سه شنبه, ۱۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 7 May, 2024
مجله ویستا

جنوب جادویی


جنوب جادویی

درباره رمان «روز گراز» نوشته «محمد ایوبی»

روز گراز به سیاق دو کتاب آخر ایوبی «صورتک های تسلیم» و «زیر چتر شیطان» است که قصه نویس گاهگاهی شخصاً در قصه یی که روایت می کند دخالت می کند تا اگر زاویه یا نکته یی ظریف از چشم خواننده پنهان مانده است روشنش کند و قصه را پیش ببرد. «محمد ایوبی» دست کم در این چند اثری که از او منتشر شده نشان داده نویسنده یی است که به قصه گویی اهمیت می دهد و آشنایی و ارادتش به حکایت های کهن او را در این قصه گویی و روایتگری کمک کرده است. در قصه های «محمد ایوبی» رویاها، کابوس ها، فرهنگ کهن و کوچه بازار و واقعیت های زندگی در هم می آمیزند. خواننده در مواجهه با کتاب هایش قصه یی می خواند که در پس زمینه اش جامعه قرار دارد؛ قصه یی که انگار از دل جامعه یی برآمده است آشنا. از دل طبقه یی از جامعه که این روزها کمتر از آنها داستانی خوانده ایم و نقلی شنیده ایم.

«روز گراز» و شخصیت اصلی اش «حبیب» محصول جامعه یی فقرزده است که انگار «محمد ایوبی» به خوبی با آن آشنا است، چم و خمش را می شناسد و به یک معنا در آن زندگی و کار کرده است. «حبیب» محصول بخشی از خطه جنوب است. جنوب نه به معنای یک منطقه جغرافیایی، نه به معنای اقلیمی آن، بلکه جنوب به معنای یک فرهنگ گسترده، آنچنان که واقعاً هست. «ایوبی» در آخرین کتابش «راز گراز» از مرد بداقبال کژرفتاری می گوید؛ از «حبیب». زندگی او را از دوران کودکی برای خواننده زیر ذره بین می گذارد و او را، «حبیب» را، در مقام یک راوی وامی دارد تا قصه اش را نقل کند؛ حکایتی که تا دوران پیری روایت می شود.

اگرچه نویسنده سرنوشت «حبیب» را نمی گوید و از آن می گذرد اما پربیراه نیست اگر سرنوشت شومی را برای او در نظر بگیریم که از زندگی جز تلخی ندیده است. تمام زندگی اش جز فرار از زیر بار سلطه جامعه که زندگی اش را به بیراهه انداخته است، نبوده. فرارش همراه بوده با واکنش های گاه و بیگاه و بعضاً خشنش به کنش های جامعه اطرافش. «حبیب» کیست؟ آنچنان که از شواهد برمی آید مرد ۶۶ساله رستم صولت قوی پنجه شیرین عقلی است که جز زور بازو چیزی ندارد و با همین زور بازو سعی می کند بایستد. در مقابل چه؟ خودش نمی داند. شاید در برابر یک نیروی پنهان که او را به این زندگی پرتاب کرده و نیرویی که حالا از آستین پدرش بیرون آمده است. حالا در آنچه زندگی اوست، غوطه ور شده، در نکبت آن فرو رفته است. او هم کمابیش به سرنوشت پدر نابکارش «سلطان» گرفتار می شود. «حبیب» کودکی نداشته، بچگی نکرده و به یکباره مرد می شود چرا که به قول پدرش باید مرد بار بیاید.

از همان ۷ ، ۸ سالگی که خودش را می شناسد کار می کرده در سلاخ خانه. دور از مهر و عطوفت. از همان زمان بینی اش آشنا می شود با بوی شور خون و پیرهنش چغر می شود از شتک خون و اثر چربی لاشه ها. در آن جای نامناسب پا می گیرد و خو و خصلتش حیوانی می شود. پدر ناخلفش نه در حق او پدری می کند نه بزرگی. مثل برادرانش به بیگاری اش می فرستد. پولی را که او و برادرهایش درمی آورند چپو می کند و در بند تربیت هیچ کدام از فرزندانش نیست. می گذاردشان تا حرفه سلاخی را یاد بگیرند. نه سوادی، نه کمالاتی، اینها قرتی بازی است. «حبیب» اگر عقل درستی ندارد اما در سلاخی و کار با کارد و چاقو مستعد است. نفس خوبی دارد برای دمیدن در لاشه گوسفندهای سلاخی شده. بنیه اش را دارد و خوب می دمد در لاشه ها و وردست خوبی از کار درمی آید. با آن هیکل درشتش با یک نفس کار را تمام می کند.

«حبیب» مردی است که از همان ابتدا از جامعه طرد می شود. دست کم گرفته می شود. این تحقیر او را وامی دارد سهم خودش را از زندگی، به هر وسیله یی بگیرد. این است که به همه چیز چنگ می زند و چه بسا پا جای پای «سلطان» می گذارد. جامعه یی که «محمد ایوبی» در این کتابش ترسیم می کند یک ساز و کار طرد کننده دارد. جامعه در کتاب «راز گراز» یکسری انسان با آرمان های انسان گرایانه نیست، یکسری نیرو است که بر اساس تسلط، افزایش کارایی و اقتدار نسبت به افراد جامعه عمل می کنند.

خواننده در مواجهه با «روز گراز» گاهی از عمق چاه ویل صدای چله نشین گرفتار در پنهانی ترین لایه داستان را می شنود و گاهی از قول دانای کل محدودی -که بدش نمی آید جای نویسنده بخزد- نقل دیگری می شنود. این روایت ها و خرده روایت ها هرچه هست ساختاری می سازد هماهنگ که تصویر زندگی نابسامان «حبیب» را پیش چشم خواننده روشن می کند.

«محمد ایوبی» همراه قصه گویی اش پس زمینه یی می سازد از جامعه یی که «حبیب» و پدرش «سلطان» و مادرش «زری» و... در آن زندگی می کنند. جنوبی را ترسیم می کند با همه مشکلاتش، با خرافاتش و آداب و رسومش. «ایوبی» در کارهایش سعی دارد انگار تاثیر جامعه و تربیت و خانواده را روی شخصیت و زندگی انسان بکاود. سعی دارد موضوعاتی را که موجب به بیراهه افتادن یک انسان می شود، جست و جو کند.