چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
سه گانه عشق, فلسفه و سیاست
رمان مرشد و مارگریتا را میتوان از آثار شگفتانگیز ادبیات جهان خواند.
كتاب با دو خط زمانی متفاوت، دو زبان متفاوت و سه داستان به ظاهر متفاوت طوری شكل گرفته كه انسان به راحتی میتواند كفشهای كتانیاش را بپوشد و كولهپشتیاش را روی دوش بیندازد و بدون راهنما از دوره حكومت استالین به زمان عیسی مسیح (ع)، از مسكو به اورشلیم، از بیداری به رویا، از رئال به سوررئال و حتی رئالیسم جادویی سفر كند.
شرح آمدن شیطان به مسكو، سرنوشت پنجمین امپراتور اورشلیم و تصلیب مسیح و در نهایت داستان عشق مردی كه خود را مرشد نام نهاده و زنی به اسم مارگریتا، اجزای سهگانه رمان هستند.
میخائیل بولگاكف دوازده سال آخر عمر خود را به طرح عوامل ارتباطدهنده میان بخشهای داستانش اختصاص داد و طوری آنها را به موازات هم كشید كه امروز من و شما در پایان ۴۴۰ صفحه كتاب به وحدتی غیرقابل انكار میرسیم.
در آغاز وقتی از خلال گفتوگوی سردبیر یك مجله وزین ادبی با شاعری جوان زیر سایه درختان زیزفون به داستان وارد میشویم، در جامعه صنعتی و مدرن مسكوی آن روزها انتظار روبهرو شدن با هر كسی را داریم جز شیطان. آن هم نه شیطانی كه گوته در فاوست تصویر كرده، شیطان بولگاكف كت و شلوار گرانقیمت به تن دارد و صورتش را اصلاح كرده.
ادعا میكند یك پروفسور متخصص جادوی سیاه است و از رنگهای سیاه و سبز چشمهایش و ابروهای بالا و پایین، داد میزند كه یك خارجی است. برای ریشخندكردن جامعه سكولار و بوروكرات شوروی سابق بدون كمترین تردید سراغ سردبیر مجله ادبی و سردسته مافیای نویسندگان میرود آن هم درست وقتیكه سردبیر و شاعر مشغول بحث داغی درباره مسیح هستند.
«خارجی از كنار نیمكت آنها گذشت و از گوشه چشم نگاهی انداخت و ایستاد و سپس ناگهان بر نیمكتی نشست كه یكی دو قدم آن طرفتر قرار داشت.»
«ایوان نیكولاییچ» شاعر در شعر بلند ضدمذهبی خود كه به دستور سردبیر سروده بود، تصویر كاملاً زندهای را از مسیح نمایش میداد. همه حرف بر سر این بود كه به عقیده سردبیر اصولاً شخصی به نام مسیح، چه خوب و چه بد، وجود خارجی نداشته و تمام داستانهای مربوط به او ساختگی محضاند؛ اسطوره صرف. همینجاست كه پروفسور ولند، استاد جادوی سیاه، خودش را وارد بحث میكند و روشنفكران دینزده را به چالش درباره مسیح میكشاند.
«مرا میبخشید، اگر اشتباه نكنم شما میگفتید كه مسیح هرگز وجود نداشته. درست شنیدم؟!»
سردبیر محترمانه جواب داد: دقیقاً همین را گفتیم. در كشورما الحاد چیز عجیبی نیست.
غریبه كه چشمهایش برق میزد ادامه داد: به نظر شما چه كسی حاكم بر سرنوشت انسان است و به جهان نظم میدهد؟
شاعر وسط پرید و گفت: انسان خودش بر سرنوشت خودش حاكم است.
گرفتاری اینجاست كه انسان فانی است و گاه این فنا كاملاً غیرمنتظره گریبانش را میگیرد. حتی نمیتواند بگوید كه امشب به چه كاری مشغول خواهد بود.
سردبیر گفت: ولی من كم و بیش میدانم امشب چه كار خواهم كرد.
شیطان در حالیكه لبخند پرمعنایی میزد، ادعا كرد: «مطلقاً چنین نیست و با پیشگویی حادثه مرگ سردبیر، شاعر گیج و سردبیر هراسان را به سمت خود كشاند و به نجوا گفت: «میدانید مسیح به واقع وجود داشت.»
سپس آهسته به روایت داستان «پونیتیوس پیلاطس» حاكم یهودا در سال ۲۹ میلادی پرداخت.
● قهرمانی به نام مرشد
آنچه ابلیس آن بعدازظهر گرم بهاری تعریف كرد، روایت نویی بود از داستان تصلیب عیسی (ع). در واقع فصلی از كتاب چاپ نشده نویسنده گمنامی به نام مرشد كه قربانی دستهبندیهای ادبی محافل شوروی شده و روشنفكران سرسپرده به او مجال رشد و شكوفایی ندادهاند.
پروفسور ولند با زیرپا گذاشتن زمان و مكان و آنچه خارق عادت و خلاف عقل است، چیزهایی گفت كه به كل با انجیلها تناقض داشت. وقتی پیشبینیاش درباره مرگ تكاندهنده سردبیر در همان شب جلوی چشمان ایوان شاعر به وقوع پیوست، حاكمیت انسان بر سرنوشت خویش و همه شعارهای روشنفكرانه به شوخی مضحكی تبدیل شدند كه شاعر بیچاره را روانه تیمارستان كرد و نویسنده با ظرافت زمینه ورود مرشد به داستان را فراهم آورد.
