یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا

دکترین نظامی در اسلام


دکترین نظامی در اسلام

نگاهی به اندیشه و فلسفه جنگ در اسلام

فلسفه نظامی، «فلسفه ای است که به ترسیم قانون ملی و آرمانی تنازع بقای مادی و معنوی یک کشور ـ ملت با توسل به قوه قهریه برای نیل به امنیت نسبی در شرایط جنگ و صلح می پردازد. به عبارت دیگر، فلسفه نظامی به پرسش بنیادین " چرا جنگ " پاسخ می دهد».

● مقدمه

"امنیت" (Security) و دفاع در برابر تهدید از نیازهای اساسی و اولیه بشر به شمار می رود. از همین رو، تفکر و تعمق نسبت به دفاع و امنیت قبل از آن که در قالب اندیشه و مکاتب فکری و فلسفی مختلف قرار گیرد و در مرحله ای بالاتر تبدیل به قوانین و مقررات دفاعی و امنیتی گردد و یا حتی پیش از آن که در درون احکام و حدود الهی نیز قرار داشته باشد، امری فطری و طبیعی به شمار می رود که زندگی فردی و اجتماعی انسان بدان وابسته و با آن عجین شده و گریزی از آن نیست. یعنی نمی توان زندگی ابناء بشر از نخستین روز آن را بررسی کرد، مگر این که نسبت به چگونگی، کیفیت و ابزارهای تأمین امنیت آن در هر دوره ای از زندگی انسان آگاهی یافته باشیم، زیرا منشاء تشکیل جامعه و زایش زندگی اجتماعی انسان برآیند درک او از ضرورت "امنیت سازی"(securitization) است.

در کنار دریافت فطری انسان نسبت به یافتن راهی جهت تأمین امنیت و استمرار بقاء و حیات خود، نیازهای گسترده و متنوع بشر و محدودیت های موجود در زمینه امکانات و منابع تأمین نیازها، انسان را به یافتن ابزارها و روش های مختلف جهت استفاه هر چه بیشتر از امکانات و منابع محدود وادار نموده است. همین تلاش و تکاپو، در گذر زمان و همراه با افزایش دانش و آهنگ رشد علمی و فناوری جوامع بشری، خلق ابزارها و روش های مختلف جنگ و نبرد در برابر تهدیدات نظامی را به دنبال داشته است که گستره وسیعی از جنگ های اولیه و ابتدایی (جنگ چهره به چهره و با ابزارها و سلاح های بسیار ساده) تا جنگ های مدرن و فوق مدرن (که در آنها ماشین و تجهیزات نظامی پیشرفته نظیر توپ، تانک، هواپیما، موشک، لیزر، اتم و... نقشی محوری در پیروزی یا شکست ایفا می کنند) را در بر می گیرد. بدین ترتیب ضرورت یافتن شیوه ای مناسب برای دفاع در برابر تهدیدها، مسئله تدبیر در کاربرد سلاح و نحوه نبرد در مقابله با دشمن را به دنبال داشته و موجب خلق اندیشه های نظامی مختلف در گذر تاریخ گردیده است. همزمان با شکل گیری و پویایی تفکرات و اندیشه های نظامی، برنامه ریزی و تدوین سیاست های نظامی و نهایتاً طرح داکترین ها و راهبردهای نظامی متناسب با چهارچوب فکری و مبانی اندیشه ای نیز پا به عرصه وجود گذارده اند.

به عبارت دیگر، بر اساس این اصل بدیهی و مسلم که هر فردی آن گونه زندگی می کند که می اندیشد، هر قوم و هر ملتی نیز آن گونه که می اندیشد، تدبیر امور می کند و مسائل مختلف اجتماعی خود را سامان می دهد. یعنی بین نوع نگرش فکری حاکم بر جامعه و تدبیر امور سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و همچنین مسائل نظامی و دفاعی ارتباط مستقیم و منطقی وجود دارد. معنای دیگر این سخن آن است که اگر در هر جامعه ای بین نوع نگرش فکری و اعتقادی حاکم و نحوه سامان امور آن جامعه تضاد و تباینی وجود داشته باشد، نمی توان انتظار این را داشت که جامعه مذکور به آرمان ها و اهدافی که برای خود تعریف کرده و به آنها پایبند است دست یابد. زیرا اهداف و آرمان های هر جامعه و هر ملتی برآمده از ارزش ها، اعتقادات و ایدئولوژی حاکم بر آن جامعه است. لذا همان طور که ماهیت سیاست ها، برنامه ها و راهبردها سرنوشت ساز هستند، انتخاب مسیر و نحوه طی کردن فرایند ترقی و تعالی جامعه در رسیدن به آرمان ها و اهداف ملی نیز بسیار مهم و تعیین کننده می باشد. در واقع، ظرف (جامعه) و مظروف (سیاست ها، راهبردها، داکترین و...) می بایست همجنس، هم نوع و هم سنخ یکدیگر باشند تا بتوان محصول مورد نظر (نظیر تأمین امنیت و مقابله مؤثر در برابر تهدیدات نظامی) را به دست آورد.

