پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

مبانی عدالت اجتماعی


پرسشی كه این نوشته در پی پاسخ به آن می باشد این است كه اگر بعثت پیامبران الهی برای تحقق قسط و عدالت اجتماعی بوده است و اگر قرآن كریم خلاصه آموزه های پیامبران الهی و چكیده معارف آنان است, این قرآن چه اصولی را برای دستیابی به عدالت اجتماعی در جوامع انسانی ارائه كرده است

به تصریح قرآن كریم «عدالتخواهی» اساسی‏ترین آموزه پیامبران الهی است. اما سخن در این است كه: راه دستیابی به آن در جوامع بشری چیست و چگونه قابل تحقق است؟

یونان قدیم بر رعایت حقوق طبیعی و اعتدال در فضائل اخلاقی تأكید می‏نمود و در دوران رنسانس «قدرت» جایگزین «عدالت» گردید و در پایان قرن بیستم، انصاف به عنوان بهترین گزینه برای تحقق عدالت - در مقام تئوریك - به شمار آمد. و اما اسلام - بویژه در نگرش شیعی - عدالت را شیوه مدیریت و ربوبیت آفرینش و ملاك و معیار حكمت عملی و قوام فضائل اخلاقی و تبلور «صراط مستقیم» و ملاك مشروعیت نظام سیاسی و نیز مجوز احراز پست‏های سیاسی و اجتماعی و دینی می‏داند.

مهم‏ترین ركن عدالت «حق» است و تحقق یا عدم تحقق عدالت منوط به تشخیص حق و ذی حق و رسیدن حق به ذی حق است. هر موجودی دارای جایگاه وجودی ویژه با قابلیت‏ها و ظرفیت‏های مناسب است كه از آن قابلیت‏ها به «حق» تعبیر می‏شود و بنابراین، مشروعیت حق تابع قراردادهای اجتماعی و قوانین وضعی نیست و یگانه عامل شناسایی و تشخیص این حقوق «عقل معصوم» از خطا و «وحی معصوم» از لغزش است. همزمان با تأكید بر هر حقی، تصدیق بر «تعهد»ی در برابر آن نیز می‏باشد - رابطه متقابل حق و تكلیف - چه اینكه میان «عدالت و برابری» نیز همین رابطه برقرار است. برابری می‏آید تا عدالت برقرار كند و اجرای عدالت برای دستیابی به برابری است. براساس این نگاه گسترده و جامع، اصول و مبانی عدالت اجتماعی را باید در: تشریع عادلانه و تنظیم و مدیریت عادلانه و قضاوت و دادرسی عادلانه و پاداش و كیفر عادلانه و در نهایت: زندگی متعادل در بعد فردی و اجتماعی جستجو كرد. دستیابی به این چشم‏انداز متعالی نیازمند رعایت عدالت فردی - تقوا، نگاه به عدالت به عنوان یك حق و یك تكلیف سیاسی، حقوقی، اقتصادی و... می‏باشد. اندیشه عدالتخواهی در جامعه اسلامی و فراوانی گفتگو از عدل و عدالت، ریشه در آموزه‏های قرآنی دارد. می‏توان گفت در فرهنگ قرآن پس از توحید، اصلی فراگیرتر از عدالت وجود ندارد؛ اصلی كه هم آفرینش الهی بر اساس آن استقرار یافته و هم ربوبیت او بر مبنای آن اداره می‏شود. هم بود و نبود عالمِ تكوین، آراسته وجود عدالت است و هم باید و نباید نظام تشریع، در بند تحقّق آن می‏باشد. عدل ملاك ربوبیت حق تعالی در گستره هستی و معیار مدیریت و ولایت ولیّ خدا در جوامع انسانی و «تحقق بخشیدن به عدالت اجتماعی ملاك مشروعیت حكومت دینی است.»{۱} سخن از عدل و عدالتخواهی، حدیث عشقی است كه شیعه با شهادت اوّلین امامش در بهشت آن پای نهاد و همچنان در قربانگاه آن به شهادت ایستاده است و به نام عدالت و برای عدالت برچهره بیدادگران و بیدادگرایان در هر قیافه و قافیه‏ای چنگ می‏اندازد و پیوسته در پی آن است تا روز موعودِ آخرین امامش فرا رسد و در شعاع آن خورشید عدالت‏گستر، عدل الهی را در فراز و فرود زمین خدا حاكم نماید. پرسشی كه این نوشته در پی پاسخ به آن می‏باشد این است كه اگر بعثت پیامبران الهی برای تحقق قسط و عدالت اجتماعی بوده است و اگر قرآن كریم خلاصه آموزه‏های پیامبران الهی و چكیده معارف آنان است، این قرآن چه اصولی را برای دستیابی به عدالت اجتماعی در جوامع انسانی ارائه كرده است؟ ضمن اعتراف به این حقیقت كه آنچه آمده است، تنها بخشی از اصول كلی است و شمارش همه آن در محدوده یك مقاله میسّر نمی‏باشد.

مطالب مورد نظر را پس از مروری سریع بر سیر علمی مفهوم عدالت در فلسفه غرب، در پنج محور می‏آوریم:

۱. گستره بحث عدالت در معارف اسلامی

۲. تعریف عدالت اجتماعی و مباحث پیرامون آن

۳. مبانی اعتقادی، فلسفی و عدالت اجتماعی در قرآن

۴. رابطه عدالت فردی با عدالت اجتماعی

۵. عدالت اجتماعی، حق یا تكلیف.

