سه شنبه, ۱۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 7 May, 2024
مجله ویستا

پایان سخن ​ آغاز سکوت


پایان سخن ​ آغاز سکوت

قانون بسیار ساده است هر چه بیشتر حرف بزنید ناآرام تر هستید و رنج های بیشتری را به خود راه می دهید تمام ناملایمات از جنس بار سنگین یک شب نشینی یا یک قرار ساده کاری, ناشی از حرف های زده شده غیرضروری و اضافی است

قانون بسیار ساده است. هر چه بیشتر حرف بزنید ناآرام‌تر هستید و رنج‌های بیشتری را به خود راه می‌دهید. تمام ناملایمات از جنس بار سنگین یک شب‌نشینی یا یک قرار ساده کاری، ناشی از حرف‌های زده شده غیرضروری و اضافی است.

گفتن زیاد و سکوت کم، ما را وادار به جستجو در گفته های گذشته می کند و به طور تلویحی زمان حال را از ما می گیرد و احساساتمان را مخدوش می کند.

سخن توجه را از انسان می گیرد. آنها که زیاده می گویند کمتر می بینند؛ کمتر می شناسند و آرامش کمتری در خود حس می کنند. کنفوسیوس، حکیم بزرگ چین باستان گفته است: تمام ظلم هایی که در جهان رخ داده است، ظلمی است که بر کلمات رفته است. این به آن معناست که عمده سخنانی که از زبان ما بیرون می آید فکر ناشده و بی جهت است و گاه تبعات سهمگین و نتایج تلخی را به بار می آورد. اگر هنگام سخن گفتن به آنچه می گوییم از سر روشن بینی و خیر نظر کنیم، بسیاری از سخنان ما کم می شود. آلدوس هاکسلی، نویسنده انگلیسی معتقد بود اگر سخنانی را که طی روزهای عادی از دهان بیرون ریخته ایم مرور کنیم، خواهیم دید که بخش اعظم آنها تحت سه عنوان اصلی طبقه بندی می شود: سخنانی که از سر بدخواهی و بی انصافی است، سخنانی که از سر حرص و طمع، شهوت و حب ذات است و سخنانی که از سر حماقت به زبان می آید؛ یعنی بی دلیل و بی مناسبت بیان می شود. این قسم سوم بخش اعظم سخنان آدمیان را تشکیل می دهد، زیرا آدمیان یقین های اندکی نسبت به عالم و رخدادهای جزئی و مهمش دارند؛ بنابراین زمانی که زیاد سخن می گویند یعنی دارند به طور عمده حرف هایی سست و بی پشتوانه می زنند. از همین روست که هیچ توجیهی در عالم انسانی برای زیاده گویی نیست.

سخن برای انسان مسئولیت زاست. آنچه می گوییم همچون قول ماست. آن تصویری که از خود، عالم و عقاید می سازیم مسئولیت دارد، به سبب این که ما را چه بخواهیم و چه نخواهیم به خودشان تقلیل می دهند. هر چیز ساکتی حتی اگر انسان نباشد، شئ یا اثری هنری باشد ـ که می تواند با نشانه ها و خلاصه بودن در پرداخت سخن نگوید ـ میل به کشف بیشتر را برای شناسنده ایجاد می کند. انسان که اصلی ترین نشانه گویا بودنش در طول تاریخ زبان شده است، با سکوت، راه های کشف شدن خود را متعدد می کند لذا گستره و ابعاد وجودی خود را در همان گستردگی و پیچیدگی واقعی که هست، حفظ خواهد کرد. این نوعی از صداقت است چرا که سخن ساده ساز و تقلیل دهنده است و به سبب ساختار خود وجود را حبس می کند و محدود. سخن گفتن وابسته به میزان دایره لغات، توان جمله سازی و تبحر زبانی و اعتماد به نفس روانی می تواند تصویری از انسان بسازد که بیشتر کمتر از خود واقعی او و در مواردی دروغین و متفاوت و بیشتر از واقعیت وجودی اوست. به هیچ وجه مهارت ردیف کردن کلمات و جملات پشت هم به معنای بیان کردن خود نیست. بلکه اغلب مانعی است در جهت گوش فرا دادن به خود واقعی،گاه پرچانگی بر تأمل درونی چنان غلبه می کند که انسان شناختی غلط از خود و روحیاتش پیدا می کند و این احساس آرامش را در او تقریبا ناممکن خواهد کرد.

بسیاری از متفکران، زبان را وسیله اصلی انسان برای بیان می دانستند، انسان گنگ و ناشناخته است و با گفتن شناخته می شود. اما در تفکر معاصر و با پیشرفت علم شناخت روان، فلسفه زبان، مطالعات مردم شناسانه در شناخت رفتار جمعی و همچنین کشف تفکرات، ادیان و مکتب های شرقی، این آگاهی در جهان اندیشه حاصل شد که زبان بیش از این که آشکار کند، وسیله پنهان کردن است. بسیاری به این نتیجه رسیدند که زبان وسیله بیان نیست، بلکه راهی است برای پوشش واقعیت. انسان سخن می گوید برای این که از طریق هیاهو و تصویری که با جملات می سازد خود را پنهان کند، نه آشکار. در این رویکرد سخن گفتن نه برای گفتن، بلکه برای نگفتن است!