توجه و تأکید بر این اصل مهم در همه جوامع و با هر مرام و مسلک فکری و عقیدتی به چشم می خورد و همواره بر هماهنگ و همسو بودن سیاست ها و راهبردها با خط و مشی فکری و چهارچوب اندیشه ای آن جامعه تأکید می شود، ولی در جامعه ای که نظام فکری و اعتقادی و راهنمای رفتار عملی خود را از شرع مقدس و ذات لایزال الهی می گیرد، اهمیت و ضرورت این نکته ظریف و با اهمیت دو چندان گشته و از جایگاهی رفیع برخوردار می گردد. زیرا جامعه دین مدار که داعیه جاری و ساری کردن شرع مقدس و قوانین الهی در همه امور فردی و اجتماعی انسان دیندار را دارد، نمی تواند نسبت به تدبیر امور نظامی و دفاع در برابر تهاجم خارجی بی تفاوت بوده و یا با نگرشی سطحی از کنار آن بگذرد.

بر اساس احساس وجود چنین ارتباط منطقی و معناداری بین سیاست ها، راهبردها و داکترین نظامی یک جامعه با مبانی فکری و عقیدتی حاکم بر آن، فرضیه اصلی این نوشتار بر این محور قرار گرفته است که: اولاً، داکترین نظامی بر مبنای اندیشه نظامی وضع و تدوین می گردد و ثانیاً، جمهوری اسلامی ایران به عنوان نظامی برآمده از شرع مقدس اسلام و فقه مترقی تشیع که چهارچوب قانون اساسی و قوانین عادی آن را احکام نورانی کلام وحی شکل داده و مبنای همه تصمیمات و برنامه ها در وهله اول تطبیق آنها با شرع مقدس است، در مقام تدوین و ترسیم راهبرد و داکترین نظامی و دفاعی خود نمی تواند چهارچوب و قواعد نظری و عملی داکترین های نظامی بیرونی را مدنظر و آنها را مبنای حرکت و اقدام نظامی خود قرار دهد، بلکه می بایست با مراجعه به بنیان های فکری و نظام اندیشه ای خود به طراحی داکترین نظامی مطلوب خویش اقدام نماید. در همین راستا و در جهت درک هر چه بهتر موضوع، در این نوشتار برآنیم تا با طرح موضوع داکترین نظامی و شناختن ابعاد، زوایا و تعاریف آن و همچنین بررسی ارتباط آن با سایر مفاهیم، داکترین نظامی در اندیشه اسلامی را مورد مطالعه قرار داده تا بتوانیم تصویر روشن تری از داکترین نظامی و دفاعی بدست آوریم تا مقدمه ای باشد برای طرح داکترین نظامی ج. ا. ایران.

۱) داکترین نظامی: چهارچوب مفهومی و بنیان نظری

به لحاظ ماهوی، داکترین نظامی هر جامعه ای متأثر از چهارچوب اندیشه نظامی و دفاعی آن است. به عبارت دیگر، چهارچوب نظری و بنیان اندیشه ای داکترین نظامی ـ که هدایت کننده مسیر حرکت و اجرای راهبرد نظامی به شمار می رود ـ بر مبنای اندیشه نظامی (اعم از فلسفه نظامی، ایدئولوژی نظامی و نظریه نظامی) وضع و تدوین می گردد. لذا قبل از طرح موضوع داکترین نظامی و برای درک بهتر و شفاف تر آن، آگاهی یافتن نسبت به سایر حوزه های فکری و نظری مرتبط با این آموزه به ویژه اندیشه نظامی، فلسفه نظامی، ایدئولوژی نظامی، نظریه نظامی، راهبرد نظامی و در نهایت تاکتیک نظامی و ترسیم ارتباط دورنی و بیرونی داکترین با هر یک از این مفاهیم، لازم و اجتناب ناپذیر به نظر می رسد.

۱ ـ ۱) اندیشه نظامی

در معانی لغوی و از باب تعریف عام، اندیشه نظامی را «هرگونه تفکر و تأمل درباره امر و رأی نظامی» دانسته اند(۱). ولی اگر بخواهیم تعریفی خاص و یا معرفت شناسانه(Epistemological) از آن ارائه دهیم باید بگوییم که «اندیشه نظامی، تفکر و تأملی است منسجم، دارای چهارچوب نظری، اصولی و مستدل و با اهمیت در مورد امر یا رأی نظامی»(۲). یعنی اندیشه نظامی تفکری است که به صورت قاعده مند و توأم با انسجام دورن گفتمانی به بررسی مسأله بقای مادی و معنوی یک جامعه پرداخته تا آن را در برابر خطرات و تهدیدات نظامی خارجی ایمن نماید و در جهت حصول به امنیت و تأمین منافع آن به چاره جویی بپردازد.

