شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

قدرت خدا از دیدگاه صدر المتالهین


قدرت خدا از دیدگاه صدر المتالهین

صدر المتالهین صفات حق تعالی را با الهام از آیه شریفه «تبارک اسم ربک ذی الجلال والاکرام » ۲ به صفات جلال ۳ سلبی و جمال ۴ ثبوتی و صفات ثبوتی را به حقیقی و نسبی اضافی تقسیم کرده و همه صفات حقیقی را به وجوب وجود و اضافی را به اضافه قیومی برمی گرداند ۵

در این مقاله با توجه به اهمیت‏شناخت قدرت خدا در فلسفه و کلام اسلامی تلاش شده است‏به چند سؤال اساسی در این باب بر مبنای دیدگاه‏های صدرالمتالهین پاسخ داده شود:

۱) جایگاه قدرت در مجموعه صفات الهی کجاست؟ از صفات فعل است‏یا ذات؟ عین ذات است‏یا زاید بر ذات؟

۲) رابطه صفت قدرت با سایر صفات جمال الهی چگونه است؟

۳) قدرت خدا را چگونه باید تفسیر کرد که نه موجب تشبیه گرایی شود و نه مستلزم اشتراک لفظی مفهوم قدرت در انسان و خدا گردد.

۴) ویژگیهای قدرت حق تعالی و وجوه تمایز آن با قدرت انسان چیست؟

۵) قدرت مطلقه و به عبارت دیگر شمول قدرت الهی بر همه ممکنات با توجه به رحمت‏بی پایان او.

▪ اولا: با شروری که در عالم مشاهده می‏شود چگونه قابل جمع است؟

▪ ثانیا: با اختیار انسان و شرور اخلاقی او چه سان قابل توجیه است.

حکیم و فیلسوف الهی صدر الدین محمد شیرازی مجدد فلسفه اسلامی (م ۱۰۵۰ ه) یکی از جامع‏ترین تحقیقات و تتبعاتش در فلسفه الهی در باب صفات حق تعالی است و شاید بتوان گفت در میان فیلسوفان و متکلمان اسلامی پیش و حتی بعد از او کسی در این زمینه از او پیشی نگرفته است.

او در بسیاری از تالیفاتش - چه تالیفات فلسفی نظیر اسفار، شواهد الربوبیه، مشاعر و مظاهر الالهیه و... و چه آثار تفسیری نظیر تفسیر سوره حمد، توحید، حدید و... و چه آثار حدیثی اش نظیر شرح اصول کافی - به تفصیل در صفات حق تعالی از جمله قدرت او - جل جلاله - سخن گفته است ایشان در اسفار که دائرهٔ المعارف فلسفی او است‏بیشترین تحقیقاتش را به معرفت ربوبی، صفات، افعال و آثارش اختصاص داده است، بطوری که دو جلد از کتاب اسفار نه جلدی ایشان (ج ۶ و ۷) در این باب است.

وی این مباحث را در ده موقف طراحی نموده که موقف چهارم آن به بحث در قدرت و اراده خدا اختصاص یافته است.

در این مقاله ابتدا دیدگاه کلی ایشان درباره صفات الهی بیان می‏گردد و بر این مبنا نظریه ایشان در باب قدرت بررسی می‏شود.

● دیدگاه صدر المتالهین در صفات الهی به وجه عام

صدر المتالهین صفات حق تعالی را با الهام از آیه شریفه «تبارک اسم ربک ذی الجلال والاکرام‏» (۲) به صفات جلال (۳) (سلبی) و جمال (۴) (ثبوتی) و صفات ثبوتی را به حقیقی و نسبی (اضافی) تقسیم کرده و همه صفات حقیقی را به وجوب وجود و اضافی را به اضافه قیومی برمی‏گرداند. (۵)

در نظر ایشان صفات حقیقی اگر چه دارای مفاهیم متغایرند اما همه مصداق یک حقیقت واحد و عین ذات حق تعالی هستند چنانکه می‏گوید:

