پنجشنبه, ۲۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 9 May, 2024
مجله ویستا

ماركس پیروزی و اسطوره


ماركس پیروزی و اسطوره

در بیشتر سال های دهه نود میلادی درست مانند یك سگ مرده با او برخورد می كردند كارل ماركس باب روز نبود از سال گذشته یا چیزی در همین حدود گزارشگران نشریه های پرنفوذی مانند فایننشال تایمز و نیویوركر مقاله هایی را در تایید پیوستگی و پیوند اندیشه ماركس با وضعیت كنونی جهان منتشر كرده اند

كم پیش می آید كه هفته ای بگذرد و صفحه های اقتصادی گاردین دست كم یك مرجع به نقد ماركس از سرمایه داری نداشته باشند. در واقع بیل كلینتون با گفتن این كه: «اقتصاد اینه، احمق!» احیای دوباره آوازه ماركس را بیان كرده است. تا جهان سرمایه داری در نیمه نخست دهه ۱۹۹۰ كامیاب می نمود، ماركس ناپذیرفتنی بود. اما حالا كه اقتصاد جهانی گرفتار دشواری های هر دم فزاینده است، كار های او دارند دوباره به كار گرفته می شوند.این تازه باریكه راهی در بی شمار راه های بازگشت به ماركس است كه به چشم می آید. به رغم احترام و توجه بیشتری كه حالا نسبت به او دارند، محتوای اندیشه اش همچنان به شدت نادیده گرفته می شود. ویكتور كه گان گاردین در آغاز ژانویه نوشت كه دوتایی قدم زدن با ماركس را دوست دارد، اما آنجا كه می خواست به استدلال بپردازد« «آنچه ماركس را به واقع شگفت زده می كند، انعطا ف پذیری سیستم بازار است، كه به نظر می آید از هر بحرانی جان به در برده است.» در واقع این ارجاع بسیار تحقیر آمیز [به ماركس] بر دستگاهی از اسطوره های بسیار سرسخت درباره سرشت اندیشه ماركس قرار گرفته است. هیچ یك از این [اسطوره ها] تازه نیستند _ بسیاری از آنها به وسیله نخستین منتقدانش در یك سده پیش فرمول بندی شده اند. آنها به وسیله نظام آموزشی و رسانه های توده ای استمرار یافته و به ویژه در سطحی بالاتر و گویا بسیار پیچیده در دسترس قرار گرفته اند. آنها همان گونه كه گفتم، اسطوره اند _ یعنی بد باز نمودن محتوای واقعی اندیشه ماركس. در اینجا به پنج تا از سفت و سخت ترین اسطوره های استحكام یافته درباره اندیشه ماركس می پردازم.

• اسطوره یكم: درك ویكتوریایی از طبقه

از مانیفست حزب كمونیست به بعد ماركس جامعه سرمایه دار را به مثابه [جامعه ای] بخش شده به اقلیت كوچكی از سرمایه داران كه همه قدرت اقتصادی را در دست دارند و اكثریت بزرگی از كارگران كه سیستم متكی بر كار آنان است، شرح داده است اما جامعه شناسان بنام می گویند كه جامعه كنونی با چنین تصویری هماهنگ نیست. بسیاری از مردم دست كم در كشور هایی مانند بریتانیا در طبقه متوسط به كار های یقه سفیدی در صنایع خدماتی می پردازند به جای اینكه در كارخانه های ویكتوریایی رنج ببرند.این نقد بر بدفهمی درست و حسابی درك ماركس از طبقه قرار دارد. برای او طبقه با شكل زندگی یا كار یك شخص و یا حتی درآمدش تعریف نمی شود. موقعیت طبقاتی یك فرد را ربط و بستش با ابزار های تولید تعیین می كند. بدون منابع تولید _ زمین، ساختمان ها و ماشین آلات _ هیچ فعالیت اقتصادی انجام نمی گیرد. كارگران كمتر به منابع تولید دسترسی دارند _ به جز به نیروی كارشان یا توانایی شان در كار كردن. برای زندگی كردن باید نیروی كارشان را به سرمایه دار ها كه ثروت امكان كنترل ابزار تولید را بهشان داده بفروشند. اینكه موقعیت ضعیف چانه زنی كارگران به كارفرمایان ربط دارد به این معنی است كه آنها نیرو های كارشان را در شرایطی نادلخواه فروخته اند. آنها زیر كنترل سفت و سخت مدیران و كارفرمایان در عوض مزدی كه امكان سود درآوردن از كارشان را به كارفرما ها می دهد، كار می كنند. طبقه برای ماركس یك رابطه اجتماعی هم هست. در این تعریف تو كارگری چه در سوپرماركت، چه در بیمارستان یا كارخانه.می توانید كار یقه سفیدی انجام دهید یا به انجام خدمات كمك كنید _ چه با آموزش كودكان چه با سرو كردن یك همبرگر _ تا آنجا كه یك كالای مادی باشد. در این تعریف اكثریت بزرگی از نیروی كار كشور هایی مانند بریتانیا كارگرند- و در واقع نظرسنجی ها هم نشان می دهند كه به رغم ناامیدی جامعه شناس ها لحظه به لحظه شمار بیشتری خودشان را جزء طبقه كارگر می انگارند.