اندیشه نظامی اگر از این زاویه مدنظر قرار گیرد و مورد مطالعه باشد، می توان بر این ادعا بود که اندیشه نظامی ارتباطی وثیق و غیر قابل انکار با اندیشه سیاسی، اجتماعی و فرهنگی هر جامعه دارد. به عبارت دقیق تر، اگر ملتی قائل به نظام سازی و گشایش ساختارهای سیاسی و حکومتی مبتنی بر باورها و ارزش های اعتقادی خود باشد و به عبارتی می خواهد آن گونه که می اندیشد زندگی کند، بدون شک در درون تفکرات و تأملات فکری و اندیشه ای اندیشمندان و رهبران فکری آن جامعه باید نیم نگاهی نیز به مسأله تدبیر امور نظامی وجود داشته باشد.

بر این اساس، در طول تاریخ علاوه بر اندیشمندانی که به طور خاص به تأمل و تفکر در امور نظامی پرداخته اند، اندیشمندانی نیز هستند که در لابه لای تراوشات فکری و اندیشه ای خود در زمینه تدبیر امور نظامی نیز به تعمق پرداخته و آنها را به صورت منسجم، منطقی و مستدل ارائه نموده اند. "سون تزو" و "کلاوزویتس" از جمله اندیشمندان و نظریه پردازان نظامی مشهوری هستند که در آثار خود صرفاً به امور نظامی پرداخته و به ابهام ها و تشکیک های پیش آمده برای تدبیر امور نظامی زمان خود پاسخ داده اند. در مقابل می توان به فیلسوف بزرگی همچون " افلاطون " اشاره کرد که در کنار متعلق بودن به دایره فیلسوفان سیاسی و اخلاقی، به جهت پرداختن به مسئله نظامی گری (نحوه تربیت و آموزش نظامیان، وظایف نظامیان و نقش آنها در سلسله مراتب حکومت و حکمرانی) در کتاب "جمهور" خود، می توان آراء و اندیشه های نظامی او را نیز استخراج کرد و آنها را به کار بست؛ چه آن که یکی از شرایط ضروری و لازم برای تحقق کمالِ مطلوب افلاطون همان به سرانجام رسیدن بُعد نظامی اندیشه سیاسی او است و بدون تکمیل فرآیند مورد نظر او (که بخشی مهمی از آن آموزش و تربیت نظامیان به شمار می رود) جامعه آرمانی افلاطون به منصه ظهور نمی رسد. همینطور می توان از خواجه نظام الملک طوسی (فیلسوف شهیر ایرانی) یاد کرد که به دلیل توجه خاص به امر کشورداری و حکومتداری و مسئولیت های نظامی که برای سلطان در نظر می گیرد (بعنوان موضوع فصل چهل و سوم کتاب "سیاست نامه") می توان بر این نظر بود که او نیز در اندیشه های خود نیم نگاهی به تدبیر در امور نظامی داشته است(۳). لذا علاوه بر این که اندیشه نظامی بنیان نظری داکترین نظامی به شمار می رود، خود نیز متأثر از دایره گسترده ای تحت عنوان اندیشه سیاسی و اجتماعی است. به بیان دیگر، ضمن توجه به نقطه نظرات و دیدگاه های نظامی مراجع فکری و رهبران سیاسی جامعه، از لابه لای اندیشه سیاسی آنها نیز می توان به تفکرات و اندیشه های نظامی آنها پی برد.

۲ ـ ۱) فلسفه نظامی

"فلسفه" به عنوان بخشی از اندیشه بشری که به دنبال چیستی پدیده ها می باشد، قدمت دیرینه ای در تاریخ اندیشه ورزی انسان دارد و شاید چندان دور از واقع نباشد که فلسفه را نخستین صورت از صُور تفکر انسان بدانیم، چرا که سؤال از چیستی پدیده ها، مبدأ اندیشه ورزی انسان به شمار می رود. پرسش از چیستی پدیده ها در هر حوزه ای از رفتار بشری مصداق پیدا می کند. از همین رو، با اقسام مختلفی از فلسفه نظیر فلسفه سیاست، فلسفه اخلاق، فلسفه حقوق، فلسفه نظامی یا همان فلسفه جنگ و صلح و... مواجه هستیم.

در مقام تعریف، برخی از صاحب نظران معتقدند فلسفه نظامی، «فلسفه ای است که به ترسیم قانون ملی و آرمانی تنازع بقای مادی و معنوی یک کشور ـ ملت با توسل به قوه قهریه برای نیل به امنیت نسبی در شرایط جنگ و صلح می پردازد. به عبارت دیگر، فلسفه نظامی به پرسش بنیادین " چرا جنگ " پاسخ می دهد»(۴). بنابرین فلسفه نظامی نوع یا شکلی از اندیشه نظامی است که مبتنی بر یک منظومه فلسفی و جهان شناسی خاص می باشد که به دنبال کشف حقیقت در حوزه امور نظامی است(۵). در واقع فلسفه نظامی بخشی از فلسفه سیاسی و فلسفه اخلاق می باشد که بیشتر به دنبال چرایی پدیده هایی همچون جنگ و صلح است. از همین رو، جامعه ای که برای خود فلسفه سیاسی خاصی قائل است، لاجرم دارای اندیشه نظامی و به تبع آن فلسفه نظامی مختص خود نیز می باشد. البته در میان متون و ادبیات فلسفی، دیدگاه فلسفی در باب امور نظامی به عنوان معرفتی مستقل تأئید نشده، بلکه همان طور که مطرح شد نگرش فلسفی در باب امور نظامی اغلب به عنوان بخشی از فلسفه سیاسی و فلسفه اخلاق اندیشمندان مطرح شده است.