«ان صفاته الحقیقیه کلها حقیقهٔ واحدهٔ لا تزید علی ذاته تعالی; و ان تغایرت مفهوماتها; (۶)

ایشان در فصلی دیگر در تاکید همین نکته می‏گوید:

سخن حق در معنای عینیت ذات و صفات حق این است که این صفات کمال که از حیث مفهوم کثیرند همه به وجود ذات احدی حق موجودند; یعنی در واقعیت هستی ذات متعالی او جدای از صفاتش نیست، به گونه‏ای که هر کدام یک وجود ممتاز از دیگری داشته باشد و یا این که هر صفتی از صفات دیگر متمایز باشد، بلکه او به نفس ذات خویش قادر و به عین ذات خویش عالم است.» (۷)

صدر المتالهین در عدم زیادت صفات حق تعالی بر ذات او چند برهان می‏آورد در برهان اول می‏فرماید: «اگر این صفات کمالی مثل علم و قدرت و مانند این دو زائد بر وجود ذاتش بوده و ذات - در مرتبه وجود ذات - مصداق این صفات کمال نباشد لازم می‏آید ذاتش به خودی خود [در مرتبه وجود ذات] خالی و عاری از این صفات باشد.

پس در مرتبه ذات [مثلا] عالم به اشیاء و قادر بر آنچه می‏خواهد نیست و این سخن باطل است زیرا ذاتش مبدا همه خیرات و کمالات است پس چگونه متصور است که در مرتبه ذات ناقص و مستکمل به غیر باشد؟ چرا که لازمه این حرف این است که غیر در او مؤثر باشد در نتیجه او منفعل از غیر خواهد بود، در حالی که فاعل ماسوای خویش است; و لازم می‏آید در او دو جهت فعل و انفعال [از حیثیت واحد] فرض نماییم و این بطلانش بدیهی است. پس محال است صفات او زاید بر ذاتش باشد.» (۸)

پس دیدگاه ایشان در باب صفات حق تعالی را می‏توانیم این گونه خلاصه نماییم:

الف) همه صفات حقیقی حق تعالی حقیقت واحدند.

ب) صفات حقیقی حق تعالی زائد بر ذات نیستند بلکه عین ذات و عین یکدیگرند.

ج) عینیت صفات با ذات و صفات با یکدیگر عینیت مصداقی است نه مفهومی.

● قدرت الهی از دیدگاه وجودشناسی

گر چه با تامل در آنچه به نحو اجمال در باب صفات حق تعالی از دیدگاه صدر المتالهین آورده‏ایم موضع کلی ایشان در باب قدرت او جل جلاله نیز آشکار می‏شود لکن لازم است‏با تفصیل بیشتری به این مساله بپردازیم:

الف) اثبات قدرت خدای تعالی

با بررسی کلمات صدرالمتالهین در بحث از واجب الوجود و ویژگیهای او می‏توان به چند دلیل در اثبات قدرت خدای تعالی دست‏یافت:

۱) برهان صد یقین:

صدر المتالهین با استفاده از برهان صدیقین نه تنها واجب الوجود بلکه توحید و صفات کمال او - جل جلاله - از جمله قدرت را نیز ثابت می‏کند چنان که می‏فرماید:

«با این برهان وجود واجب تعالی و توحیدش و همچنین قدرت و اراده‏اش و... ثابت‏شده است.» (۹)

۲) قاعده «بسیط الحقیقهٔ کل الاشیاء»:

بر اساس این قاعده همه کمالات وجودی برای حق تعالی که حقیقتی بسیط و وجودی محض و مبرای از هر گونه نقص و قصور وجودی است ثابت و مسلم است; یعنی او واجد هر کمالی است که در معلولاتش هست چنانکه علامه طباطبایی در ذیل این برهان می‏فرماید:

«این حقیقت‏بسیط حقیقتی است که تنها جهات وجودی اشیاء بر او حمل می‏شود و به عبارت دیگر او واجد همه کمالات بوده و بر همه کمالات سیطره قیومی دارد.» (۱۰)

پس بر اساس این برهان می‏توان گفت: یکی از کمالات وجودی قدرت است و خداوند واجد همه کمالات است پس خداوند قادر است‏به نحو اعلی و اشرف.