از اواخر دهه۲۰ با اوجگیری دیكتاتوری استالین، میخائیل بولگاكف درست مانند قهرمان كتابش، مغضوب قدرتمندان و منتقدان رسمی قرار گرفت. نقدهای متعددی در تكذیبش نوشتند و از كار بركنارش كردند. عقاید بورژواییاش افشا شد و جانش به خطر افتاد. بولگاكف بالاخره خسته شد و در نتیجه همه فشارهای روانی و اجتماعی آن دوره در لحظهای از افسردگی مانند مرشد ،نسخه اول رمانش را با دست خود سوزاند. با نگاهی به آنچه بولگاكف پشت سرگذاشت میتوان شرح حال مرشد را توصیف احوال نویسندهاش دانست و رمان مرشد و مارگریتا از این جهت زندگینامه خود بولگاكف به حساب میآید.
● تنها راه رهایی
در فاصله ظهور شیطان در مسكو و ورود مرشد به داستان، صفحات كتاب به شرح خرابكاریهای پروفسور ولند و گروه شیطانیاش میپردازد. بهیموت- گربه سخنگو- كه ملاط فلسفی كتاب در بسیاری موارد از سخنان او مایه گرفته، عزازیل كه در سنت یهودی از سردستگان فرشتگانی است كه انسان را فریفتند، كروویف- فاگت كه این یكی نامش سمبل آتشی است كه در انتظار مشركان است و ساحرهای به نام هلا با ترفند و جادو هرجا كه لازم میافتاد با اعمال زور و رعب و وحشت در فضایی پر از تخیل و پر از طنز، روشنفكران آن زمان شوروی و شوراهای نویسندگی فرمایشی روسیه را به باد استهزاء و انتقاد میگرفتند.
فصل تئاتر واریته مسكو با نمایش جادوی سیاه پروفسور ولند تصویر حیرتانگیز سبك مغزی و اندیشه سطحی زنان و مردان طبقات مهم و سرشناس شوروی سابق را نشان میدهد. انسان به شكل تفالهای پرمدعا نمایش داده میشود و برای اولین بار نه تنها از شیطان بیزار نمیشویم، بلكه او را دوست میداریم. باید از این دنیای عاری از معنویت و دینزده خلاص شد. مرشد بولگاكف كه در دنیای صنعتی روسیه تجسمی از مسیح است راه رهایی را تنها در گرو ایمان و عشقی پرسوز و واقعی میداند، چیزی كه نهاد خود نویسنده به شدت به آن معتقد است؛ عشق و ایمان اما نه با واسطه و نه به شكل كلیشه.
«خواننده! همراه من بیا. چه كسی گفته است عشق واقعی و حقیقی و ابدی وجود ندارد؟ زبان دروغگو بریده باد!»
● مارگریتا
تراژدی معروف فاوست كه ساختار اصلی رمان مرشد و مارگریتا شباهت فراوانی به آن دارد، به لحاظ موضوع دایرهالمعارفی از روحیات و افكار بشر است. در قسمت اول نمایش دكتر فاوست در زمین عاشق دختر سادهای به نام مارگارت میشود و بعد به او خیانت میكند و مسئول سقوط و مرگ او میگردد.
مفیستو (شیطان) فكر میكند میتواند با وعده نجات مارگارت، روح او را تسخیر كند ولی صفای عشق زن به فاوست و امتناع او از نجات یافتن سبب رستگاریاش میشود. مارگریتای داستان بولگاكف هم باید امتحان پس بدهد. یك جمله پرحرارت به معنای بنده شیطان شدن كافی است تا پروفسور ولند او را بیازماید. مارگریتا در مجلس رقص ابلیس، نقش ملكه را به عهده میگیرد و شجاعانه شكنجه دیدار تمام خائنان، دوكها، سلاطین، جنایتكاران و اغواگران مدعو شیطان را تحمل میكند.
فضای وحشتناك مجلس شیطان ذرهای او را نمیترساند و در پایان مأموریت عجیب خود تنها از ابلیس خواهش میكند بنده گناهكاری را كه بیش از سایرین محكوم به عذاب است، عفو كند. به این ترتیب قدرتی كه همواره خواهان شر است، اعتراف میكند: «همه چیز شما نشان میدهد كه آدم فوقالعاده خوبی هستید.»
اهریمن با نیروی خود مرشد را از تیمارستان به نزد مارگریتا بازمیگرداند و نسخه سوخته رمان نیز صحیح و سالم در برابر مارگریتا گشوده میشود تا او كه مثل متی بیشتر در سودای حفظ نوشتههای مرشدش است و در عشق مرشد، رمان را جستوجو میكند، از لابهلای صفحات كتاب مرشد، ما را به قصر پیلاطس، حاكم یهودا ببرد.
● حواریون
كتاب مرشد و مارگریتا همواره نظر نمایشنامهنویسان و فیلمسازان زیادی را به خود جلب كرده و دستمایه بسیاری از آثار دراماتیك بوده است؛ از آن جمله است نمایشنامه «ژان كلود ون» با عنوان «شیطان به مسكو میآید» یا اپرایی كه قرار است «اندرو لوید وبر»، آهنگساز و نمایشنامهنویس برجسته انگلیسی بر اساس داستان مرشد و مارگریتا روی صحنه بیاورد. در ایران نیز فیلم «گاهی به آسمان نگاه كن»، ساخته كمال تبریزی اقتباسی است از اثر عظیم بولگاكف.
مرشد و مارگریتا با پاداش مسیح به عاشق و معشوق تمام میشود. آن دو در فضای سورئال از زمین دل میكنند و دست در دست یكدیگر به جهان ابدی میروند.
مهرك زیادلو
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست