جمعه, ۲۱ دی, ۱۴۰۳ / 10 January, 2025
مجله ویستا

داش آبیتا پیجامتم که تشریفات فرمودن!


داش آبیتا پیجامتم که تشریفات فرمودن!

فیلم «مادر» علی حاتمی، بدون محمد ابراهیم که محمدعلی کشاورز بازی‌اش کرده و منوچهر اسماعیلی هم صدای یله و رهایش را رویش گذاشته، بدون شک چیزی کم دارد. فکرش را بکنید که آیا این دیالوگ …

فیلم «مادر» علی حاتمی، بدون محمد ابراهیم که محمدعلی کشاورز بازی‌اش کرده و منوچهر اسماعیلی هم صدای یله و رهایش را رویش گذاشته، بدون شک چیزی کم دارد. فکرش را بکنید که آیا این دیالوگ خطاب به خواهرها و برادرهایش که نگهداری از مادر را بی فایده می‌دانستند، جز با آن بازی و آن لحن، ماندگار می‌شد: «پرهیز مرهیزش می‌دین که چی؟ خورشید دم غروب آفتاب صلات ظهر نمی‌شه. مهتابی اضطراریه، دوساعته باتریش سه ست. حال و وضع ترنجبین بانو عین هو وقت اضافی بازی فیناله، آجیل مشکل‌گشاشم پنالتیه. گیرم که این جور وجودا موتورشون رولزرویسه، تخته گازم نرفتن سر بالایی زندگیو. دینامشون وصله به برق توکل. اینه که حکمتش پنالتیه. یه شوت سنگین، گله. گلشم تاج گله. قرمزته...آبی آبلیموجات.»

محمد ابراهیم، پسر بزرگ خانواده که از قضای روزگار روده‌فروش شده به هر کدام از اعضای خانواده، لقبی داده؛ مادر (رقیه چهره‌آزاد): ترنجبین بانو، جلال (امین تارخ): آبلیموجات حال‌بر، غلامرضا (اکبر عبدی): سنجد، طلعت (اکرم محمدی): زولبیا، ماه‌منیر (فریماه فرجامی): بهار نارنج کیجا. با دانستن معنای چنین القابی است که شنیدن چنین دیالوگی به تکرار چندباره احتیاج دارد تا بتوان به جان کلامی که حاتمی در دهان محمد ابراهیم گذاشته، پی برد: «آبلیموی حال‌بُرت... رفت پیشواز بهارنارنج کیجا... آبجی خانوم مُرباش.... هِل‌ و گلابم می‌زاییدی حریفِ هَفتِ‌بیجارت نمی‌شد... ترنجبین بانو! سِهره مِهره یه دوجین بچه می‌زاد یکی‌ش میشه بُلبُل. ننۀ ما کت سهره‌ رو بست و زایید گُل و بُلبُل. بَه‌بَه! چه تخم و ترکه‌ای! ترنجبین بانو... مام دولتی سر دایی‌مون شدیم روده پاک ‌کن. واَلا یه هَله‌هوله‌ای می‌شدیم از این قماش. قره‌قورتی، بامیه‌ای، کمپوت‌مُمپوت. داش آبیتا پیجامتم که تشریفات فرمودن. آبلیموی حال برُ. مار از پونه بدش می‌یاد...»

جالب اینجاست که محمد ابراهیم با این همه رگباری که بر سر مادر و خواهرها و برادرهایش می‌ریزد مراقب است تا کم و کسری‌ای هم نداشته باشند: «کباب برگش هم که گوشت شتره. طلعت! کود کردم اسکناس و گذوشتم لبه تاقچه. مشت‌مشت وردارین و خرج کنین. فقط هوای شیکم صاحاب مردهٔ این داداشتونو داشته باشین که سیرمونی نداره. یه هو ناغافل می‌زنه روده و موده رو می‌ترکونه.» اما او با همه این شرارت ها، مرد بدجنسی نیست شاید در ابتدای فیلم به خیال مرگ مادر، متن آگهی ترحیم می‌نویسد اما در انتهای فیلم در حسرت رفتنش، انگشت حسرت می‌گزد. با برادرش جلال درگیر می‌شود اما با وساطت برادر دیگر، جمال (جمشید هاشم‌پور) با هم رفیق می‌شوند. همین بالا و پایین‌های محمد ابراهیم است که دیالوگ هایش را هم شنیدنی و ماندگار کرده است.

احسان ناظم بکایی