اما رنج سخن گفتن در شیوه گفتن است یا سخن گفتن ذاتا رنج آور است، حتی اگر حرف های خوبی بزنیم؟ سکوت ذاتا فارغ از محتوایش بر سخن ترجیح دارد. از پیامبر اسلام(ص) نقل شده است که: سخن گفتن زنگار بر دل من می نشاند و از این نظر من روزی هفتاد بار از سخن گفتن استغفار می کنم. پیامبر(ص) در نظرگاه مسلمانان نه سخن چین بود و نه خلاف می گفت، او بری از هرگونه استفاده غلط از زبان بود و حتی برعکس، هر چه می گفت احسان و شفقت نسبت به آدمیان و اندرز برای ساختن زندگی بهتر بود. با وجود این، او که خللی در کلامش نبود هر روز ۷۰ بار برای گفته هایش که همه نیاز بشر بود، استغفار می کرد. خود این نشان دهنده آسیب های سخن گفتن است، حتی اگر از سر نیکخواهی و مهر باشد.

بودا می گفت سکوت طلاست و بهترین سخن ها چیزی بیش از نقره ای از سکه افتاده نیست. از این جمله می توان نتیجه ای عملی گرفت و آن عبارت است از این که در جایی که گفتن کلامی با نگفتنش تفاوتی نمی کند، سکوت بهترین انتخاب است. اگر گفتن کلامی ضروری نیست با تأملی کوچک باید آن را نگفت. اگر سخنی خالی از تعادل، اخلاق و همچنین نا اندیشیده است گفتنش مساوی است با رنج شنونده و رنج عظیم تر و حتی بی نهایت خود گوینده. سخن اینجا غیر از این که زنگار روح است و صداقت، توجه و شفافیت درون را از انسان می رباید، دارای نتایجی هولناک، تلخ و یکسره غیراخلاقی است.

اما سکوت را غالب متفکران بر سه نوع تقسیم کرده اند: سکوت دهان، سکوت ذهن و سکوت اراده. یکی اجتناب از گفتن سخن با دهان است، یعنی سکوتی که در برابر دیگران می کنیم و خود را از گفتن حرف لغو و مشکوک باز می داریم. دیگری سکوت ذهن است که در واقع خالی کردن ذهن از گفت و گوهای بی ثمر و پریشان با خود است. بسیاری از مواقع که انسان ها با خود حرف می زنند، به سبب شلوغی ذهن است، با خود وارد دیالوگ و چالش می شوند و این از بدترین حال ها در ارتباط با سخن گفتن است و به روان آسیب می زند، هر چه انسان سکوت ذهنی بیشتری داشته باشد، سلامت بیشتری هم در روان خود حس خواهد کرد. اما سکوت دیگر که دشوارترین هم هست، سکوت اراده است که به معنای خاموش کردن نفرت، امیال و نیازهای تزئینی و خواست های ناشی از طمع است. خاموش کردن چنین میلی خاصه در قرن بیست و یکم و یکه تازی سرمایه داری بی ملاحظه و کنترل بسی دشوار است، اما تلاش در این جهت میزان آرامش، سلامت روح و رضایت از زندگی را به شکلی بسیار فزاینده افزایش می دهد و اتفاقا حس بیشتری را نسبت به خود ایجاد می کند. این درست همان آرامش و قناعتی است که در مکاتب شرقی همواره توصیه شده است.

اما نکاتی را هم باید در این میان و در برابر همه ستایشی که از سکوت صورت گرفته، مورد توجه قرار داد: سکوت انسان به معنای سکوت عالم نیست. سکوت عالم برای انسان به اندازه سکوت خودش التیام بخش نخواهد بود، بلکه اغلب به تشویش و پوچی منجر می شود. اما پیش شرط سخن گفتن جهان به باور بسیاری از اهالی معنا و متفکران معنوی جهان، سکوت انسان است. جهان زمانی با انسان سخن خواهد گفت که انسان با کم کردن سخن و تأمل، صدای اطراف و نفوس آدمیان دیگر را به حقیقت ببیند. پس به سبب سکوت، کشف عمیق تری از هستی حاصل می شود و دید وسیع تری نسبت به عالم صورت می پذیرد.

نکته دیگر بحث نیازمندی های انسان برای خود بیانگری و گفتن آلام است. سکوت به معنای انباشت عقده وار درددل ها و ناملایمات نیست. البته بسیاری از ناملایمات به سبب سکوت تسلی پیدا می کند. همچنین درصد بالایی از خواهش های گفتن هم با طی کردن مراتب سه گانه سکوت خود به خود از بین می رود. اما با این حال، سکوت به معنای ترک دنیا نیست، بلکه به معنای داشتن دنیایی بهتر و وسیع تر در بیرون و درون است. یکی از ثمرات پرهیز از زیاده گویی و گزینش دوستی های سالم تر و باشناخت تر است. سکوت سبب می شود دوستان خودمان و میزان قابل اطمینان بودنشان را بهتر بفهمیم و به همین جهت توان حدیث نفس و گفت وگو با آنها در ما افزایش پیدا کند. به همین سبب بخش عمده ای از ان ناملایمات درونی در دوستی های دور از طمع و خبث نیت التیام می یابد و از بین می رود.

در جهان امروز، در جهان صداهای بیرونی و سخن های انباشته شده سکوت بسیار دشوار است. با وجود رسانه های متعدد و همه گیر، شبکه های اجتماعی که با کلمات روز انسان را به شب و شب او را به روز می دوزند، در خیابان های پر از تبلیغات و هیاهو و شهرهای پر صدا و انباشته شده از کلمات بی مصرف و زشت، سکوت دشوار است. اگر از ساحت اول سکوت، فردی بتواند به ساحت دوم که همان سکوت ذهنی است نزدیک شود، می تواند در برابر این انباشت آزار دهنده کلمات و سخن های مشکوک خود را حفظ کند و روانی سالم تر و روحی گویاتر برای خود دست و پا کند. طلای گرانبهای سکوت امروز به سبب کمیابی، دشواری و دیریابی و البته نیاز بیشتر، برای انسان با ارزش تر از همیشه است.

علیرضا نراقی