۳) قاعده «ان الواجب لذاته واجب من جمیع جهاته‏»:

بر اساس این قاعده موجودی که در وجودش وجوب ذاتی دارد، در همه جهات وجودیش هم باید واجب باشد، یعنی اولا، همه صفات و کمالات وجود را داشته باشد. ثانیا، این کمالات را از ناحیه ذات خویش واجد باشد نه از ناحیه غیر. ایشان دو دلیل برای اثبات این مساله ذکر می‏کند، در دلیل اول می‏فرماید:

«اگر واجب تعالی نسبت‏به یکی از صفات کمالی جهت امکانی داشته باشد، لازم می‏آید به حسب ذاتش مرکب باشد». (۱۱)

بدیهی است که راه یافتن ترکیب در ذات واجب الوجود محال است. پس باید جهت اتصاف حق تعالی به هر صفت کمالی که فرض نماییم نسبت وجوب و ضرورت باشد نه امکان. (۱۲)

بر اساس این قاعده قدرت یکی از صفات کمالی وجود است; زیرا اولا، واجب تعالی باید قادر باشد چون فقدان قدرت مستلزم نقص و ترکیب ذات از وجود و عدم یا وجدان و فقدان است و این مستلزم امکان و فقر و نیازمندی است و این خلاف فرض ماست که گفتیم واجب الوجود بالذات واجب من جمیع جهات است.

ثانیا، این صفت‏باید از ناحیه ذات خودش برای او باشد نه از ناحیه غیر چون مستلزم معلولیت او است و این با وجوب ذاتی سازگار نیست.

ب) جایگاه قدرت در مجموعه صفات حق تعالی

بعد از اثبات قادریت‏خدای تعالی لازم است مشخص شود که قدرت از صفات سلبی است‏یا ثبوتی و اگر ثبوتی است، صفت ذات و حقیقی است و یا صفت فعل و اضافی محض و اگر از صفات حقیقی است‏حقیقی محض است‏یا حقیقی ذات اضافه؟

صدر المتالهین در شرح اصول کافی ذیل روایت ابابصیر که از امام صادق علیه السلام نقل کرده (۱۳) به تقسیم بندی صفات می‏پردازد، در این تقسیم بندی ایشان بعد از تقسیم صفات به سلبی محض مثل قدوسیت و فردیت و اضافی محض مثل مبدایت و رازقیت و صفات حقیقی می‏گوید:

«دسته‏ای از صفات، صفات حقیقی هستند خواه حقیقی دارای اضافه باشد مثل عالم بودن و قادر بودن یا حقیقی بدون اضافه مثل حیات و بقا... صفات حقیقی هیچ‏کدام زائد بر ذات نیستند پس ذاتش عین هستی و علم و قدرت است و او موجودی عالم و قادر است... علم و قدرت، کمالات وجودند پس این کمالات اولا و بالذات برای وجود تام الهی ثابت است پس خدای تعالی به ذات خودش نه به صفتی زائد بر ذات زنده و بر پادارنده و دانا و توانا و صاحب اراده است‏». (۱۴)

از بیان صدرالمتالهین نتیجه می‏گیریم که مفهوم قدرت از صفات حقیقی دارای اضافه است نه حقیقی محض مثل حیات و بقا و نه اضافی محض مثل خالق بودن و رازق بودن که مستلزم مرزوق و مخلوق است. چون در صدر روایت آمده است «القدرهٔ ذاته و لا مقدور». (۱۵) قدرت عین ذاتش بود در حالی که مقدوری نبود. پس به عبارت دیگر قدرت از صفات ذات است نه از صفات فعل.

