شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
حسن ترابی, در نوسانات اندیشه و سیاست
یکی از فعالان سیاسی اسلام گرا، درباره سیاستمدار و متفکر سودانی «حسن ترابی» گفته است: «او از بهترین متفکران اسلام گرا و از بدترین سیاستمداران جهان اسلام است».
این توصیف هر چند کمی مبالغهآمیز است، اما بهترین مقدمه برای بازخوانی زندگی فکری و سیاسی این مرد و نیز فهم و شناخت ماهیت و ابعاد شخصیت او که در طول دهه نود قرن بیستم آوازهاش در تمام جهان اسلام و چه بسا تمام جهان پیچیده و نیز مناسبترین در آمد برای درک فرجام تجربه فکری و سیاسی ترابی و تجربه اسلام گرایی در سودان است ؛ تجربهای که درک درست آن، جز از راه درک رابطه دیالکتیکی میان اندیشه و سیاست در زندگی حسن ترابی میسر نیست.
دکتر حسن عبدالله ترابی در سال ۱۹۳۲م در خانوادهای سر شناس در منطقه «کسلا» که در علم و دین سابقهای طولانی داشت، متولد شد. پدر او یکی از نامدارترین قضات شرع در روزگار خویش و نخستین سودانیای بود که گواهی «العالمیهٔ» (لیسانس) را دریافت کرد. حسن ترابی در کودکی قرآن کریم را با چندین قرائت و روایت حفظ کرد و علوم عربی و شرعی را در همان کودکی و نوجوانی از پدر فرا گرفت و با گذراندن مدارج و مراتب تحصیلی گواهی لیسانس حقوق را در سودان دریافت کرد و سپس به اروپا سفر کرد. وی فوق لیسانس را از دانشگاه لندن و دکترا را از دانشگاه سوربن پاریس دریافت کرد.
وی در ایام تحصیل در سوربن، با دکتر علی شریعتی و دکتر حسن حنفی هم دوره بود. ترابی زبانهای انگلیسی، فرانسوی و آلمانی را به خوبی فرا گرفت و بر گونههای مختلف از علوم و معارف غربی تسلط یافت و فرهنگ غرب را به خوبی درک کرد؛ چندان که برخی دشمنان اسلام گرا، او را غرب زده معرفی کردند، نه شیخی اصول گرا.
ترابی پس از بازگشت به وطن، ریاست دانشکده حقوق دانشگاه خارطوم را عهده دار شد تا از این دانشکده به عنوان نخستین پایگاه فکری و جنبشی خود بهره گیرد. پس از کنارهگیری «رشید طاهر»ناظر کل اخوان المسلمین در سودان از منصب خویش در سال ۱۹۶۴ م، فرصت رهبری جریان فکری و سیاسی اسلام در سودان، برای حسن ترابی فراهم شد.
حسن ترابی در نگارش قانون اساسی پاکستان و دولت امارات متحده عربی در سالهای ۱۹۶۴ تا ۱۹۶۹ مشارکت ورزید. وی در همین اثنا جنبش میثاق اسلامی را که محصول یکپارچگی اخوان المسلمین و الحرکهٔ الاسلامیهٔ للتحریر (جنبش رهایی بخش اسلامی) بود، رهبری کرد و با آغاز دهه هفتاد و روی کار آمدن جعفر نمیری، در کابینه دولت او به وزارت رسید.
در سال ۱۹۸۵م الجبههٔ الاسلامیهٔ القومیهٔ (جبهه ناسیونالیست اسلامی) که تحت رهبری ترابی بود، به حکومت ائتلافی به ریاست صادق المهدی (داماد حسن ترابی) پیوست، در این زمان ترابی ابتدا در کابینه او به وزارت دادگستری و سپس وزارت خارجه و پس از آن به معاونت نخست وزیری رسید. سپس ترابی به نظریه پرداز انقلاب نجات بخش به رهبری ژنرال عمر حسن البشیر تبدیل شد که در سال ۱۹۸۹م بر ضد حکومت ائتلافی صادق المهدی و احزاب دیگر به راه انداخت.
حسن ترابی را نظریه پرداز اصول گرای برجسته جنبشهای اسلامی در شمال افریقا دانستهاند. وی هم چنین نظریه پرداز، بنیان گذار و دبیر کل کنگره قومی اسلامی سودان بود که تأثیر فراوانی در حکومت سودان داشته است. وی در سال ۱۹۹۶ به ریاست پارلمان سودان رسید و در سال ۲۰۰۱م در جریان اختلاف با عمر البشیر بر سر قدرت، از سوی البشیر از تمامی مناصبش عزل شد و در سال ۲۰۰۲ در اقامت گاه اجباریاش تحت نظر بود و از اکتبر ۲۰۰۳ آزاد شد اما بار دیگر اقامتگاه اجباری محکوم شد و در آگوست ۲۰۰۴ دوباره آزاد شد.
بسیاری از تحلیل گران، ترابی متفکر ـ و نه سیاسی ـ را نخستین متفکر از میان نسل خود دانستهاند که توانسته است در سطح نظری، نگرهای فکری، یکپارچه گشوده به روی جهان معاصر نزدیک به واقعیت و توانا بر پاسخگویی به چالشهای روزگار را عرضه کند؛ هر چند ارزیابی، از جزئیات اندیشه او، ارزیابیای همدلانه نباشد. با این حال وی در اجرای یافتههای فکریاش، بسیار کمتر از آنچه شدیدترین دشمنانش انتظار داشتند، نشان داد.
قدرت و توانایی ترابی بیشتر در سخنرانی و خطبههایش است تا در نوشتههایش. آنان که پای صحبت و سخنرانی او نشستهاند، او را سخنگویی توانا، خطیبی چیره، دارای زبانی گویا، و استدلالگری ماهر و پر اطلاع توصیف کردهاند که قدرت شیفته سازی ذهن شنوندگان را دارد. با این حال نوشتههای او نیز در مقایسه با نوشتههای اسلامی هم زمان، به سبب در برداشتن اندیشهها و نظریات نو گرایانه، از اهمیتی ویژه برخوردار است.
عبد الوهاب افندی در کتاب «ثورهٔ الترابی: اسلام و القوهٔ فی سودان» گفته است: «جنبش اسلامی معاصر در دهه هفتاد میلادی، هیچ کتاب ارزشمندی را عرضه نکرده است. جز کتاب «الصلاهٔ عماد الدین» حسن ترابی که نخستین تلاش فکری او است؛ اگر چه آن کتاب هم تلاش خجالت آور برای تولید محصول ایدئولوژیک بوده است.
● نشانههای طرح فکری ترابی
در زمانهای که اندیشههای سید قطب و تفسیرهای متعدد از اندیشههای او بر عموم جنبشهای اسلامی به ویژه در شرق جهان عرب ـ حاکم بود و آنها را به سوی انزوایی آگاهانه از جوامع «جاهلی»شان ـ به تعبیر سید قطب ـ جهت میداد، حسن ترابی مبشّر نظریه «تعامل با جامعه» شد و آن را به گونه گفتمان اسلامیای متفاوت، بلکه مخالف با گفتمان اسلامی حاکم در آن زمان، صورت بندی کرد. وی در کتاب هایی چون «الایمان و اثره فی حیاهٔ الانسان»، «تجدید الفکر الاسلامی»، «تجدید اصول الفقه»، «قیم الدین و رسالیهٔ الفن» و «نظرات فی الفقه الاسلامی» و شماری از سخنرانیهای مشهورش، مانند «الحرکهٔ للاسلامیهٔ و التحدیث» و «قضایا فکریهٔ و اصولیهٔ» این گفتمان را تثبیت کرده است.
این نوشتهها و گفتهها، اندیشهها و آرایی را در خود دارد که نشان میدهد، صاحب آن، دارای پروژهای فکری، تجدیدگرا و یکپارچه است که به دلیل غلبه بعد سیاسی بر رفتار صاحب آن ـ که بهترین بعد شخصیت او هم نیست ـ حق خود را از مطالعه، تأمل و تحقیق نگرفته است. این پروژه فکری آرا و اندیشههایی را در خود داشت که به لحاظ نواندیشی، از سقف مجاز اندیشه اسلامی معاصر فراتر بوده است.
اگر اصطکاک ترابی با تقریبا تمام نظامهای سیاسی جهان عرب نبود، قطعا او نخستین کسی بود که جنشهای اسلام به مقابله و ستیز با وی برمیخاستند، زیرا غالب آنها وی را خروج کننده بر خویش میشمردند و افکار او را غدهای سرطانی میدانستند که جراحی آن لازم است، اما تنها نزاع ترابی با نظامهای سیاسی عرب که به شدت در ستیز با این جنبشها بودهاند، موجب سکوت این جنبشها در برابر نو اندیشیهای ترابی شده است ؛ البته این سکوت هم از باب دفع افسد به فاسد است.
با اینکه پروژه فکری حسن ترابی مبتنی بر ایده محوری «نواندیشی دینی» و بر پایه فهم واقعیت و تحولات و تجربههای بشری و همسازی میان عناصر ثابت مطلق و عناصر متغیر نسبی است، اما اندیشهها و آرایی که ترابی زیر همین عنوان عرضه کرده است، غالبا اختلافی تام با اندیشهها و آرای رایج و حاکم در میان این جنبشها و حتی مخالف نهادهای دینی رسمی است. حسن ترابی درکتاب «تجدید الفکر الاسلامی»، در هجوم بر اندیشه اسلامی معاصر و توصیف آن به غرق بودن در امور انتزاعی و خروج از تاریخ و بریدگی از واقعیت، هیچ تردیدی به خود راه نمیدهد.وی معتقد است این اندیشه «قدیمی»، پاسخی به پرسش هایی است که در اعصار گذشته مطرح بوده و آن پرسشها اکنون دیگر وجود ندارند. از این رو اندیشه دینی نیازمند تجدید حیات فراگیری است که از حد مشکلها و مظاهری که متفکران اسلامگرای معاصر بدان فریفته شدهاند، فراتر برود.
ترابی به این متفکران هجوم میبرد و آنان را به کوتاهی و قصور و ناتوانی در نظریهپردازی و اندیشه ورزی متهم و متصف میکند. وی به همین شیوه، به دیگر عناصر جنبشهای اسلامی را مورد حمله قرار میدهد و آنان را به جمود و کوته فکری متهم میکند و بر آن است که رهبران آنان بیش از آنکه اهل اندیشه و تأمل و دانش باشند، اهل فرهنگ، مدیریت و سیاست هستند ؛ وی با این اتهامها و اتصافها، شاید خود را شایسته عنوان تنها نظریه پرداز و متفکر جنبشهای اسلامی - حداقل در کشور خود سودان ـ میداند.
● سقف نواندیشی
نو اندیشی از دیدگاه ترابی باید به همه ابعاد دین امتداد یابد؛ وی در سخنرانیاش با عنوان «قضایا فکریه و اصولیهٔ»، خواهان انقلابی تجدید گرانه در فقه اسلامی میشود. وی فقه را به جمود، تقلید، احیای گذشته، منت کشی از گذشته و حصر دین در سنت قدما متصف میکند و بدون هیچ تردیدی اعلام میکند که پشت سر گذاشتن تمام میراث فقهی ضروری است، زیرا نقب زدن از درون میراث فقهی نیاز ما را به عرصه فتاوای جدید و عصری بر آورده نمیکند.