آنچه بر قلم رفته است، قدم اول در این راه نیست اما جای بسیار قدمها خالی است و امید آن است كه روزی پرسش بالا پاسخی در خور از سوی محققان بیابد.

مروری بر مبانی عدالت در فلسفه اجتماعی غرب

الف: یونان باستان

بیشترین آثار به جای مانده از افلاطون و ارسطو، درباره حكمت عملی و مباحث اجتماعی است. سقراط در جامعه آن روز یونان، فضایل پنجگانه حكمت، شجاعت، عفّت، عدالت و خداپرستی را به عنوان اصول اولیه اخلاق پایه‏گذاری كرد.{۲} كتاب جمهور افلاطون چكیده دیدگاه‏های سقراط در عدالت می‏باشد كه انسجام و استحكام افلاطونی یافته است. عدالت بر طبق عقیده افلاطون، رشته‏ای است كه جامعه را به یكدیگر می‏پیوند... . عدالت به عقیده وی هم تقوای عمومی است و هم تقوای خصوصی؛ زیرا به وسیله آن، عالی‏ترین درجه خوبی هم برای دولت و جامعه و هم برای فرد محفوظ می‏ماند. گوید: «برای هر انسان، چیزی به از آن نیست كه هر فرد، مقام و مكانی را اشغال كرده باشد كه شایسته آن است.»{۳}

افلاطون در پی آن بود تا عدالت حقیقی را در یك كشور ایده‏آل به تصویر بكشد و بر همین اساس یك جمهوری خیالی و مدینه فاضله را به عنوان الگوی حكومتی طرح می‏كند.

ارسطو نیز براساس تقسیم‏بندی كه در حكمت عملی ارائه می‏كند عدالت در اخلاق را با اصول چهارگانه فضایل اخلاقی،{۴} و در سیاست مدن با طرح عدالت توزیعی؛ یعنی تعیین سهم هر یك از افراد جامعه بر حسب منزلت و شایستگی و در تدبیر منزل - اقتصاد - با طرح عدالت تبادلی یاتعویضی؛ یعنی برابری آنچه داده می‏شود با آنچه ستانده می‏شود،{۵} هر یك به صورت مستقل مورد بحث قرار می‏دهد. او می‏گوید:

«بهترین شخص كسی نیست كه فضیلتش را درباره خودش اجرا كند بلكه كسی است كه آن را درباره دیگری اجرا كند؛ چون كار دشوار این است. پس عدل به این مفهوم را نباید جزئی از فضیلت دانست، بلكه خود، تمام فضیلت است و ضد آن یعنی ظلم را نیز نباید جزئی از رذیلت دانست، بلكه خود، عین رذیلت است.»{۶}

ارسطو در عین حال كه قسمتی از عدالت سیاسی را طبیعی و قسمتی را قانونی و اعتباری می‏داند،{۷} می‏گوید:

«در سیاست، نیكی جز دادگری نیست كه صلاح عامه به آن وابسته است.»{۸}

ب: اروپای پس از رنسانسدر تحوّلات فكری قرن‏۱۷، فلسفه سیاسی و از جمله عدالت اجتماعی از «فضیلت» به «منفعت» تغییر مبنا داد.

توماس هابز (۱۶۷۹-۱۵۸۸) می‏گفت:

«انسان طبیعتاً حق دارد آنچه دلش می‏خواهد بكند، محرك تمام اعمال آدمی جلب نفع و حفظ خویشتن است و برای انجام آن ممكن است آنچه را لازم بشمارد انجام دهد... سلوك طبیعی آدمی خودپرستی و هدفِ غایی هر فرد منفعت شخصی و... جامعه هیأتی ا ست مصنوعی و ساختگی، نه طبیعی و نه الهی و جامعه آلت و وسیله نیل به هدف غایی یعنی منفعت فردی و شخصی است.{۹} عدالت در این قرن تفسیری زمینی و مردمی پیدا كرد و ریشه‏های الهی و دینی و فطریِ خود را از دست داد، به ویژه آنكه دیوید هیوم(۱۷۷۶-۱۷۱۱) صریحاً می‏گفت: معتقدات و ارزشهای اجتماعی مانند عدالت و آزادی تعهداتی هستند كه ارزش آنها تابع سودمند بودن آنهاست.»{۱۰}

ایمانوئل كانت (۱۸۰۴-۱۷۲۴) این حرص بی‏حدّ و مرز را تا اندازه‏ای تعدیل كرد و براصول و قواعد اخلاقی تأكید نمود و گفت:

«نخستین قاعده اخلاقی، كه خود را به آن مكلّف می‏بینم این است: همواره چنان عمل كن كه بتوانی بخواهی، كه دستور عمل تو برای همه كس و همه وقت و همه جا قاعده كلی باشد.»{۱۱}

كانت مهم‏ترین كاری كه انجام داد، وجدان اخلاقی و انصاف را در برابر سیل‏بنیان كن آزادی هوس و منفعت‏گرایی و خودبینی و نفسانیت قرار داد و اگر چه تلاش او در تعاملات سیاسی و اجتماعی قرنهای بعد تأثیر چشمگیری نداشت اما توانست چراغ فطرت را در مجامع علمی - فلسفی غرب از خاموشی مطلق نجات دهد.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 7 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.