حال این سؤال طرح می‏شود که اولا، رابطه قدرت با ذات چگونه است؟ آیا عین ذات است‏یا زائد بر ذات؟ ثانیا، رابطه قدرت با سایر صفات ذاتی چگونه است؟

ج) رابطه قدرت با ذات حق تعالی و سایر صفات حقیقی او - جل جلاله -

بعد از این که برخلاف برخی از اصحاب اعتزال (۱۶) ابت‏شد که خداوند حقیقتا قادر است و قدرت از صفات کمال وجودی اوست دو نظریه مطرح است:

۱) نظریه اشاعره که قدرت و سایر صفات حقیقی خداوند را زائد بر ذاتش و قدیم به قدم ذات می‏دانند. (۱۷)

۲) نظریه حکمای اسلام و متکلمان امامیه (۱۸) و بسیاری از معتزله (۱۹) که قدرت و سایر صفات حقیقی خداوند را عین ذات می‏دانند. صدر المتالهین هم به دلایل عقلی و نقلی مؤید نظریه دوم است و معتقد است قدرت حق تعالی اگر چه از نظر مفهوم مغایر مفهوم ذات و سایر صفات است اما از نظر مصداق عین ذات و عین سایر صفات حقیقی است. چنانکه می‏فرماید:

واجب الوجود اگر چه متصف به علم و قدرت و... می‏شود، اما این صفات تنها به وجود ذات موجودند; پس این صفات اگر چه مفاهیمشان متغایرند، اما در خدای تعالی همه به یک وجود موجودند. (۲۰)

صدر المتالهین در ادامه نظریه‏های ابن سینا و ابوطالب مکی و فارابی را در تایید نظریه خویش می‏آورد. (۲۱)

صدرالدین شیرازی علاوه بر دلایل عقلی - فلسفی، روایاتی از ائمه هدی علیهم السلام نقل می‏کند و آنها را نیز شاهد بر اثبات مدعای خویش می‏داند، چنانکه در شرح روایت ابابصیر از امام صادق‏علیه السلام که دلالت‏بر همین مطلب می‏کرد یادآور شدیم. از مجموعه آنچه در اثبات قدرت بیان گردید نتیجه می‏شود:

▪ اولا، قدرت خدا از صفات کمال و جمال و از صفات حقیقی است.

▪ ثانیا، قدرت حق تعالی با ذات او - جل جلاله - و سایر صفات حقیقی او عینیت مصداقی دارد.

▪ ثالثا، مفهوم قدرت غیر از مفهوم ذات و غیر از مفهوم سایر صفات کمال است.

● قدرت الهی از دیدگاه معناشناسی

یکی از مباحث مهم در بحث قدرت حق تعالی و شاید یکی از معضلات این بحث‏شناخت‏حقیقت قدرت و ارائه تفسیری روشن از قدرت الهی است. زیرا به همان اندازه که در انتساب صفت قدرت به حق تعالی اتفاق نظر وجود دارد (۲۲) در تفسیر قدرت اختلاف نظر است تا جایی که برخی آن را به سلب صفت‏سلبی «عاجز نیست‏» (۲۳) و بعضی مثل متکلمان آن را به «صحت ایجاد عالم و ترکش که از روی قصد باشد» (۲۴) و بعضی مثل فیلسوفان به فعلی که از روی خواست‏یا مشیت انجام می‏گیرد معنا کرده‏اند. پس لازم است‏با تحلیل دقیق مفهوم قدرت در انسان راهی برای تفسیر صحیح آن در حق تعالی پیدا نماییم.

صدر المتالهین در آثارش نظیر اسفار (۲۵) ،شواهد الربوبیه (۲۶) ،مشاعر (۲۷) و... گاه به اختصار و گاه به تفصیل در این باب سخن گفته است. در اسفار در بحث قوه‏ها و فعلها کیفیات نفسانی و بحث قدرت حق تعالی این مساله را بررسی نموده است; در بحث قوه و فعل از تحلیل معنای قوه مفهوم قدرت را استنباط می‏کند که ملخص آن چنین است:

«قوه مشترک لفظی است که بر معانی زیادی دلالت دارد، لکن گویی ابتدا برای معنایی که در حیوان است که بواسطه آن توان انجام کار را دارد وضع شده است، ضد آن ضعف است، پس قوه به این معنا «مبدئی‏» دارد که همان «قدرت‏» است و آن به این معناست که حیوان به گونه‏ای باشد که «اگر خواست، فعل از او صادر شود و اگر نخواست، صادر نشود» (۲۸) ضد این معنا عجز است و «لازمی‏» دارد و آن عدم انفعال است.» (۲۹)

بعد از بیان مذکور که تعریف قدرت بر مبنای آرای حکیمان است‏به تحلیل منطقی دیگری از قوه می‏پردازد و از آن تعریف دیگری برای قدرت ارائه می‏دهد:

«قوه وصفی دارد که به منزله جنس است و لازمی دارد; آنچه که به منزله جنس برای قوه است «صفت تاثیر در غیر» (۳۰) است، اما لازمش امکان است; زیرا قادر چون «هم صدور فعل از او جایز است و هم عدم صدور» (۳۱) بنابراین صدور فعل از او در محل امکان است‏یعنی حالت امکانی دارد». (۳۲)

علی الله بداشتی

پی‏نوشتها:

۱) عضو هیات علمی گروه فلسفه دانشگاه قم

۲) الرحمن، آیه ۷۸.

۳) ما جلت ذاته عن مشابههٔ الغیر; ذاتش برتر از آن است که به غیر خودش (مخلوقاتش) شبیه گردد (محمد بن ابراهیم صدرالدین شیرازی اسفار بیروت، دارالاحیاء التراث العربی،چ چهارم ۱۴۱۰ ه ج ۶، ص ۱۱۸).

۴) صفهٔ الاکرام ما تکرمت ذاته بها و تجملت; صفت اکرام صفاتی است که ذاتش متکرم و متجمل به آن صفات است (همان).

۵) همان، صص ۱۱۸ و ۱۱۹.

۶) همان، ص ۱۲۰.

۷) همان، ص ۱۴۵، صدر المتالهین در کتابهای دیگرش نیز نظیر شواهد الربوبیه فی مناهج السلوکیه و مشاعر و... بر این مطلب شریف تاکید نموده است. ر.ک: صدر الدین المتالهین، الشواهد الربوبیه فی المناهج السلوکیه، تصحیح سید جلال الدین آشتیانی، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، چاپ دوم، ۱۳۶۰، ص ۳۸. همچنین ملاصدرا، المشاعر، شرح میرزا عماد الدولهٔ، اصفهان، انتشارات مهدوی، ص ۵۴.

۸) صدر المتالهین، اسفار، ج ۶، ص ۱۳۳.

۹) همان، ص ۲۴ و ۲۵.

۱۰) همان، ص ۱۱۰، پانوشت‏شماره ۱.

۱۱) ان الواجب تعالی لو کان له بالقیاس الی صفهٔ کمالیهٔ جههٔ امکانیهٔ بحسب ذاته بذاته للزم الترکیب فی ذاته‏» همان، ج ۱، ص ۱۲۳.

۱۲) ر.ک: همان.

۱۳) عن ابی بصیر قال سمعت اباعبدالله‏علیه السلام یقول لم یزل الله عزو جل ربنا والعلم ذاته و لا معلوم... والقدرهٔ ذاته و لا مقدور فلما احدث الاشیاء و کان المعلوم وقع العلم منه علی المعلوم... والقدرهٔ علی المقدور، از ابابصیر نقل شد که گفت: از امام صادق‏علیه السلام شنیدم که فرمود: خدای - عزیز و بلندمرتبه - پروردگار ماست و علم ذاتی او بوده در حالی که معلومی نبود و قدرت ذاتی او بوده در حالی که مقدوری نبود پس وقتی که اشیاء را آفرید و معلوم موجود شد علمش بر معلوم و قدرتش بر مقدور منطبق گشت (صدرالدین شیرازی، شرح اصول کافی، طهران، مکتبه محمودی، ۱۳۶۱ ه، چاپ سنگی، ص ۲۷۴.