۳ ـ ۱) ایدئولوژی نظامی

ایدئولوژی در کلیت خود نظام ارزشی و اعتقادی یک جامعه بشمار می رود و چهارچوبی است که در آن ارزش ها و هنجارها و متقابلاً ضد ارزش ها و ناهنجاری ها تعریف و مصداق پیدا می کند. به عبارت دیگر، ایدئولوژی استخوان بندی ارزش های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی یک جامعه به شمار می رود که به عنوان پایه ای برای یک نظام اجتماعی

ایده آل یا " روش زندگی "(Way of Life) در نظر گرفته می شود(۶).یعنی ایدئولوژی، چهارچوب و شاکله ای است که در آن خط کشی ها و مرزهای ماهوی یک جامعه با جوامع دیگر مشخص می گردد و بایدها و نبایدها معنای راستین خود را می یابند.

بر این اساس ایدئولوژی نظامی را می توان مجموعه ای منسجم از اعتقادات و باورها در حوزه امور نظامی دانست که بر اساس نگرشی خاص، مجموعه ای از ارزش ها و عقاید خاص را برای نظامیان مطرح می سازد که در مقام عمل

می بایست بر مبنای آن ارزش ها و اعتقادات خاص، برنامه ریزی، طراحی و عمل نمایند(۷). از نگاهی دیگر، ایدئولوژی نظامی را می توان مجموعه ای از اندیشه های نظامی دانست که تقدّس یافته و از بار ارزشی خاصی برخوردار شده اند.

۴ ـ ۱) نظریه نظامی

اصولاً نظریه پاسخی است برای خروج از بن بست و یا برون رفت از بحران در رابطه با یک موضوع خاص علمی و یا اجتماعی. به عبارت دیگر، نظریه ها وقتی پا به عرصه وجود می گذارند که در یک حوزه علمی و یا در ارتباط با یک پدیده اجتماعی، اقتصادی و سیاسی ابهامات و سؤالاتی مطرح شوند و چهارچوب های نظری موجود قادر به پاسخ گویی نباشند و یا نتوانند به طور جامع و منطقی به تبیین چیستی و چرایی موضوع بپردازند. در این شرایط نظریه پرداز با طرح سؤالات و فرضیات مختلف و به آزمون گذاردن آنها در صدد بر می آید تا با خلق نظریه ای جدید پیرامون آن موضوع، راه جدیدی را پیش روی جامعه قرار دهد. یعنی، نظریه تصویری کلی و نمادین از یک امر خاص یا موضوعی مشخص می باشد و محقق با نظریه پردازی، نگرش خاصی را پیش روی جامعه قرار می دهد که معنی آن «تصویر نمادین از یک کلیت نظم یافته» است(۸). بر اساس چنین تعریفی از مقوله نظریه، نظریه های نظامی نیز با توجه به مشاهده وضع موجود، مشکلات و بحران نظری و روشی در ارتباط با پدیده های نظامی، به عنوان واکنشی به این وضع تدوین می گردند. یعنی تصویر کلی و نمادین از امر نظامی، که دارای مبنای علمی و فلسفی باشد، نظریه نظامی نامیده می شود(۹).

۵ ـ ۱) راهبرد نظامی

به لحاظ ریشه شناسی، واژه "راهبرد "(Strategy) (استراتژی) مشتق از کلمه یونانی "استراتگوس"(Strategus) و مرکب از دو لغت "استراتوس"(Stratus) یعنی قشون و " آگاگس"(Agaugus) یعنی راهنما و به معنای فرمانده است. در یونان قدیم، فنون یا نقشه هایی که یونانیان و همچنین رومیان برای کسب پیروزی در جنگ به کار می بردند "استراتژوم"(Strategum) نامیده می شد. بر همین اساس، راهبرد در اصل و در معنای نخستین خود بیانگر حیله ها، نقشه ها و تدابیر نظامی بود. این اصطلاح در طول زمان به دو گونه معرفت یعنی "دانش طرح ها و نقشه های نظامی" و دیگری به معنای "دانش حرکات و تاکتیک نظامی" اطلاق می گردید. ولی به تدریج فقط در مورد اولی به کار رفت و از همین رو، در نخستین تصوّر از راهبرد، آن را شیوه ای برای مدیریت صحنه نبرد و غلبه نظامی بر دشمن تلقی می کردند. اما در گذر زمان، کلاوزویتس تا حدودی حوزه و گستره کاربرد راهبرد را موسّع تر نمود و آن را «فن هدایت نیرو و تطبیق و هماهنگ ساختن نیروها جهت نیل به هدف های بزرگ» تعریف کرد(۱۰). هر چند این تعریف نسبت به معنای اولیه آن دایره شمول بیشتری را دربر می گرفت، ولی این تعریف نیز همچنان راهبرد را بیانگر طرح های عملیاتی و تدابیر و هماهنگی های کلی در میدان جنگ تلقی می کرد و کمتر مسائل پیرامونی جنگ را دخیل در امر راهبرد می دانست.

"لیدل هارت" نخستین کسی بود که تلاش کرد معنای راهبرد را از دایره صِرف تدبیر میدان نبرد و امور مربوط به جنگ خارج و گستره مفهومی آن را فراخ تر نماید و تعریف این واژه را به امور سیاسی و کشورداری نیز مرتبط کند. مبتنی بر این هدف، وی راهبرد را «هنر (فن) تخصیص و کاربرد ابزار و وسایل نظامی برای نیل به هدف های سیاسی(۱۱)» تلقی کرد و بر این اعتقاد بود که راهبرد باید پلی باشد برای تحقق هدف های سیاسی یک کشور ـ ملت که تأمین امنیت ملی در رأس آنها قرار دارد.

به واسطه این توسّع در معنای راهبرد، انجمن تحقیقات نظامی وابسته به وزارت دفاع آمریکا نیز با تسرّی بخشی بیشتر به معنای این واژه، راهبرد را «علم و فن توسعه و کاربرد قدرت های سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و نظامی یک ملت به هنگام صلح و جنگ به منظور تأمین حداکثر پشتیبانی از سیاست های ملی و افزایش احتمال پیروزی و تقلیل احتمال شکست» تعریف نمود(۱۲). بدین ترتیب مفهوم راهبرد از معنای صرفاً نظامی خود به "راهبرد ملی" تبدیل شد که امروزه نیز در مفهوم گسترده تری تحت عنوان "راهبرد جامع" یا "راهبرد کلان" نامیده می شود. راهبرد جامع بیانگر فن، هنر یا دانش تصمیم گیری های منظم و حساب شده از طریق اطلاعات در امور سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و نظامی است(۱۳).

بر اساس آنچه که گذشت می توان بر این نظر بود که راهبرد نظامی، عبارت است از دانش، هنر و فن به کارگیری قوای نظامی یک ملت برای تأمین اهداف سیاسی آن. یعنی تصمیم گیری های منظم در حوزه های سیاسی، اقتصادی، نظامی و حتی فرهنگی برای حصول به اهداف ملی را راهبرد ملی و مترتب بر آن، تصمیم گیری در امور مربوط به جنگ و سایر امور نظامی جهت تحقق اهداف و منافع ملی را راهبرد نظامی گویند.

۶ ـ ۱) تاکتیک نظامی

در دانش نظامی، تاکتیک یا علم تاکتیک بیانگر علم، فن و هنر حرکات و کنترل واحدهای نظامی در میدان نبرد می باشد و بیشتر متوجه هدایت عملیات در میدان جنگ است. به طور کلی به لحاظ نظامی به کار بردن یگان ها در رزم را تاکتیک می گویند که آتش و مانور از عوامل اصلی آن می باشند. به بیانی دیگر، هنر جابجا کردن واحدهای نظامی در میدان نبرد یا هنر به کار بردن نیروها در جنگ تاکتیک نامیده می شود(۱۴). به طور خلاصه می توان بر این نظر بود که در برابر هنر فردی که تکنیک نامیده می شود، تاکتیک اشاره به هنر جمعی دارد.

البته تاکتیک یک معنای عمومی نیز دارد و در غیر میدان جنگ و در امور غیر نظامی به ویژه در امور سیاسی به عنوان دانش، هنر و فن مکمل راهبرد مطرح می شود و می توان گفت تاکتیک نوعی معرفت است که عمدتاً برای عملی ساختن راهبرد و تطبیق آن با شرایط زمان و مکان به کار می رود.

