چهارشنبه, ۲ خرداد, ۱۴۰۳ / 22 May, 2024
مجله ویستا

بنیادهای متولی ادبیات پایداری به خود آیند


بنیادهای متولی ادبیات پایداری به خود آیند

در اردوگاه قبیله ادبیات پایداری, دو نگاه کاملا متضاد را شاهد هستیم گاهی شور و شوق نویسندگان و پدیدآورندگان را می بینیم و گاهی یأس و دل شکستگی و انفعال را این دو رویکرد ناهمسان برای دوستداران, علاقمندان و به خصوص سیاست گذاران جای بررسی و تأمل فراوان دارد

در اردوگاه قبیله ادبیات پایداری، دو نگاه کاملا متضاد را شاهد هستیم. گاهی شور و شوق نویسندگان و پدیدآورندگان را می بینیم و گاهی یأس و دل شکستگی و انفعال را! این دو رویکرد ناهمسان برای دوستداران، علاقمندان و به خصوص سیاست گذاران جای بررسی و تأمل فراوان دارد. به نظر می رسد، شور و اشتیاق نویسندگان این عرصه بیشتر ناشی از دو مورد است. نخست این که با گذر زمان، نویسندگان این عرصه که اکثریت قریب به اتفاق آن ها نوقلم بوده و از مجرای همین حوزه وارد دنیای نوشتن شده اند، اکنون به بلوغ رسیده و دوران حرفه ای گری را تجربه می کنند. حرفه ای شدنی، که مخاطب بهانه گیر، کنجکاو و با وسواس امروزی، بیش از هر زمان دیگری آن را از نویسنده مطالبه می نماید.

لذا نویسندگان این عرصه که از ادبیات شعاری و شیفتگی به شدت فاصله گرفته و پای در دنیای تازه ای نهاده اند، نمی توانند و نمی شود که از این تحول خشنود نباشند. آن ها برای گام نهادن در چنین دنیایی کم مشقت نکشیده و کم خون دل نخورده اند. متحمل رنج ها و بی خوابی های فراوانی شده اند که با آزمون و خطاهای بسیاری همراه بوده است. بنابراین، همین تجربه دنیای جدید، به خودی خود دل نشین، امیدبخش و گاهی هیجان انگیز هم هست. درست مثل پزشکی متخصص که بعد از سال ها تورق کتاب ها و رنج و مشقت، دفتر و مطبی راه انداخته باشد و در اوج شادمانی به مداوای بیماران حرفه خود برآمده باشد. این شادمانی برای نویسنده ادبیات پایداری لذتی دیگر دارد.

نویسنده ای که در دنیای پر از شیطنت امروز و در فضای مسموم و سیاست زده، در گذر همه ساعات و لحظاتی که به تمرین حرفه نوشتن مشغول بوده، با مواد خام و داده های ارزشمندی سرشار از اخلاص، گذشت، جوانمردی، استکبارستیزی، استقلال خواهی، وحدت و برادری و... موارد فراوانی از این دست مواجه بوده و این مواد به نوعی در پوست و گوشتش تزریق شده و با آن عجین شده است. پس دلیل دیگر خوش بینی، نویسندگان این قبیله را در همین گفتار باید جستجو کرد که تأثیرش از دلیل اول اگر بیشتر نباشد، کمتر نیست.

با این حال و در چنین باور و بستری گاهی در محافل و مجالس، گلایه ها و شکوه هایی از زبان و قلم نویسندگان قبیله پایداری صادر می شود که جای تأمل دارد. عمده اعتراضات متوجه متولیان و سیاست گذاران چاپ و نشر این ادبیات است. به نظر می رسد به آن میزان که نویسندگان برای نوشتن و خلق کردن ولع و اشتیاق دارند، بنیادهای متولی چندان روی خوشی به شتاب و یا به عبارت درست تر آن، عجله ای برای حرفه ای تر شدن و تحول آفرینی در امورات اجرایی کار خود ندارند. آن ها چه از جنبه بررسی ها و کارشناسی های قبل از چاپ و چه از حیث نظارت بر کیفیت چاپ و... چندان تحولی در سیستم خود ایجاد نکرده اند که شاید بشود دولتی بودن را دلیل عمده این کاستی ها دانست. بنیاد حفظ آثار اکنون به لحاظ سازمانی در همه مراکز استان ها ادارات کل حفظ آثار دایر کرده است که طبیعتا عمده فعالیت این مراکز متمرکز بر ادبیات شفاهی دفاع مقدس بوده و تلاش هایی را هم داشته و دارند. بنیاد شهید و امور ایثارگران هم در همه مراکز استان ها اداره ای برای تدوین و تألیف آثاری با محتوای ایثار و شهادت دایر کرده که تا حدودی از ادارات حفظ آثار جلو افتاده است. با این حال می توان گفت که این مراکز در مقایسه با رشد چشم گیر نویسنده های خود، بسیار عقب افتاده اند. این عقب ماندگی، در شهرستان ها بیشتر جلوه کرده و خود نشان می دهد.

