر می‏رود تا مصالح شخصی دیگران را تامین نماید و سوختی باشد که در راه افزونی بخشیدن به زر و سیم و پیرایه‏های زندگی جهان به کار آید. در حالی که پس از آزاد شدن نیرو و استعدادش برای ساختن و پدید آوردن خیر در جامعه بشری به کار خواهد رفت.

۲) نیروی انسان استثمار کننده که امکانات خود را در راه سخت‏تر کردن تسلط بر استثمار شدگانش به هرز می‏دهد. در حالی که این امکانات پس از آزاد شدن به حالت طبیعی خود برمی‏گردد و به صورت امکاناتی برای سازندگی و فعالیت دگرگون می‏شود.

چه بسیار استعدادها و امکاناتی که یا در سایه فرمان طاغوت و در چارچوب وابستگی‏های استثمارگرانه نابود می‏شود یا ستمگران برای نابود ساختن و محاصره آن آغاز به کار کرده‏اند. در حالی که می‏تواند در فضای باز و پرهدایتی - که حکومت اسلامی می‏آفریند - جائی بیابد که رشد کند و امتداد بیابد و تاریخ اسلام - در تجربه یگانه خود - بزرگترین گواه بر این امر است زیرا اسلام آزادی و شرافت انسان را به او برگردانید و توانست برای پرورش و آفرینندگی هر انسان - با صرف نظر از رگ و ریشه و گذشتگان و پایگاه و دارائی او - فضای مناسبی آماده نماید. تا گروه بسیاری از آن کسان که - در اجتماعات جاهلی پیش از اسلام - برده یا برده مانند بودند توانستند از رهبران شایسته بشریت و از نابغه‏های آفرینشگر آن در صحنه‏های گوناگون زندگی (فکری، سیاسی نظامی) گردند. زیرا در حکومت اسلامی هیچ عاملی پرورش شایسته فرد را محدود نمی‏نماید مگر تواتائی‏ها و امکانات ویژه خود او. امیرمؤمنان علی - که درود و آفرین بر او باد - به استاندار خود در مصر می‏نویسد:

سپس کاری را که هر یک از مردم انجام داده و رنجی که برده بشناس و کار و رنج هیچ کس را به دیگری نسبت مده و چون کار را به انجام رساند در پاداش دادن به او کوتاهی مکن و مبادا بزرگی کسی تو را بر آن دارد که کار و رنج ناچیزش را بزرگ انگاری یا خردی کسی انگیزه شود که رنج و کار بزرگ او را کوچک بشماری.

از مفاهیم سیاسی حکومت اسلامی وضعیت عینی‏ای است که فرمانروا و فرمانروایان برای زندگی در حکومت اسلامی برمی‏گزینند زیرا ایشان - در زندگی ویژه خود - همچون شهروندان معمولی به سر می‏برند. در رفتار با مردم خانه‏هائی که در آن اقامت دارند و در وابستگی‏هاشان با دیگران امتیازی برای خود قائل نمی‏شوند. و البته من در این جا از یک وضعیت واقعی که برای فرمانروا و فرمانروایان وجود داشته و دارد گفتگو می‏کنم زیرا می‏دانم وضعیت قانونی‏ای که در زندگی تجسم نیابد هیچ انسانی را به تکان نمی‏آورد و نمی‏تواند سرمشق شایسته‏ای - در واقعیت زندگی - به دست دهد و به سادگی یک بازیچه قانونی خواهد گردید که گردنکشان و زور گویان به دست گیرند تا برای توده‏هایی که بر آنان فرمان می‏رانند منشورها بنگارند و آن منشورها را پر کنند از مفهوم برابری فرمانروایان و زیر دستانشان. ولی به واقعیت زندگی که برسیم می‏بینیم فقط حرف است نه چیزی می‏سازد و نه چیزی به دست می‏دهد و هیچ نقشی ندارد مگر پرده کشیدن بر تناقص موجود میان زندگی فرمانروا با زیردستانش و بر امتیازات فرمانروایان و خواری زیردستان.