۱۴) همان.

۱۵) همان.

۱۶) معتزله چون در معرفت نظری توحید را اصل و اعتقاد به صفات زائد بر ذات را مستلزم شرک می‏دانستند برخی آنان را منکرین صفات دانستند چنان که شهرستانی می‏گوید:

«معتزله قائلند به نفی صفات حق سبحانه از علم و قدرت و اراده و حیات. یاران و اصل بن عطا بنیان گذار مذهب اعتزال تمام صفات را به دو صفت عالمیت و قادریت فرود آوردند بعد از آن گفتند این دو صفت ذاتی است و این دو اعتبار است مر ذات قدیم را». (عبدالکریم شهرستانی، ملل و نحل، ص ۷۱).

۱۷) قاضی عضد ایجی می‏گوید: عقیده اشاعره این است که خدای را صفاتی زائد بر ذات است پس او عالم به علم و قادر به قدرت و... است. (شرح المواقف، ج ۸، سید شریف جرجانی، منشورات شریف رضی، بی تا، صص ۱۴۴ و ۱۴۵)

۱۸) شیخ مفید در عصر غیبت می‏فرماید: خدای عز و جل به نفس ذات خویش زنده است نه به صفت زاید زندگی و او به نفس ذات خویش قادر است... و این مذهب همه امامیه است (اوایل المقالات فی المذاهب و المختارات، ص ۱۲) متکلمان بعد هم نظر او را تایید کردند.

۱۹) عبدالجبار معتزلی عقیده ابوالهذیل و ابی علی جبایی از بزرگان معتزله را چنین گزارش می‏کند: از دیدگاه استاد ما ابوعلی (جبایی) خدای تعالی صفات چهارگانه قدرت، علم، حیات و وجود، ذاتی اوست. ابوالهذیل گوید خدای تعالی عالم به علمی است که عین ذات اوست منظور او از این سخن همان چیزی است که ابوعلی گفته است.(عبدالجبار معتزلی، شرح اصول خمسه، تحقیق عبدالکریم عثمان، ص ۱۸۲، ۱۸۳). این نظریه از سوی ابن ابی الحدید معتزلی نیز در شرح نهج البلاغه تایید شده است(شرح خطبه اول، ج ۱، ص ۴۱).

۲۰) صدرالمتاهلین، اسفار، ج ۶، ص ۱۲۰

۲۱) ر.ک: همان، صص ۱۲۰، ۱۲۱.

۲۲) ر.ک: احمد اردبیلی، حاشیه بر الهیات شرح جدید تجرید، تحقیق احمد عابدی، قم، دفتر تبلیغات، ۱۳۷۷، ص ۳۹.

۲۳) ر.ک: صدوق، اعتقادات، ص ۶۸.

۲۴) احمد اردبیلی، همان، ص ۳۹.

۲۵) صدرالمتالهین اسفار، ج ۳، ص ۲ تا ۱۸; ج ۴، ص ۱۱۱ تا ۱۱۳; ج ۶ ص ۳۲۳.

۲۶) صدرالمتالهین شواهد الربوبیه، ص ۳۹.

۲۷) صدرالمتالهین مشاعر، ص ۵۶.

۲۸) یصدر عنه الفعل اذا شاء و لایصدر عنه الفعل اذا لم یشا (اسفار، ج‏۳، ص‏۳)

۲۹) همان، ص ۲ و ۳.

۳۰) این معنا را متکلم اشعری صاحب مواقف هم با اضافاتی در تعریف قدرت آورده است می‏گوید: «هی صفهٔ توثر وفق الارادهٔ‏». آن صفتی است که هماهنگ با اراده تاثیر می‏گذارد.(ر.ک: قاضی عضد الدین ایجی، شرح المواقف، شریف جرجانی، ج ۶، منشورات شریف رضی، ص ۷۷)

۳۱) صدرالمتالهین اسفار، ج ۳، ص ۳.

۳۲) همان.

۳۳) همان، ج ۶، ص ۳۰۷.