۷ ـ ۱) داکترین نظامی

داکترین به طور عام به معنای نظریه، تعلیم، مکتب و آئین است و در فلسفه و جامعه شناسی در معنای نظریه و باور به کار می رود و در سیاست به معنای اصل یا اصولی است که یک رهبر یا حکومت عنوان می کند تا سیاست خود در بعضی موضوعات به ویژه در روابط بین الملل را بر پایه و مبنای آن پی ریزی نماید(۱۵). لذا در معنای عام، داکترین را نظریه و تعالیم علمی، فلسفی، سیاسی، مذهبی و مجموعه ای از نظام های فکری می دانند که بر اصول معینی مبتنی باشد(۱۶). ولی آنچه مسلم است این که داکترین پیش و بیش از هر حوزه دیگری با امور نظامی ارتباط و پیوستگی بیشتری دارد و اساساً داکترین را باید برآمده از پدیده هایی مثل جنگ و صلح دانست. البته با توجه به توسعه حوزه کاربردی داکترین به بیرون از چهارچوب های معنایی نخستین آن، در مقام گونه شناسی و تعیین انواع داکترین، برخی از محققین و پژوهشگران نظامی بر این باورند که داکترین را می توان به دو سطح عمده ملی و نظامی تفکیک نمود. در سطح ملی، داکترین اشاره به هدایت قدرت ملی در ابعاد فرهنگی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و نظامی دارد و در سطح نظامی نیز داکترین به سطوح راهبردی، عملیاتی و تاکتیکی تقسیم می شود. بر این اساس، هدایت نیروهای نظامی، نهادها و سازمان های پشتیبانی کننده از این نیروها در سطح راهبردی داکترین قرار می گیرد و هدایت نیروی زمینی، هوایی و دریایی در سطح عملیاتی، و سطح تاکتیکی داکترین نیز هدایت یگان ها درمیدان رزم را شامل می شود(۱۷). البته امروزه در ادبیات نظامی و امنیتی، سطح اول این تقسیم بندی در قالب داکترین نظامی قرار می گیرد و سطوح دوم و سوم آن تحت عنوان عملیات یاد می شود تا پس از آن نوبت به طرح تاکتیک برسد.

به طور کلی داکترین نظامی بیانگر مجموعه ای از اصول، قواعد، خط مشی های کلی و افکار نظامی مبتنی بر یک یا چند اصل مشخص و محدود است. بر این اساس، داکترین نظامی خود می تواند بخشی از یک فلسفه یا ایدئولوژی نظامی و یا حاصل یک یا چند نظریه نظامی باشد و یا در چهارچوب چند نظریه نظامی مطرح گردد، یا این که در چهارچوب یک یا چند نظریه ارائه شود. از سوی دیگر، داکترین نظامی را می توان دستورالعملی کلی دانست که در حد فاصل نظریه نظامی و راهبرد نظامی قرار می گیرد؛ یعنی از نظر سلسله مراتبی، بعد از ایجاد و تدوین نظریه یا نوعی خاص از اندیشه نظامی، نوبت به تدوین و ارائه داکترین نظامی می رسد. بعد از آن و با توجه به داکترین، راهبرد نظامی مورد نظر طراحان می گردد. (البته به جهت محوریت داکترین در این بررسی و اهمیت کنکاش بیشتر در این خصوص و کشف ارتباط آن با سایر مفاهیم، در اینجا در انتهای بررسی مفاهیم قرار گرفته، ولی در مقام تعیین سلسله مراتب باید آن را مقدم بر راهبرد و تاکتیک نظامی در نظر گرفت).

اما اگر یافتن معنای اصطلاحی داکترین مد نظر باشد، باید گفت که همانند اغلب مفاهیم ارائه شده، تعاریف مختلفی از داکترین مطرح گردیده که هر یک از آنها درصدد هستند از زاویه ای خاص گستره و حوزه نظری و عملی داکترین را مشخص نمایند.

محمود رستمی در کتاب " فرهنگ واژه های نظامی " خود بر این اعتقاد است که «داکترین نظامی اصول بنیادینی است که بر مبنای آن نیروهای نظامی و عناصر تشکیل دهنده آن اقدامات خود را در جهت پشتیبانی از منابع ملی هدایت می کنند. اِعمال داکترین تعیین شده الزامی است ولی نحوه اجرای آن بستگی به نظر و قضاوت مسئولان امر و یا شرایط محیطی دارد»(۱۸). و یا این که داکترین نظامی همان «اصول، خط مشی ها و افکار و عقاید قابل اجرا برای اقدامات نظامی [ست] که از تجربه یا تئوری سرچشمه گرفته و پس از اجماع به عنوان یک راهنما شناخته می شوند»(۱۹).

برخی از صاحب نظران امور نظامی نیز داکترین را اسکلت نظریه یا تئوری دانسته و بر این اعتقادند که «داکترین نظامی در واقع اسکلت یک تئوری می باشد و محیطی که نیروهای مسلح باید در درون آن عمل کنند را توصیف می کند و روش و شرایط خاص به کار گیری آنها را مقرر می دارد»(۲۰). در همین ارتباط ژنرال "کریس. ای. لمی" در بیان توصیف داکترین می گوید: «داکترین امری ذهنی و مجموعه ای از اعتقاد و دانش است که به تجربه اثبات شده است و چهارچوبی برای بکارگیری نیروها، تجهیزات و تاکتیک ها را ارائه می دهد».(۲۱)