در حالی که در حکومت اسلامی این مفهوم تنها در لا به لای خطوطی زیبا -در صفحه منشور و پیمان - متوقف نمی‏گردد بلکه به مرحله اجرا در می‏آید و واقعیت زندگی با آن انطباق عملی دارد. چنان که تجربه تاریخ اسلام و نیز واقعیت آن در روزگار ما دو گواه زنده بر این امر است.

تجربه تاریخی به ما می‏گوید که سرپرست‏حکومت اسلامی - امام علی (ع) - در کنار یک شهروند معمولی - که از او شکایت داشت - در برابر قاضی ایستاد و به -این گونه - قوه قضائیه هر دو را یکسان احضار نمود تا میان آن دو داوری نماید و پیش از این نیز یک بار در روزگار عمر یک شهروند یهودی که در پناه حکومت اسلامی می‏زیست‏شکایتی از امام تسلیم عمر کرد و خلیفه یهودی و عموزاده پیامبر خدا (ص) را همراه یکدیگر به دادگاه فراخواند و چون به سخن هر یک از آن دو گوش فرا داد نشانه‏ای از تاثیر در چهره امام دید و به گمانش رسید که امام را خوش نیامده است که همراه یک شهروند یهودی در دادگاه حاضر شود ولی امام به عمر گفت: من از این جهت آزرده شدم که تو میان من و او برابری را مراعات ننمودی زیرا از من با احترام بیشتری یاد کردی و مرا به کنیه‏ام خواندی ولی او را نه.

به این گونه حکومت اسلامی برترین نمونه برای برابری میان فرمانروایان و زیردستانشان - در مقام داوری و دادگستری - را نیز یک سرمشق حقیقی و یک دلداری و دلگرمی روحی را برای همه مستضعفان زمین مجسم می‏سازد زیرا فرمانروا همچون یک شهروند معمولی زندگی می‏کند که - نه با کاخهای سر به فلک کشیده و نه با اتومبیل‏های تندرو و نه با سفره گسترده و اثاثیه بسیار و نه با گرد آوردن جواهرات و زیورها - امتیازی بر دیگران ندارد.

امام علی (ع) می‏گوید: آیا از خودم به این اندازه قانع باشم که مرا امیرمؤمنان بخوانند ولی با ایشان - در چشیدن ناخوشی‏های روزگار - همدرد نباشم. و درتحمل تلخکامی‏های زندگی سرمشق ایشان نگردم؟

به این گونه اسلام فرمانروایان می‏آموزد که فرمانروائی وسیله‏ای برای برخورداری از خوشی‏های جهان یا برای جدا کردن خود از دیگران در مظاهر و زیورهای زندگی نیست. بلکه فقط مسئولیت و نمایندگی از سوی مردم است و مشارکت با مستضعفان در اندوه‏هائی که دارند.

اگر بخواهیم از تجربه تاریخ بگذریم و به واقعیتی که در جهان امروز آشکار است بپردازیم باید به سراغ آن علوی بزرگ برویم که پیکار ملت‏خود را - زیر بیرق اسلام - رهبری کرد تا خداوند او را یاری نمود و امپراطوری شاه با همه گنجینه‏هایش به دست او افتاد و پیروزمندانه به شهر خویش بازگشت. ولی باز هم خانه‏ای جز همان خانه کهنه‏اش اختیار نکرد و به همان خانه‏ای که - نزدیک بیست‏سال پیش - زورگویان از آنجا تبعیدش کرده بودند بازگشت تا روشن شود که امام علی (ع) تنها یک فرد مخصوصی نبوده است که روزگارش سر آمده باشد بلکه این اسلام است با عمری پایان نیافتنی.

بدون شک این برنامه‏ای که حکومت اسلامی پیاده می‏کند در میان شهروندان نیروها و استعدادهای سترگی را شکوفا می‏نماید و روان ایشان را - با دادن سرمایه‏ای بزرگ - یاری می‏نماید. و هر فردی را به گونه‏ای درمی‏آرد که بداند پاسخ مثبت دادن به فعالیت‏های سازنده‏ای که دولات رهبری می‏کند در حقیقت پذیرفتن ارج و آبروی خود او است بر روی زمین.