وی خط این تجدیدطلبی را امتداد میدهد و به خود اصول فقه میرسد و خواهان تأسیس روش اصولی جدیدی برای اجتهاد میشود؛ زیرا روش اصولی قدیم دیگر نمیتواند در پیریزی جامعه معاصر کار آمد باشد. بسیاری از علمای مسلمان با این دعوت ترابی مخالفت ورزیدند و نقدهایی علمی در ردّ این خواسته وی عرضه کردند.
به نظر ترابی، حدود روش جدید فراتر از تمام میراث اسلامی است و اعتبار و ارج آن به شاهدی از دل تاریخ یا پیشینهای در سلف نیاز ندارد، زیرا میراث دینی از نظر وی، پس از تنزیل (قرآن و سنت) کلاً ساخته و پرداخته مسلمانان است و این بخش از میراث دینی باید در دورههای زمانی مختلف به تناسب تفاوت محیطهای فرهنگی و اجتماعی و مادی تحول یابد.
ترابی در مسئله سنت نبوی هم در بسیاری از ابعاد از حدود تصور اصولی سلفی معاصران خود فراتر رفته است؛ برای مثال وی حجیت خبر واحد را نمیپذیرد و در سنت پیامبر اسلام(ص) میان امر و نهی الزام آور آن حضرت و امر و نهی غیر الزام آور تفاوت مینهد و همه اوامر و نواهی ایشان را الزام آور نمیداند. هم چنین میان آنچه از پیامبر(ص) به عنوان پیامبر و قانون گذار صادر شده و میان آنچه به عنوان یک انسان از او سر زده است، تفاوت مینهد و دومی را اصلاً الزام آور نمیداند.
ترابی به بازنگری در علوم حدیث و بازسازی آن پس از تنقیح روشهای جرح و تعدیل و معیارهای تصحیح و تضعیف معتقد است. از نظر وی یکی از شرایط باز سازی علوم حدیث، کنار گذاشتند و ابطال قاعده عدالت تمام صحابه است که برای محدثان به عنوان قاعدهای اساسی پذیرفته شده است. ردّ قاعده« عدالت تمام صحابه» از سوی ترابی، سلفیها را به شدت علیه وی بر انگیخت، تا جایی که برخی از آنان او را منکر سنت نبوی دانسته، حتی یکی از رهبران اخوان المسلمین در سودان کتابی مستقل در این باب با عنوان: الصارم المسلول فی الرد علی الترابی شاتم الرسول (شمشیر برکشیده در ردّ ترابیِ دشنام گوی پیامبر!) نوشت. شگفت است که انکار اصل عدالت صحابه تا این اندازه سلفیها را به هم ریخته است که منکر این اصل را العیاذ بالله مساوی با دشنام گویی به پیامبر خدا(ص) دانستهاند. همین جا داخل پرانتز بگویم که شاید نویسنده کتاب یاد شده، شیفته سجع و قافیهاش شده باشد و به معنای آن نیندیشیده باشد و ندانسته باشد که چه فتنهای را با این عنوان اتهامآمیز بر پا میکند. باز به یاد آن قاضی بخت برگشته شهر قم افتادم که خلیفه از بغداد برای او نوشت: «ایها القاضی بقم قد عزلناک فقم» (ای قاضی قم تو را عزل کردیم پس برخیز!) و آن قاضی گفته بود: «انا معزول السجع و القیافیهٔ»؛ من معزول سجع و قافیهام.
به هر حال ترابی در میان اسلام گرایان، نخستین کسی است که ایده باز سازی اندیشه اسلامی و هماهنگ سازی آن بر حسب عادات و سنتها و ویژگیهای خاص هر ملت را مطرح کرد؛ به گونهای که از اسلام نسخههای مختلف و متفاوتی، بنابر ماهیت ملتها، در عین حفظ عناصر مشترک وحدت بخش در میان این نسخهها وجود داشته باشد. در نتیجه اسلامی سودانی، اسلامی مصری، اسلامی اروپایی و... خواهیم داشت. ترابی خواهان پایه گذاری فقهی بومی یا ملی میشود که در آن تنها عالمان و روحانیان سررشته امور را در دست ندارند، بلکه آنان از هیچ امتیازی نسبت به دیگر مسلمانان برخور دار نیستند، زیرا در چنین فقهی، اجماع ملتهای مسلمان معتبر است و نه اجماع فقها.
