چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

شعر ولادت امام جواد مولودی امام جواد


شعر ولادت امام جواد مولودی امام جواد

شعر ولادت امام جواد ولادت امام جواد علیه السلام در دهم رجب سال 195 قمری در شهر مدینه اتفاق افتاد لقب امام جواد, تقی می باشد در ادامه به مناسبت تولد امام جواد چند شعر و مولودی آورده شده است که با هم می خوانیم

آسمان جای گل ریزد ستاره

جلوه گر شد محمّدی دوباره

می کند بر رخش رضا نظاره

عید ابـن الرضـاست

غرق نورش فضاست

یا رضا یا رضا چشم تو روشن

در گلستان وحی گل وا شد امشب

وجه غیب خـدا پیـدا شد امشب

حجت حق، رضا بابا شد امشب

جود و احسان گداش جـان عالـم فداش

یا رضا یا رضا چشم تو روشن

نهمیـن حجت خـالق سرمد

کنیۀ او جواد، نـامش محمّد

به جلال و جمال و جاه احمد

مات حسنش ملک

محـو رویـش فلـک

یا رضا یا رضا چشم تو روشن

همه اهل کـرم، گـدای کویش

چشم ارباب معرفت به سویش

جای گل بوسۀ رضا بـه رویش

به جـلالش درود

به جمـالش درود

یا رضا یا رضا چشم تو روشن

آسمان! جلـوۀ جانانه بنگر

سرِ دست رضا دردانه بنگر

روی ریحـانۀ ریحانه بنگر

این همان جواد است سیـدالعبــاد است

یا رضا یا رضا چشم تو روشن

ای دل اهل عالـم حرم تو

ظرف ما پر شده از کرم تو

صورت ما و خاک قدم تو

شب عیدت تمام، سر

دهیـم ایـن کلام

یا رضا یا رضا چشم تو روشن

امشب به شبستان ولایت قمر آمد

خورشید جمالات خدا جلوه گر آمد

طوبـای تمنـای رضـا را ثمـر آمد

در بیت رضا بـاز رضای دگـر آمد

میـلاد جـواد بـن جـوادبـن جـواد است

این باب مراد است مراد است مراد است

خیزید که امشب شب شادی و سرور است

خیزیـد کـه میــلاد تجلیگــه نــور است

هر لحظه هزاران شب شوق و شب شور است

از پـا ننشینیـد شـب صبـح ظهــور است

رخسـار خداونـد، عیان آمده امشب

یا باز، محمّد به جهان آمده امشب؟

این موهبت و لطف خداداد، مبارک

بر آل محمّـد شـب میـلاد، مبارک

این عید بود بر همه اعیاد، مبارک

میـلاد جـوادبـن رضا بـاد، مبارک

جود و کرم و لطف حق آغاز شد امشب

قرآن به روی دست رضا باز شد امشب

سـر تـا بـه قدم آینـۀ حسن خدایی

کارش ز همه خلق جهان عقده گشایی

جان همگـان در قـدمش باد فدایی

جود آمـده بـر درگـه او بهـر گدایی

در وسعـت ملـک ازلـی نـور ببینید

ای چشم بد از ماه رخش دور! ببینید

ای ماه رجب بوسه بزن بر سر و رویش

ای مهر ببـر سجده به خاک سر کویش

ای لیلۀ قـدر این تـو و این طرۀ مویش

ای خلـق خـدا روی بیـارید بـه سویش

این باب کرم، باب دعا، باب مراد است

والله جواد است جواد است جواد است

***دلگیر تر از سینه ی تنگم قفسی نیست

در خانه ی تنهایی من همنفسی نیست

تنهاتر از این بی کس دلمرده کسی نیست

من یکسره فریادم و فریادرسی نیست

در حسرت آغاز بهار است کویرم

واکن دهن شیشه ی من را به لبی یا

دم کن نفس شرجی من را به تبی یا

پر کن بغل سرد مرا یک دو شبی یا

سر کن با من چند سحر در رجبی یا

فرصت بده تا پیش قدمهات بمیرم

وقتی که به موی تو مسیر دلم افتاد

صدها گره ی کور سرِ مشکلم افتاد

شور لب تو بر بدن ساحلم افتاد

صد شکر که در خانه ی تو منزلم افتاد

در پیچ و خم عشق تو در آمده پیرم

آغاز بهار است صدای قدم تو

جنگل شدم از آب و هوای قدم تو

سر می دود از شوق برای قدم تو

چشمان مدینه شده جای قدم تو

از هرچه به غیر از قد و بالای تو سیرم

جان همه ی شهر به گیسوی تو بسته است

نان همه بر همت بازوی تو بسته است

بند دل عیسی به دم هوی تو بسته است

طاقی است دل ما که به ابروی تو بسته است

با دست تو ورز آمد از آغاز خمیرم

با آمدنت ختم شده غصه ی بابا

لبخند تو شد ساحل آرامش دریا

شد بسته در تهمت بی پایه و بی جا

مبهوت شد از ذره ای از علم تو یحیی(یحیی بن اکثم)