۳۴) عبدالجبار، معتزلی، المغنی، ج ۵، تحقیق محمد مصطفی حلی و دیگران، چاپ مصر، بی‏تا، ص ۲۰۴.

۳۵) عضد الدین ایجی، المواقف شرح میر سید شریف جرجانی، ج ۸، ص ۴۹.

۳۶) علامه حلی، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، خواجه نصیر طوسی، تصحیح حسن زاده آملی، قم، جامعه مدرسین ۱۴۰۷، ص ۲۴۸، همچنین لاهیجی، شوارق الالهام فی شرح تجرید الاعتقاد خواجه نصیر طوسی، چاپ سنگی، ص ۴۴۱.

۳۷) علامه حلی، کشف المراد، همان.

۳۸) عبدالرزاق لاهیجی، شوارق الالهام، همان.

۳۹) همان، عبدالجبار معتزلی نیز صحت را به معنای نفی محال بودن می‏آورد و می گوید وقتی گفته شود قادر فعل از او صحیح است‏یعنی محال نیست.(شرح اصول خمس، ص‏۳۵۵)

۴۰) شاید مراد از فضلای متاخر میر سید شریف جرجانی از علمای قرن نهم باشد که شارح مواقف بوده و ایشان قدرت به معنای دوم را متفق علیه حکما و متکلمان می‏داند.(ر.ک: شرح المواقف، پیشین، ص ۴۹) و شاید مراد فخر رازی باشد که نزاع بین فیلسوفان و متکلمان را نزاع لفظی می‏داند.(صدرالمتالهین، اسفار، ج ۶، ص ۳۱۰)

۴۱) صدر المتالهین، اسفار، ج ۶، ص‏۳۰۸.

۴۲) ایشان در جلد سوم اسفار لازم قوه را به معنای امکان استعدادی آورده است. البته برای جمع دو کلام ایشان می‏توان گفت امکان ذاتی در طول امکان استعدادی است و رابطه آنها عام و خاص مطلق است‏یعنی امکان ذاتی عام است و استعدادی خاص.

۴۳) صدر المتالهین، اسفار، ج ۶، ص ۳۰۹.

۴۴) همان.

۴۵) همان، ج ۴، ص ۱۱۲.

۴۶) همان، ص ۱۱۳.

۴۷) صدرالمتالهین، شواهد الربوبیه، همان ص ۳۹.

۴۸) ر.ک: صدرالمتالهین، اسفار، ج ۶، ص ۳۰۹.

۴۹) ر.ک: همان، ج ۴، ص ۱۱۲.

۵۰) ر.ک: همان.

۵۱) ر.ک: همان ج ۶، ص ۳۱۲.

۵۲) ر.ک: همان ص ۱۱۲.

۵۳) ر.ک: همان، ج ۶، ص ۱۲۰، ایضا ر.ک، شرح اصول کافی ملاصدرا، پیشین، ص ۲۷۴.

۵۴) صدرالمتالهین اسفار، ج ۳، ص ۶.

۵۵) بقره، آیه ۲۰

۵۶) ر.ک صدرالمتالهین، اسفار، ج ۶، ص ۳۰۹.

۵۷) همان.

۵۸) همان، ج ۳، ص ۱۵.

۵۹) ر.ک، همان، ج ۳، ص ۱۵ و ۱۶.

۶۰) همان، ج ۳، ص ۱۱ و ۱۲.

۶۱) بقره; آیات ۲۰، ۱۰۶، ۱۰۹، ۱۴۸، ۲۵۹، ...

۶۲) نساء، ۱۲۲.

۶۳) صدر المتالهین، ج ۶، ص ۱۲۱.

۶۴) ابن سینا، الهیات شفا، تحقیق حسن زاده آملی، قم دفتر تبلیغات اسلامی، ۱۳۷۶، ص‏۳۹۴

۶۵) صدرالمتالهین، مشاعر، اصفهان، انتشارات مهدوی، ص ۵۶.