• اسطوره دوم: قانون آهنین مزد ها

ماركس همچنین متهم است باور داشته كه طبقه كارگر در روند پیشرفت سرمایه داری لحظه به لحظه تهیدست تر و بی چیزتر می شود. این همان چیزی است كه گاهی پیش بینی او درباره «فقر زدگی فزاینده» توده ها خوانده می شود. اما حالا كه مزد های واقعی در كشور های پیشرفته سرمایه داری از بیش از صد سال گذشته تا همین حالا به واقع در حال افزوده شدن اند، آنچه ماركس می گوید بی شك نادرست از آب درآمده است.این كژنمایی حیرت انگیز اندیشه ماركس است. «قانون آهنین مزد ها» به این معنی كه مزد های واقعی نمی توانند از پس برآوردن حداقل محض جوهر مادی [حداقل نیاز مادی] برآیند، یكی از جزم های بنیادی اقتصادهای راست كیش پیشاسرمایه داری در حدود سده نوزدهم است. برپایه نظریه جمعیت توماس مالتوس است كه گفته می شود جمعیت [در حال افزوده شدن] به سمت افزایش هر چه بیشتر خوراك پیش می رود. هرگونه افزایش مزد ها بر پایه جوهر براساس این نظریه به رشد جمعیت و تهیدست و بی چیز شدن توده [ی مردم] می انجامد.ماركس، بی تن دادن به این نظریه نیرومندانه بر ضد آن مبارزه كرد و خواستار متقاعد كردن سوسیالیست ها برای نپذیرفتن آن شد. در «مزد ها، قیمت و سود» بحث یكی از پیروان سوسیالیست اتوپیایی، رابرت اون را كه می گوید «قانون آهنین مزد ها» به این معنی است كه اتحادیه ها هرگز نمی توانند شرایط كارگران را بهبود دهند، به چالش می كشد. ماركس نشان می دهد كه سهم بندی تولید میان كار و سرمایه به هم ترازی قدرت میان این دو بخش بستگی دارد و بنابراین به مبارزه طبقاتی.درست این است كه بگوییم ماركس [تفاوت] میان فقر مطلق و فقر واقعی را برجسته كرده است. مزد های واقعی افزوده می شود، اما سهمی كه كارگر در یك زمان مشخص از كار خود در تولید به دست آورده است در مقایسه با سهمی كه كارفرمایان به شكل سود به دست می آورند، بسیار كمتر است. اگر كار كارگران بارورتر شود، استاندارد های زندگی شان می تواند افزایش یابد اما باز هم از گرده آنها كار بیشتری كشیده خواهد شد چرا كه [به همان نسبت] كارفرمایان هم می خواهند سود بیشتری را از آنها بیرون بكشند.ماركس همچنین بحث كرد كه اینها (كارفرمایان) در برابر رفرم های اتحادیه محدودیت هایی به وجود می آورند. كارفرمایان با كنترل ابزار های تولید می توانند با غارت كردن كارگران از قدرت چانه زنی شان بكاهند. این است آنچه در هنگامه ركود پیش می آید. بیشتر نیرو های بیكار به كارگرانی بدل می شوند كه به شغل هایی با مزد هایی پایین تر و شرایط كاری بدتر گردن می نهند. در ۲۵ سال گذشته بحران های اقتصادی، مزد های واقعی در ایالات متحده آمریكا ثروتمندترین كشور جهان به شكل معناداری پایین آمده اند. این به روشنی اشاره دارد به اینكه ماركس بر چیزی نادرست پای نفشرده است.

• اسطوره سوم: ناگزیری درهم شكستگی اقتصادی

منتقدان می گویند، آیا ماركس ادعا نكرده است كه سرمایه داری به ناگزیر زیر اثر و پیامد ناهمسازی ها و تضاد های اقتصادی اش درهم شكسته خواهد شد؟ و چون هیچ سرمایه داری از جایش تكان هم نخورده است، آیا بار دیگر ثابت نمی شود كه ماركس اشتباه كرده است؟ماركس در واقع نظریه ای در باب بحران اقتصادی را در كار بزرگش «سرمایه» بسط داده است.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.