آنچه که از تعاریف و توصیفات ارائه شده برای داکترین می توان نتیجه گرفت این است که در هر جامعه، هر نهاد و سازمانی برای تحقق اهدافی شکل می گیرد. یعنی فلسفه وجودی و چرایی هر سازمانی منوط به تحقق اهدافی است که برای آن تعریف می شود. این اهداف از سلسله مراتبی برخوردار هستند که در سطح ملی از بالا به پایین به ترتیب؛ آرمان ملی، منافع ملی، اهداف ملی، سیاست ملی و راهبرد ملی قرار می گیرند. در سطح نهادها و سازمان ها نیز به ترتیب آرمان ها، منافع، اهداف کلی، اهداف اجرایی و اهداف کمی را شامل می شود. در این سلسله مراتب، میزان تحقق اهداف از آرمان ها به سمت اهداف اجرایی حالتی نسبی و معکوس برقرار است. ولی با وجود تفاوت در نسبت تحقق اهداف، در تمام این سلسله مراتب، مجموعه ای از اصول وجود دارند که ثابت و غیر قابل تغییر هستند و نوع، ماهیت و شکل اهداف قادر به تغییر آنها نیستند. گستره این اصولِ ثابت زمان و مکان نمی شناسند و از نظر کمی نیز قابل ارزشیابی نیست و بیشتر متأثر کننده است تا تأثیر پذیر. مقبولیت آن همگانی است و فراتر از مسائل مدون شده قانونی و مقررات سازمانی می باشد. موفقیت و پیروزی و یا ناکامی و شکست در تحقق اهداف تأثیر مستقیم دارند ولی قادر نیستند در این اصول تغییرات اساسی ایجاد کنند. این اصول ثابت همان داکترین است. به عبارت دیگر، داکترین آموزه، نگرش، دیدگاه و برداشت اندیشه ای و فکری حاکم بر کارکنان یک سازمان یا یک جامعه است. به تعبیری دیگر، اگر فعالیت یک سازمان در حرکت از وضع موجود به سمت وضع مطلوب که همان تحقق آرمان هاست را مدنظر قرار دهیم، چگونگی بکارگیری همه امکانات، مقدورات و منابع و این که چگونه از وضع موجود به وضع مطلوب برسیم را "راهبرد" تعیین می کند. یعنی راهبرد تعیین کننده مسیری است که وضع موجود را به وضع مطلوب پیوند می زند، اما "داکترین" محدوده این مسیر، خطوط حرکت و تابلوهای راهنمایی است که برای حرکت در این مسیر باید رعایت شوند و تخلف از آنها تحقق اهداف راهبرد را با مشکل مواجه می کند.

در واقع داکترین نظامی اصول کلی و بنیادینی است که حوزه اجرایی از آن متأثر می گردد و رعایت این اصول ضامن درستی و صحت انجام کار است. با این بیان، داکترین نظامی را می توان زائیده تفکر، اندیشه، تجارب، عقاید و باورهای یک جامعه دانست، به طوری که تدوین راهبرد و انجام هرگونه اقدام نظامی ریشه در داکترین نظامی آن جامعه دارد. یعنی این که از زمان صلح هر کشوری بداند که در موقع بروز حوادث نظامی و جنگ چه وظیفه ای داشته و طرح آن چیست.(۲۲) بدین ترتیب داکترین نظامی را باید اصول، خط مشی ها و افکار و عقاید قابل اجرا برای اقدمات نظامی دانست که از اندیشه نظامی سرچشمه می کیرد و پس از اجماع نسبت به چهارچوب آن، به عنوان یک راهنما شناخته می شود.

فهرست منابع:

۱ـ محمد حسین جمشیدی، مبانی و تاریخ اندیشه نظامی در جهان، تهران: سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران (دوره عالی جنگ)، ۱۳۸۳، ص ۲۹.

۲ـ پیشین.

۳ـ خواجه نظام الملک طوسی، سیاست نامه، تهران: مؤسسه مطبوعاتی عطایی، ۱۳۴۶، صص ۲۳۵ ـ ۲۲۵.

۴ـ میر علی محمد نژاد و محمد تقی نوروزی، فرهنگ استراتژی، تهران: انتشارات سنا، چاپ اول، ۱۳۷۸، ص ۲۱۳.

۵ـ جمشیدی، پیشین، ص ۳۰.

ـ Jack Planno , The International Relations Dictionary , U.S: Longman , ۱۹۸۸ , P ۷۹.

۷ ـ جمشیدی، پیشین، ص ۳۱.

۸ ـ توماس اسپریگنز، فهم نظریه های سیاسی، ترجمه فرهنگ رجایی، تهران: انتشارات آگاه، چاپ دوم، ۱۳۷۰، ص ۱۸.

۹ـ جمشیدی، پیشین، ص ۳۲.

۱۰ ـ جلیل روشندل، تحول در مفهوم استراتژی، "مجموعه مقالات اولین سمینار بررسی تحول مفاهیم"، تهران: دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی وزارت امور خارجه، چاپ اول، ۱۳۷۰، صص ۲۴۲ ـ ۲۳۵.

۱۱ـ پیشین.

۱۲ـ جلال الدین فارسی، استراتژی ملی، گزارش سمینار، تهران: دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی وزارت امور خارجه، ۱۳۶۳، جلد اول، ص ۳۳.

۱۳ـ جلیل روشندل، پیشین.

۱۴ ـ محمود رستمی، فرهنگ واژه های نظامی، تهران، ستاد مشترک ارتش ج. ا. ایران، چاپ اول، ۱۳۷۸، ص ۴۲۱.

- Jack Planno. Ibid , p ۲۶۱.

۱۶ ـ غلام رضا علی بابایی، فرهنگ علوم سیاسی، ج. اول، تهران: شرکت نشر و پخش ویس، ۱۳۶۹، ص ۲۷۱.

۱۷ ـ محمد تقی نوروزی، فرهنگ دفاعی ـ امنیتی، تهران، انتشارات سنا، ۱۳۸۵، ص ۴۱۹.

۱۸ـ پیشین.

۱۹ ـ پیشین.

۲۰ـ صادق حیدرخانی، اصول و مفاهیم صورت بندی استراتژی، مجلیه عملی پژهشی بسیج، شماره ۱، زمستان ۱۳۷۲، ص ۹۸.

۲۱ ـ هارجی سامرز، داکترین نظامی دستورالعملی برای طراحی نیرو، فصلنامه بررسی های نظامی، شماره ۱۲، سال سوم، زمستان ۱۳۷۱، ص ۹۸.

۲۲ـ یعقوب زاهدی، مقایسه سیاست دفاعی با راهبرد دفاعی و داکرتین دافعی، فصلنامه راهبرد دفاعی، سال پنجم، شماره ۱۷، ص ۱۰.

۲۳ـ سید محمود طالقانی، جهاد و شهادت، تهران، بی نا، بی تا، ص ۶..

۲۴ـ نهج البلاغه، ‌نامه ۱۲.

۲۵ـ پیشین،‌نامه ۱۴.

۲۶ـ پیشین،‌حکمت ۲۳۳.

۲۷ـ معاونت پژوهشی مؤسسه تنظیم و نشر آثار حضرت امام (ره)، آیین انقلاب اسلامی، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار حضرت امام (ره)، چاپ چهارم، ۱۳۷۶، صص ۴۴۶ـ۴۴۵.

۲۸ـ مرتضی مطهری، جهاد، قم: انتشارات صدرا، ۱۳۶۸، ص ۲۹ و ۴۴.

۲۹ـ روابط عمومی بنیاد نهج البلاغه، آئین جهاد، تهران، بنیاد نهج البلاغه، ۱۳۶۲، صص ۱۵ـ۱۴.

۳۰ـ امام خمینی (ره)، با قرآن در صحنه، تفسیری بر سوره حمد و علق، ترهان، انتشارات البرز، ۱۳۵۹، ص ۳۹.

۳۱ـ نهج البلاغه،‌پیشین، خطبه ۱۱.

۳۲ـ محمد باقر مجلس، بحارالانوار، تهران: انتشارات اسلامیه، ۱۱۰ جلدی، چاپ چهارم، جلد چهل و چهار، ص ۲۹۷.

۳۳ـ نهج البلاغه، پیشین، حکمت ۲۴۴.

۳۴ـ پیشین، خطبه ۲۷.

۳۵ـ معاونت پژوهشی مؤسسه تنظیم و نشر آثار حضرت امام (ره)، کلمات قصار، پندها و حکمت ها، تهران، مرسسه تنظیم و نشر آثار آمام، ۱۳۷۶، ص ۱۶۱.

۳۶ـ سید محمد حسین بهشتی، بررسی و تحلیل از جهاد، عدالت و لیبرالیسم و امامت، ترهان: حزب جمهوری اسلامی، ۱۳۶۱، ص ۴۸.

۳۷ـ محمد بن حسین حر عاملی، وسائل الشیعه، به تصحیح و تحقیق عبدالرحیم ربانی شیرازی، تهران: مکتب الاسلامیه، ج ۱۱، ص ۴۳.

۳۸ـ محمد کریم اشراق، تاریخ و مقررات جنگ در اسلام، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ۱۳۶۰، ص ۳۲۴.

۳۹ـ سید احمد خاتمی، ابعاد جنگ در اسلام، تهران: انتشارات امیر کبیر، ۱۳۷۲، صص ۹۲ ـ ۲۹.

۴۰ـ پیشین ص ۳۵.

۴۱ـ محقق حلی، شرایع الاسلام، ترجمه ابولقاسم بن احمد یزدی، به تصحیح احمد دانش پژوه، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۴۶، جلد اول، ص ۳۷۱.

۴۲ـ ر. ک: علی دعموش عاملی، دائره المعارف اطلاعات امنیت در آثار و متون اسلامی، ترجمه غلامحسن باقری مهیاری، تهران، انتشارات دانشگاه امام حسین (ع)، ۱۳۷۹، جلد اول، صص ۱۴۸ـ۱۴۶.

۴۳ـ پیشین، ص ۱۴۹.

۴۴ـ نهج البلاغه، پیشین، نامه ۵۳.

۴۵ـ پیشین، حکمت ۵۷۵.

۴۶ـ‌ محمد ری شهری،‌ سیاست نامه علی (ع) در دارالحدیث، ۱۳۷۹،‌ص ۵۴۵.

۴۷ـ‌ نهج البلاغه، پیشین، حکمت ۳۱۴.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.