بدین ترتیب، روشن است که ترابی در صدد تعریف دوباره اصل اجماع که اصل سوم از اصول فقه است برآمد و آن را اجماع مسلمانان یا افکار عمومی مسلمانان به جای اجماع فقها دانسته است. برخی آرای فکری و فتاوای فقهی حسن ترابی، او را در نظر شماری از اسلام گرایان، به اندیشه سکولاریسم نزدیکتر میکند تا به اندیشه اصولی سلفی که همواره برآن منتسب میشود.
وی در مسایل زنان، گفتمانی را پذیرفته و مبنا قرار داده که به جنبشهای آزادی زنان و فمینیسم معاصر در غرب نزدیکتر است تا به گفتمان اسلامی و حتی به گفتمان شرقی. ترابی در این مسیر چندان پیش میرود که برابری مطلق میان زن و مرد، حتی در اصل آفرینش تأکید میکند و خواهان آزادی زن در کار و پوشش و اختلاط میشود و حجاب را ویژه زنان پیامبر میداند؛ تشکیلات حسن ترابی، یعنی «الجبههٔ الاسلامیهٔ القومیهٔ»، نخستین تشکیلات و سازمان اسلامی است که اختلاط را حتی در درون ساختار تشکیلاتی خود پذیرفته است.
جای شگفتی است که همین ترابی که امروزه به عنوان اصول گرا شناخته شده است، از نخستین کسانی بود که مفهوم شهروندی را که به معنای برابری میان افراد یک کشور بدون تبعیض دینی و نژادی میان آنان است، پذیرفته و حتی تا پیش از رسیدن به قدرت، این ایده را عملاً جماعت اسلام گرایان پیاده کرده است، زیرا وی راه را برای عضویت غیر مسلمانان در جبهه اسلامی بازگذارد و در مرامنامه این جبهه بر این امر تصریح کرد. این اقدام دیگر جریانهای اسلام گرا را واداشت تا او را به خروج بر اسلام و ثوابت شریعت متهم کنند، چون به جای عقیده توحید، عقیده شهروندی را مبنای خود قرار داده است. دکتر حسن ترابی از نخستین اسلام گرایانی است که علنا حد ارتداد را رد و نفی کرد و حتی هر گونه مجازات قانونی و حقوقی را در مورد کسی که دینش را تغییر دهد، منتفی اعلام کرد و تغییر دین را مشمول اصل آزادی اندیشه و عقیده دانست.
در حوزه نو آوری و هنر نیز، ترابی در دو کتابش «قیم الدین و رسالیهٔ الفن» (ارزشهای دین و رسالتمندی هنر) و «نمارق اسلامیهٔ (ناز بالشهایی اسلامی)، آرایی را در نهایت قید شکنی ابزار کرده است .وی در این دو کتاب بدون هیچ تحفظی همه انواع هنرها را تا جایی که به محظوری اخلاقی بینجامد، جایز شمرده و خواهان آشتی تودههای مسلمان با هنری که آن را ابراز اصلاح و دگر گونی و دعوت به سوی خدا میبینند، شده است.
ترابی متفکر از هر گونه قید و بندی آزاد و رها است و همین امر موجب شد تا او همواره برای همگان شوک آور و نگران کننده باشد؛ به ویژه برای اسلام گرایان که اغلب مخالفان و دشمنان از این دستهاند و بیشترین جدال فکری اش با اینان بوده است و سیلی از اتهامات از سوی اینان به سوی ترابی سرازیر شده است: فراما سونی، انکار سنت، به فساد کشاندن زنان، اباحی گری اخلاقی و... .