۶۶) صدرالمتالهین، اسفار ج ۳، ص ۶: «قوه الفاعل یجوز ان تکونوا علی امر واحد و قد تکون علی امور کثیرهٔ محدودهٔ کقوهٔ المختارین علی ما یختارونه و قد تکون علی جمیع الامور کالقوهٔ الالهیهٔ، انه علی کل شی‏ء قدیر».

۶۷) همان.

۶۸) ر.ک: عبدالجبار معتزلی، المغنی، پیشین، ص ۱۲۷.

۶۹) همان، ص ۱۲۸.

۷۰) علامه حلی، کشف المراد همان، صص، ص ۲۸۳، ۳۰۶.

۷۱) همان ص ۳۰۶.

۷۲) عضد الدین ایجی، المواقف، ج ۸، شرح میر سید شریف جرجانی، پیشین، ص ۶۰.

۷۳) مجله کیان، ش ۳.

۷۴) رک ابن سینا شفا پیشین ص ۴۴۸ تا ۴۵۹، ایضا میرداماد قبسات، تحقیق مهدی محقق و دیگران دانشگاه تهران ۱۳۶۷ ص ۴۰۷ تا ۴۷۶ ملاصدرا اسفار ج‏۷ ص ۵۵ تا ۱۴۸ و...

۷۵) خیر چیزی است که هر موجودی شائق آن است و آن را می‏خواهد و بوسیله آن بخشی از کمالات شایسته خودش را تکمیل می‏کند. شر فقدان ذات چیزی یا فقدان کمالی از کمالات شایسته اوست... در هر دو صورت شر امر عدمی است. (اسفار، ج ۷، ص ۵۸)

۷۶) ر.ک: ابن سینا، شفا، پیشین، ص ۴۵۷، میرداماد قبسات، پیشین، ص ۴۲۳، صدرالمتالهین، اسفار، ج ۷، پیشین ص ۶۸.

۷۷) ر.ک: همان،ص ۶۹.

۷۸) همان، ص ۶۹.

۷۹) ولن تجد لسنهٔ الله تبدیلا احزاب، آیه ۶۲، فتح آیه ۲۳

۸۰) انبیا، آیه ۶۹.

۸۱) مجادله، آیه ۲۱.

۸۲) ر.ک، صدرالمتالهین، اسفار، ج ۷، ص ۷۱

۸۳) ر.ک همان، ص ۱۰۱.

۸۴) بقره، آیه ۲۹.

۸۵) شیخ مفید، الارشاد، قم، مکتبه بصیری، بی تا، ص ۲۴۴. «حمد خدایی را که ما را به نبی اکرم محمد (ص) کرامت‏بخشید و ما را از هر پلیدی پاک نمود.»

۸۶) صدرالمتالهین، اسفار، ج ۷، ص ۱۰۶.

۸۷) ر.ک: همان، ص ۱۰۷.

۸۸) همان، ص ۱۱۱.

۸۹) ر.ک، همان، ص ۱۱۷.

۹۰) ر.ک، سوره کهف، آیات ۶۴ تا ۸۲.

۹۱) صدرالمتالهین، اسفار، ج ۷، ص ۱۱۹.

۹۲) ر.ک، همان، ص ۱۱۸ تا ۱۴۷.

۹۳) همان، ص ۱۴۷.

۹۴) ر.ک، عبدالجبار، معتزلی، رسائل العدل و التوحید، تحقیق محمد عماره، ص ۲۲۷.

۹۵) ر.ک: ابوالحسن اشعری، اللمع ص ۴۷، الابانه ص ۶، ۵۲، ۵۳، شهرستانی ملل و نحل ص ۱۲۲.

۹۶) صدوق ابن بابویه، اعتقادات، ترجمه سید محمد الحسنی، ص ۲۰.

۹۷) علامه حلی کشف المراد، همان، ص ۳۰۷.

۹۸) صدرالمتالهین، اسفار، ج ۶، ص ۳۷۱، ۳۷۲.

ندای صادق - ش۲۴


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 4 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.


همچنین مشاهده کنید