چرا که طرف حساب نویسندگان ادبیات پایداری همین ادارات استان ها هستند با ساز و کارهای خاصی که گاهی آزاردهنده است. اداراتی که نه بودجه و اعتبار آن چنانی دارند تا مواد خام و خاطرات جمع آوری شده را در اختیار نویسنده قرار دهند و نه اگر اعتباری هم داشته باشند، اختیاری برای چاپ اثر دارند. همه آن چه که کج دار و مریز دراستان ها خلق می شود، چه از لحاظ فنی و چه از حیث محتوایی باید در پایتخت روند خودش را طی کرده و به تأیید شوراها و کمیته های مرکز برسد. نقطه آسیب نویسنده های این اردوگاه را که گاهی باعث فرار آن ها شده و می شود، باید در همین حلقه جستجو کرد. چرا که شوراهای پایتخت آن قدرها تعدادشان زیاد نیست که بتوانند در یک فرصت کوتاه کارهای رسیده را بررسی و نظارت کنند و از این آثار نویسنده های ما در ترافیک اداری پایتخت گرد و خاک می خورد. دراین مدت، نویسنده ای که همه عشقش تأیید و چاپ اثرش بوده و آرزومندانه خواهان آن است که اثر خود را در مخاطب ببیند، به یأس و دل زدگی مفرطی می رسد. این روند گاهی چنان انرژی نویسنده را می گیرد که دیگر هوای نوشتن نمی کند و به تدریج از این دنیا فاصله می گیرد.

از طرف دیگر، شوراها و کمیته های بررسی در پایتخت هم چون اسم شورای نهایی را یدک می کشند، خواه و ناخواه ذره بین به دست گرفته و پی بهانه می گردند تا در هر صورت در یک اثر چندانگ و اشکال پیدا کنند. چون در هر حال آن ها خود را در هیئت یک سازمان بالا دست می بینند و نمی شود هیچ عیبی در کارهای پایین دست نباشد!. برخوردهای سرد و ارباب مابانه برخی از این دوستان با نویسنده های شهرستانی هم حکایت دیگری است که یاد دوران خان و خان بازی و ارباب و رعیتی را در ذهن ها زنده و تداعی می کند. این رویکرد در نشر شاهد به قدری پررنگ است که کمتر نویسنده ای بعد از یک بار پای نهادن به ساختمان ملک الشعرای بهار، دیگر هوس رفتن به آن جا می کند!

این ها بخشی از چالش های فراروی نویسندگان ادبیات پایداری خصوصاً در شهرستان هاست که تا مدیران تصمیم گیر و سیاست گذاران این عرصه به این باور نرسند که باید به استان ها اختیارات بیشتری داده شود، نمی شود به تحول ونوآوری در این اردوگاه چندان امیدوار بود. مضاف بر این که اگر بپذیریم طیف وسیعی از نویسندگان به مواجب و حق تألیف آثار نیاز مبرم دارند و این مشکل را هم بر مشکلات دیگر اضافه کنیم، احتمال آسیب به این قبیله را جدی تر می نماید.

اتفاق بدی که در عرصه تصمیم گیری های فرهنگی در طی سالیان گذشته در کشور ما افتاده است. این است که در بدنه مدیریت فرهنگی، از آدم های متخصص و صاحب نظر کمتر استفاده می شود. گاهی فرد یا افرادی بر امور فرهنگی یک نهاد و یا اداره گمارده می شوند که کمترین اطلاعی از امور ندارند. این بیماری اگر به پیکره بنیادهای متولی ادبیات و هنر پایداری سرایت کند که کرده، گناهش بیشتر است. اگر مدیران و زیر مجموعه یک انتشارات دولتی وابسته به نهادی با ساز و برگ های ارزشی، اطلاع و عنایت چندانی به امور مربوط به کار خود را نداشته باشند؛ ماجرا غم انگیزتر است. و اگر مدیر کل بنیاد حفظ آثار یک استان از جنبه اخلاص و دلسوزی در اوج و از حیث حرفه ای این امور در نهایت بی دقتی و کم اطلاعی باشد، این هم دردی دیگر است.

خوب است که تا دیر نشده، به خود آییم. تعداد سربازان این جبهه، آن قدرهازیاد نیستند که بشود یکی یکی آن ها را از دست داد. تازه اگر تعدادشان چندین برابر وضع فعلی بود، باز هم کمال بی انصافی است که شاهد قهر تدریجی آن ها باشیم. چرا که بارهای بر زمین مانده این قبیله کم نیستند هنوز در معرفی و ارزش های دفاع مقدس، در ابتدای راهیم. مضاف بر این که نظام و همین بنیادهای متولی برای تربیت این نویسندگان هزینه هایی کرده و نباید به راحتی آن ها را از دست داد...

محمد محمودی نورآبادی