حتی جماعت اخوان المسلمین سودان که حسن ترابی روزی رهبر آن بود، در سال ۱۹۸۸ بیانیهای منتشر کرد و در آن متذکر شد که اختلاف میان اخوان و ترابی، اختلاف بر سر اصول است و یکی از نویسندگان سلفی ادعا کرد، کاری که ترابی میکند. تکرار کاری است که مارتین لوتر با کلیسای کاتولیک کرد ؛ او هم بینادگذار پروتستانتیسم اسلامی است!
با این حال، بسیاری از متفکران اسلام گرا هم، حسن ترابی را مکتبی تجدید گرا و مستقل در اسلام معاصر شمردهاند. فتحی یکی از رهبران فکری و تشکیلاتی برجسته اخوان المسلمین در لبنان اقرار کرده است که ترابی در کنار راشد غنوشی و سید قطب، تشکیل دهنده مکتب فکری تجدید گرا و مستقلی هستند که وی آن را مکتب تجدید گرای اخوان المسلمین نامیده است.
● چهره سیاسی ترابی
با این همه، ترابی به داشتن نقش یک متفکر ـ یعنی اندیشه و تأمل و اجتهاد ـ اکتفا نورزیده است. وی به دنبال آن نبود تا دولتی مبتنی بر افکار خود پدید آورد ؛ چنان که جبهه نجات در الجزایر دنبال آن بودند .وی هم چنین نپذیرفت تا نقش رهبر و پیشوا و نظریهپردازی فراتر از حدود سیاست را داشته باشد.
ترابی خواسته است تا در آن واحد هم متفکر باشد و هم سیاستمدار ؛ از این رو، گاه متفکری آزاد بوده است و گاه متفکری تحت تعقب! او میاندیشد و اجتهاد میورزد، فردی سیاسی به نظر میرسد که میخواهد رنگ مشروعیت و عقلانیت و پوشش ایدئولوژیک به حرکت سیاسیاش ببخشد.
کوشش ترابی در پاگذاشتن بر دو طرف لبه قایق یا به قول عربها گرفتن وسط عصا کوششی بیهوده است ؛ او میخواهد هم متفکر باشد و هم سیاستمدار، هم جایگاه برجستهاش را در میان متفکران داشته باشد و هم موقعیتی ممتار در میان سیاستمداران. تفاوت او با متفکران در قدرتی است که آنان اگر از آن آزار نبینند، حداقل فرسنگها از آن دور هستند و برتری او بر سیاستمداران در نقطه اندیشه است که آنان سر و سرّی با آن ندارند، اما ترابی در این بازی طولانی کامیاب نبوده و در پایان کار، بعد سیاسی بر بعد فکری شخصیت او غلبه یافته است و او در چهرهای بر مردم رخ مینماید که چه بسا برایشان پذیرفتنی باشد، اما دوست داشتنی نیست، زیرا بر یک رأی و نظر پایدار نمیماند و پایبند یک موضوع نمیشود؛ وی به سرعت رنگ عوض میکند تا با عوض کردن رنگ به مقصودش برسد و فرصتطلبی است که همه فرصتها را برای مصلحت شخصی اش به کار میگیرد.