گفتی که من از طایفه ی علم غدیرم

خورشید شدی ساقی این نور علی شد

نوری نبوی آمد و منشور علی شد

آتش خودِ حق بود ولی طور علی شد

تأکید به مستی شد و انگور علی شد

از عقل جدا شد سرِ این کوچه مسیرم

حرف از علی و آینه ها شد چه بجا شد

دستم پُر باران دعا شد چه بجا شد

غم ، پشت سرم آبله پا شد چه بجا شد

این شعر فقط صرف خدا شد چه بجا شد

از شعله ی این راز گُل انداخت ضمیرم***

غنچه زد در گلزار ولایت

گلی از گلشن نور حسین

به یُمنِ میلاد ابن الرّضا

پر زده دلها سوی کاظمین

اینه نوای تموم عاشقا

بادا مبارک میلادت یا مولا

یا مولا یا مولا...

خبر میلادت یبن الزهرا

نموده دلها را خوشحال و شاد

ما هم نشستیم از سرِ نیاز

سائلانه دمِ باب المراد

جانم به این خصائص مولایی

جانم به این رخساره ی زهرایی

یا مولا یا مولا...

یا جوادَ الائمه ادرکنی

عاشقان مولا را دعا کن

شبیه مدافعان حرم

ماهارو زائر کربلا کن

دارم هوای حرم کاظمین

روی لبم یا لَثاراتِ الحسین

یا مولا یا مولا...

نصر من الله،الحمدلله

سلام الله علیک یا ولی الله

ای نام خوشت،بر روی لب ها

ولادتت مبارک ای یوسف زهرا

باب المرادی،شمس العطایی

تو نور چشم فاطمه ابن الرضایی

از مقدمت ای،نوگل خشبو

عیدی دهد بر عاشقان ضامن آهو

محبت تو،اوج تولّا

یا جوادَ الائمّه ادرکنی یا مولا

به حقّ علی،اصغر ح

سین

رزق ما کن کرببلا و هم کاظمی

ای باب حاجت همه ای قبله ی مراد

نور الهُدی، ولیِّ خدا ،سید العِباد

خیرالامم، محیط کرم، آسمان جود

ابن الرضا، امام نهم، حضرت جواد

باب عطا و مظهر جود خدا تویی

مولا تویی، امام تویی، مقتدا تویی

قرآن بُوَد ز مدح و ثنای تو شمّه ای

جز مهر تو به گردن ما نیست ضمّه ای

بحر سه گوهری گهر عرش بحر نور

کل ائمه را تو جواد الائمه ای

روح رضا ،روان رضا ،در وجود توست

تا روز حشر جود اگر هست جود توست

دشمن خجل ز لطف و عطا و کرامتت

از کودکی به عالم خلقت امامتت

از ماه عارضت شده شرمنده آفتاب

دل برده از امام رضا سرو قامتت

آیینه ی جلال و جمال محمدی

مجموعه ی تمام کمال محمدی

نامت ز کار خلق گره باز می کند

علمت به سن کودکی اعجاز می کند

مأمون چو پی به قدر و جلال تو می برد

روحش ز تن برون شده پرواز می کند

برگرد شمع روی تو پروانه می شود

در حیرت کمال تو دیوانه می شود

علم تو را احاطه به ملک دو عالم است

ظرف وجود پیش عنایات تو کم است

با آن همه جواب مسائل که می دهی

لال از جواب مسئله ات ابن اکثم است

در کودکی به سینه علوم پیمبرت

زانو زدند کل فقیهان به محضرت

وقتی که دست جود تو بخشندگی کند

باید کرم به خاک درت بندگی کند

مظلوم چون تو کیست کز آغاز زندگی

با دخت قاتل پدرش زندگی کند

یک عمر بود تلخ ترین زندگانیت

تا آنکه کشت یار به فصل جوانیت

هر گه تو را به چهره ی مأمون نظاره شد

بر غربت پدر جگرت پاره پاره شد

روزی که عقد بست به تو دخت خویش را

سرتا به پات شعله ز داغ دوباره شد

پیوسته حبس بود به دل سوز و آه تو

دردا که گشت خانه ی تو قتلگاه تو

پیوسته بود سوز درون شمع محفلت

با تو چه می گذشت خدا داند و دلت

دندان نهاده روی جگر سالها بسی

تا دخت قاتل پدرت گشت قاتلت

هر تیر غم که داشت قضا بر دل تو دوخت

از بس که سوختی جگر زهر بر تو سوخت

یار تو مار گشت و به جانت امان نداد

یک لحظه روی خوش به تو مولا نشان نداد

بعد از حسین هیچ امامی به وقت مرگ

مثل تو ای ولی خدا تشنه جان نداد

از شعله های سوز درون سوخت حاصلت

بگریست بر غریبی تو چشم قاتلت

عمر تو در بهار جوانی تمام شد

تشییع پیکر تو به بالای بام شد

افتاد بین کوچه تنت از فراز بام

این گونه از جنازه ی تو احترام شد

تا هست آسمان و زمین داغدار تو

پیوسته اشک دیده ی "میثم" نثار تو