از مفاهیم سیاسی حکومت اسلامی نحوه عملکرد آن در صحنه بین المللی است زیرا عملکرد آن مانند عملکرد تمدن غربی نیست که بر بنیاد استثمار و مکیدن خون توده‏های ناتوان استوار باشد. و نیز مانند تمدن غربی مدعی نیست که بنیاد کار را بر مصالح متقابل قرار می‏دهد بلکه عملکرد آن بر اساس حق و دادگری و یاری مستضعفان روی زمین است و به حقیقت، درون آن را درستی و دادگری آکنده می‏سازد و این‏ها فقط یک مشت نام‏هائی نیست که بر طبق مصالح بر زبان رانده شود و دست افزار بهره‏کشی و استثمار قرار گیرد.

چنانکه می‏بینیم سازمان ملل متحد - و همه سازمان‏های بین المللی - را شیوه این است که هرگاه امر حقی با مصلحت دولت بزرگی هماهنگ باشد، در آن صورت «حق‏» زبانی یافته است که از راه آن، تعبیر شود و گذر کند و در تالارهای سازمان ملل - به اندازه ارتباطش با مصلحت مزبور - مطرح گردد، ولی اگر هیچ یک از دولت‏های بزرگ، مصلحتی برای خود نبیند که بر این حق استوار گردد، این حق نیز هیچ نیروئی برای گذر کردن از باورهای استوار سازمان نخواهد داشت.

در این مورد، در میان آزمایش‏هائی که از اسلام در طول تاریخ داریم، به نمونه‏هائی بر می‏خوریم که جز در تاریخ مسلمانان نظیر ندارد. و البته آن نمونه‏ها تنها مربوط به روزگار پیامبر بزرگوار یا جانشینان بلافصل او نیست، بلکه سراغ آن را در روزگاری خیلی کم فروغ‏تر نیز که - هوس‏های بسیاری از ستمگران همچون تندبادی بر آن وزیده بود - توان گرفت. مثلا در روزگار عمر بن عبد العزیز می‏بینیم سپاه مسلمانان به سرداری قتیبه، قراردادی - مشتمل بر چند بند مشخص - با مردم سمرقند می‏بندند، ولی پس از ورود به شهر، التزاماتی را که داده‏اند مراعات نمی‏کنند و مردم شهر نیز شکایت ایشان را به نزد خلیفه می‏برند، و خلیفه به سردار فاتح خویش دستور می‏دهد که همراه با نمایندگان مردم منطقه، در برابر قاضی حضور یابد تا در میان ایشان به عدالت‏حکم شود، و سپس نیز قاضی به سود مردم منطقه رای می‏دهد و سپاه فاتح را ملزم می‏سازد و محکوم شود و آن هم نه از سوی یک سازمان جهانی و تشکیلات بین المللی، بلکه از سوی قوه قضائیه منسوب به همان دولتی که این سپاه منسوب به آن است؟

رفتار دولت اسلام در صحنه بین المللی، تجسمی است از این سخن خداوند برتر: «ای کسانی که ایمان آورده‏اید! در راه خدا پایدار و استوار، و گواهان عدالت و حق و راستی باشید، و مبادا دشمنی شما با گروهی وادارتان کند که دادگری ننمائید. دادگری نمائید که از هر کاری به پرهیزگاری نزدیک‏تر است، و از خداوند پروا کنید که خداوند از آن چه انجام می‏دهید آگاه است.»

و شک نیست که چون رفتار دولت اسلام در صحنه بین المللی همراه با این روح باشد، کار به آن جا می‏انجامد که روح انسانی در میان جهانیان بیدار شود و مفاهیم دادگری و درستی، در آن جایگزین گردد و بر روی زمین برای همگان شدن در مسیر حق و عدالت به تکان آید.



همچنین مشاهده کنید