او عمل گرایی است که در بهره برداری از هر ابزار و حیلتی که هدفش را بر آورده کند، تردیدی به خود راه نمیدهد و ماکیاولیستی است که هدف برای او توجیه گر وسیله است. از این رو، گاه در پارادوکسیرسد
هایی گرفتار آمده و نا خود آگاه به اندیشههای خود آسیب وارد ساخته است و چنین به نظر میرسد که فاصله عمیقی میان بعدسیاسی و بعد فکری شخصیت ترابی وجود دارد؛ برای مثال، ترابی که همه جا از اهمیت شورا و احترام به رأی تودهها و جماعت، حتی در احکام فقهی! سخن گفته است، خارج از حوزه زبان و قلم، ذرهای برای این اصل اهمیت قائل نبوده است. وی در رفتارهای سیاسی اش، چنان مستبد است که هیچ احترامی برای آرا و اجتهادات دیگران قائل نیست و جز رأی و نظر خود را نمیشناسد. به همین دلیل بزرگترین مشکل او با دوستانش، یعنی رهبران جنبشهای اسلامی سودان این است که همواره آنان را مسخره میکند و آرایشان را تا جایی که مخالف رأیش باشد، مورد استهزا قرار میدهد. یکی از این افراد علی عثمان طه، نفر دوم حزب ترابی است که با اینکه نامزد جانشینی ترابی در حزب بود، مکررا و علنا مورد تمسخر ترابی قرار گرفته است. نتیجه این گونه رفتار آن شد که ده تن از رهبران جنبش اسلامی سودان که از شاگردان ترابی هم بودهاند. روش ترابی را بر نتابند و مردود بشمارند و در نامهای به عمر البشیر رییس جمهور سودان ـ که به نامه عشرهٔ معروف است ـ از او بخواهند، قدرت و اختیار ترابی را کاهش دهدو مانع استبدادورزی ترابی شوند.
ترابی که سالها پیش اعلام کرده بود، هر کس از سن شصت سال بگذرد باید کار سیاسی تشکیلاتی را کنار بگذارد تا فرصت برای نسل جوان فراهم آید، هنوز هم در سن نزدیک به هفتاد سالگی اصرار دارد تا برای پس گرفتن کلیدهای قدرت کوشش کند و در کنار گذاشتن نسلی کامل از رهبران جوان در حزب خود هیچ تردیدی به خود راه ندهد؛ چرا که آنان جسارت کردند و با برخی اندیشهها و رویکردهایش مخالفت ورزیدند. وی هنوز هم به سوی قدرت چنگ انداخته و بهانهاش این است که انقلاب هنوز به اهدافش نرسیده و هنوز در مرحله ابتدایی است!
ترابی که رابطهاش با جعفر نمیری رییس جمهور مستبد سابق سودان تیره بود و حتی در نزاع با او، هفت سال را در زندان گذرانده بود، از زندان او خارج و طی پیمانی با او و زیر دادگستری شد! وی یک اسلام گرا بود، در دورهای عضو دفتر سیاسی اتحادیه سوسیالیستها شد و به معاونت دبیرکل این اتحادیه رسید و پس از آن مشاور رییس جمهور شد و جالب این که توانست در سال ۱۹۸۳ رییس جمهور نمیری را به اعلام اجرای شریعت اسلامی قانع کند.
ترابی فرصت طلب و حیلت ساز، در یکی از گفت و گوهایش برای روزنامه نگاری توضیح داد که چگونه از خطای یکی از کمونیستهای سودان در دشنام گویی به پیامبر اسلام (ص) سوء استفاده کرده و تمام ملت سودان را علیه حزب کمونیست سودان بسیج کرده و این معرکه به انحلال حزب کمونیست و اخراج اعضایش از پارلمان انجامیده و به این ترتیب وی موفق شده، بخشی از رقبای خود را از صحنه بیرون کند. در آن معرکه رییس حزب کمونیست و رهبران این حزب با ابراز برائتشان از آن فرد خطا کار هم نتوانستند، آن موج را فرو نشانند.
ترابی که همیشه مصر را مورد حمله قرار میداد و این کشور را به بردهکشی سودانیان و استعمار سرزمینشان متهم میکرد و حتی در زمانی که در هرم قدرت سیاسی قرار داشت، روابط استراتژیک این دو کشور را تا حدی تیره کرده بود، پس از بحرانی که میان او و البشیر پدید آمد، لهجهاش را عوض کرده و از در آشتی در آمده و در مصاحبهای گفته است: «برای من قاهره دوست داشتنیترین پایتختهای جهان عرب و دلخواهترین آنها است».
● پایان خوش آیند همگان
به این ترتیب، ترابی سیاستمدار به پایان رسید؛ پایانی طبیعی برای چالش و نزاع با قدرتی که اساسا برای اجرا و تحقق افکار او در دنیای واقعیت پدید آمده بود. اصرار ترابی بر تسلط مطلق بر این قدرت سیاسی و متکلم وحده بودن در تمام سودان، او را به این فرجام کشاند. نخستین کسانی که علم مخالفت با او را برافراشتند، شاگردان و هواداران خود او بودند که پیش از به قدرت رسیدنش نیز تحت رهبری او قرار داشتند؛ در رأس اینان عمر حسن البشیر رئیس جمهور است که در زمان انقلاب ۱۹۸۹ و به دستگیری قدرت سیاسی در سودان، عضو جبهه اسلامی ترابی بوده است.
ترابی به نصیحت خیر خواهان خود برای ترک عرصه سیاست و اکتفا ورزیدن به نقش یک متفکر که تاریخ به او مهلت داده تا دولتی بر پایه اندیشههایش شکل گیرد، گوش نداد. هنوز هم به رغم پیری و تلخی تجارب سیاسی سابق، امید بازگشت دوباره به عرصه پر زرق و برق سیاست و قدرت در او وجود دارد. گویا اطمینان دارد که تاریخ، زندگی سیاسی او را تکرار خواهد کرد و او بار دیگر از این انزوا و محنت به تخت قدرت باز خواهد گشت. اما اوضاع عوض شده است و دیگر آن امکانات و شرایط موافق که در دو سه دهه پیش برای او فراهم بود، وجود ندارد.
اکنون حتی خوش بینترین مردم هم توقع بازگشت ترابی را ندارند. او به باری گران تبدیل شده بود که همگان خواهان خلاصی از او شده بودند. حکومت سودان معتقد است، با حضور ترابی در عرصه قدرت، سودان روی آرامش را نخواهد دید. مخالفان و جدایی طلبان سودان جهنم دولت کنونی را بر بهشت ترابی ترجیح میدهند. دولتهای همسایه مسئولیت همه مشکلاتشان را با سودان بر عهده او میدانند. ایالات متحده او را نخستین حامی بنیاد گرایی در جهان میداند. جنبشهای اسلامی او را یاغی و خروج گر میشمارند. حتی رهبران جبهه اسلامی سودان، توقف در حد و مرز ترابی را ناروا میدانند و گذر از ترابی را تجربه کردهاند.
نویسنده: مجید - مرادی
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
ایران تهران انتخابات عراق دانشگاه تهران رهبر انقلاب مجلس شورای اسلامی دولت سیزدهم مجلس روز معلم نیکا شاکرمی حجاب
سیل آتش سوزی هواشناسی شهرداری تهران آموزش و پرورش باران قوه قضاییه پلیس هلال احمر معلم فضای مجازی زلزله
قیمت خودرو تورم سازمان هواشناسی سهام عدالت قیمت طلا خودرو بازار خودرو قیمت دلار قیمت سکه حقوق بازنشستگان بانک مرکزی ایران خودرو
مهران غفوریان ساواک موسیقی تلویزیون عمو پورنگ سریال سینمای ایران تبلیغات نمایشگاه کتاب مسعود اسکویی عفاف و حجاب دفاع مقدس
رژیم صهیونیستی فلسطین اسرائیل غزه آمریکا جنگ غزه روسیه ترکیه حماس نوار غزه انگلیس اوکراین
فوتبال پرسپولیس لیگ برتر سپاهان آتیلا حجازی باشگاه استقلال علی خطیر بازی جواد نکونام لیگ برتر ایران تراکتور رئال مادرید
اپل هوش مصنوعی فناوری گوگل ناسا عکاسی مدیران خودرو تلفن همراه
خواب کبد چرب طب سنتی فشار خون دیابت بیماری قلبی