پنجشنبه, ۲۷ دی, ۱۴۰۳ / 16 January, 2025
عمری که زود گذشت
کلاس دوم دبیرستان بودم. زمستان بود. روزهایی سرد و بیروح. آن روزها هم از سرما فراری بودم. حالا هم. برف نمیبارید اما همه جا خیس بود. بعدازظهرهایش، همان موقع که خورشید کارت میزد را فراموش نمیکنم. همه جا سرد بود حتی داخل کلاسها. ساختمانی با معماری بیریخت، شده بود دبیرستان ما. آدمهای با روح مدرسهمان هم نتوانسته بودند روحی در آن بدمند. فقط نمازخانهاش روح داشت. مسوولان مدرسه میخواستند روح آموزش و تربیت را زورچپان کنند بر در و دیوار و کلاسهای ساختمان. اما شدنی نبود.
فقط به عشق هم کلاسیهایم میرفتم مدرسه. ناظمی داشتیم که با ناصر محمدخانی رفاقتی قدیمی داشت و به این رفاقتشان خیلی هم مینازید. آن روزها ناصرخان محبوب دل پرسپولیسیها بود. نازیدن هم داشت. من و چندتای دیگر فوتبالیهای مدرسه بودیم. ناظم مدرسه برای اینکه خودش را بیشتر در دل ما جا کند قول داد با ناصرخان هماهنگ کند و ما را سر تمرین پرسپولیس ببرد. ما هم که آن روزها یکی از مرغهای عشقمان گرفتار پرسپولیس شده بود کلی ذوق کردیم و آقای ناظم را در دلمان جا دادیم. بالاخره انتظار ما به سر رسید و روز موعد فرا. سر تمرین رفتیم و با ناصرخان و حمیدخان استیلی که آن روزها کاپیتان تیم بود و بقیه بازیکنان عکس یادگاری گرفتیم. علی پروین هم با همان هیبت همیشگیاش آمد و کلی تحویلمان گرفت و عکسی گرفت و رفت. اسماعیل هلالی هم بود. یادش بخیر. به رسم نوجوانی هر کدام از بازیکنان را به بهانهای سوژه میکردیم و میخندیدیم. همهشان را دوست داشتیم چون پرسپولیسی بودیم و...
آن روز گذشت و ما همیشه از ناظم و رفیقش ناصر به خوبی یاد میکردیم. به سال سوم رسیدیم و اوایل مهرماه بود که خبر کشته شدن زن ناصر محمدخانی خبر اول روزنامهها شد. اولین تصویری که با شنیدن این خبر در ذهنم نقش بست چهره سبزه و پیر آقای ناظم بود. فردای آن روز اصلا نمیشد با ناظممان حرف بزنیم. دوست نداشت در مورد این خبر حرف بزند. ماجرا برای ما تلخ بود و بت ناصرخان را در ذهن ما شکست و اتفاقات پس از قتل شروع شد. ورود پلیس جنایی و پخش شایعات و اعلام مظنونین و نقل قولهای مختلف از نزدیکان طرفین ماجرا و...
هشت نه سالی از این ماجرا میگذرد و در طول این دوره نام شهلا چه بسیار روزنامهنگارانی را از بیکاری نجات داد و چه انسانهای بیکاری را سر کار گذاشت. هر از چند گاهی ناگهان نام شهلا تیتر یک روزنامههای زرد و نیمه زرد میشد و خبر از بخشش و اعدام و خودکشی شهلا میدادند. چندین هزار کلمه در مورد شهلا در روزنامهها و مجلات نوشته شد تا شاید شهلا بخشیده شود یا شاید پای شهلا به چوبهدار برسد.
امروز شنیدم که رئیس قوه قضاییه حکم قصاص شهلا را تایید کرده است و قرار است که حکم اجرا شود. تا این خبر را شنیدم یاد روزهای اولی افتادم که این خبر بین مردم پیچیده بود. غصههایی که ناظم مدرسهمان میخورد سر این ماجرا و گمانهزنیها در مورد قاتل و... به بازیهای دنیا فکر کردم که چگونه ما را به بازی میگیرد و عمرمان را به باد میدهد!
وبلاگ میکده
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست