چهارشنبه, ۲ خرداد, ۱۴۰۳ / 22 May, 2024
مجله ویستا

پیامبر خدا, زمامدار مردم


پیامبر خدا, زمامدار مردم

موضوع بحث درباره حكومت پیغمبر در مدینه و روش حكمرانی ایشان است پیامبر چگونه توانستند به حكومت مدینه برسند آیا روش انتخابی بود و مردم در مورد حكمرانی ایشان به توافق رسیدند یا به روش های دیگر این كار انجام شد

● گفت وگو با دكتر محمد مهدی جعفری

زندگی محمدص دوره های مختلف و فراز و نشیب های زیادی داشت. یكی از مهمترین فرازهای آن انتخاب وی به زمامداری مدینه بود. شهری با نگاه امروزی بسیار كوچك اما با تركیب جمعیتی مركب و پیچیده كه نحله های مختلف دینی و اجتماعی را در خود داشت. عملكرد محمدص در این دوره علاوه بر یك پیشوایی دینی، یك زمامداری سیاسی نیز هست. روش هایی كه در این دوران به كار می گیرد بحثی است كه با دكتر محمدمهدی جعفری از اساتید برجسته معارف اسلامی دانشگاه شیراز و از شخصیت های فرهنگی و علمی باسابقه كشور صورت گرفته است. ناگفته نماند كه همراهی درازمدت ایشان با مرحوم آیت الله طالقانی و تدوین تفسیر پرتوی از قرآن ایشان یكی از تلاش های فراوان ایشان در این زمینه ها است.

● موضوع بحث درباره حكومت پیغمبر در مدینه و روش حكمرانی ایشان است. پیامبر چگونه توانستند به حكومت مدینه برسند آیا روش انتخابی بود و مردم در مورد حكمرانی ایشان به توافق رسیدند یا به روش های دیگر این كار انجام شد

در شبه جزیره عربستان اصولا هیچ نهاد مدنی ای وجود نداشت. ۲ ، ۳ شهری هم كه بود به نسبت به سایر قسمت ها مكه، یثرب و طائف كه نسبتا شهر بودند آنها هم فاقد نهاد های مدنی معمول برای اداره یك شهر بودند و با تمدن های روم، ایران، حبشه، هند و چین كه در آن زمان وجود داشت تفاوت اساسی داشتند. آنچه در عربستان وجود داشت سنت های قبیله ای بود. چه قبایلی كه در صحرا كوچ نشین بودند و چه قبایلی كه به ضرورت در این ۲ ، ۳ نقطه شهری ساكن شده بودند. آنها زندگی شان را براساس فرهنگ و سنت قبیله اداره می كردند. البته یثرب به دو علت حالت استثنایی داشت یكی اینكه ساكنین اولیه آنجا، آنهایی كه از یمن آمده بودند یعنی از قبیله سبا كه در یمن بودند با اینكه یمن را جزء عربستان می دانند ولی به آنجا می گویند عربستان خوشبخت چون تنها رودخانه ای كه در سراسر این شبه جزیره جریان داشته در یمن بود.

بعد سیل می آید و آن سدی كه بر روی آن قرار داشت به نام سد مٲرب را می شكند. خود سد نشانه یك تمدن بسیار پیشرفته است ولی وقتی می شكند قبایلی از آنجا كوچ می كنند به طرف شمال و در محلی به نام یثرب ساكن می شوند كه عمدتا دو قبیله اوس و خزرج بودند با همان عقاید بت پرستی قدیمی و در آنجا ساكن می شوند. در قرن اول قبل از میلاد دقیقا سال ۶۰ قبل از میلاد وقتی روم به فلسطین حمله می كند یعنی به شام قدیم كه فلسطین هم جزیی از آن بوده عده ای از قبایل یهود هم حاضر نیستند در آنجا بمانند و استعمار روم را نمی پذیرند و آنها هم به طرف جنوب كوچ می كنند و در یثرب ساكن می شوند لذا یثرب محل التقای دو تمدن سبایی و بنی اسرائیل بوده. سرزمین سبا كه از یمن بوده و در قرآن هم مشهور است و از آن صحبت كرده و بنی اسرائیل كه از سرزمین فلسطین به جنوب می آیند.

هركدام از اینها كلنی های جداگانه ای تشكیل می دهند. بنی اسرائیل طبق عادت خودشان در كنار و بیرون شهر ساكن می شوند اما اوس و خزرج درون شهر ساكن می شوند. عرب های بومی كه قبایل كهن عربستان باشند با اینها ارتباط داشتند ولی تحت تاثیر تمدنشان قرار نمی گیرند. چون از ویژگی های قبیله، حصاری است كه به دور سنت های خودش بالا می برد و حاضر نیست به هیچ وجه چیز جدیدی بپذیرد و در سنت هایش تجدید نظر كند. با اینكه عرب ها از نظر اقتصادی به این قبایل كوچ نشین كه تازه آمده اند نیاز داشتند و ارتباط اقتصادی با آنها داشتند اما از نظر فرهنگی اصلا تحت تاثیر قرار نمی گیرند. یهود هم اصراری به تبلیغ و گسترش دین خودشان نداشتند و تقریبا در آن دوران در لاك خودشان بودند و فقط مسائل فرهنگی عقیدتی را درون خودشان می چرخاندند و از این جهت وقتی پیامبر اسلام در مكه مبعوث شد با این سنت های قبیله روبه رو بود چون در مكه نه یهودی وجود داشت و نه مسیحی.

شاید در تاریخ اسمی از بردگانی معدود برده می شود كه مسیحی بودند و در مكه و طائف به كار مشغول بودند و این را نمی توان گفت قوم مسیح یا یهود بلكه افرادی بودند كه برده بودند و نه تبلیغ می كردند و نه اثری داشتند. عموما ساكنان مكه از همان قبایل عرب بودند به خصوص قبیله قریش. قبیله پیرو سنت است. چنان كه در قرآن هم گفته می شود ما چنین چیزی از پدرانمان نشنیده ایم و آنچه را هم كه قبول داریم همان رفتار و هنجاری است كه پدرانمان داشته اند. تا به حال به ما نگفته اند پیامبری از بشر آمده و پیام از آسمان آورده و ما این را قبول نداریم. پیامبر با این وضع كه روبه رو می شود پس از مدت ها در ۱۳ سال مامور به هجرت می شود. هجرت به یثرب كه مقدماتش قبلا فراهم شده بود. این هجرت دو هدف داشت. هدف نخست درهم شكستن پوسته قبیله بود. چون از نظر تاریخی عمر و فرهنگ قبیله به سر آمده بود و هدف دوم تشكیل مدنیت جدیدی كه با این عقیده در آن تاریخ سازگار است. ما همیشه باید ظرف تاریخی و حدود جغرافیایی عملی را در نظر داشته باشیم.

● به چه استنادی می گویید این اهداف را پیامبر داشته است

یكی عمل پیامبر است و دوم سخنان پیامبر كه مرتب تبلیغ می كرده برای مدنیت و شهرنشینی و دیگری آیه قرآن. اصطلاح خاصی در قرآن است به نام اعراب. اعراب جمع عرب نیست بلكه یعنی بدوی و كوچ نشین و می فرماید الاعراب اشد كفرا و نفاقا و اجدر ان لایعلموا حدود ما انزل... عرب های بیابانگرد و كوچ نشین بدترین و سخت ترین پوسته كفر و نفاق را دارند و از همه مناسب تر این است كه آنچه كه خدا بر تو نازل كرده اصلا نفهمند و ندانند و درك نكنند.

امیرالمومنین در زمان خلافتش خطاب به افرادی كه نافرمانی می كنند می فرماید آیا شما بعد از اینكه مهاجر بودید، برگشتید و اعرابی شدید یعنی به همان زندگی قبیله ای برگشتید. هم در آیات قرآن و هم در گفتار پیامبر و امیرالمومنین فراوان است اما از نظر یك تحلیل تاریخی كه شاید طه حسین هم در آن سهم دارد اما بیشتر این تحلیل از شیخ عبدالله علائلی است كه اهل لبنان است و برای تحصیل به قاهره رفته و در سال ۱۹۳۷ تا ۴۰ آنجا بوده و در جریان جنگ به لبنان برمی گردد و زندگی بسیار متلاطمی دارد، این تحلیل تاریخی را انجام می دهد. پیامبر قصدش این بوده كه ساختار قبیله را درهم بشكند و در یثرب مدنیت جدیدی بنا بگذارد. در این مدنیت آنچه كه حاكم است قانون است و فرد هیچ نقش حكومتی ندارد.

لذا هدف پیامبر ایجاد حكومت قانون بوده. حكومت قانون، قرآن بوده و می گفتند هرچه قرآن گفت. البته سنت ها و رویه هایی حاكم بوده اما اصل قرآن است و اصول را از قرآن می گرفتند و لذا پیامبر سه وجهه در كارش دارد اول نبوت، دوم رسالت و سوم امامت. نبوت یعنی گرفتن خبر از آسمان و گرفتن وحی و ابلاغ آن به مردم. و پیامبر خاتم النبیین بوده و اعلام می كند به صراحت كه پس از من كسی نمی تواند ادعا كند كه من وحی را از آسمان دریافت می كنم. من آخرین كسی هستم كه این كار را انجام می دهم. رسالت یعنی همان رسالتی كه در زمان خودش برای مردم آورده. مردمی كه از آغاز زندگی بشری پیوسته با چوبدستی عقل حركت كرده اند اما بال و پری هم به نام وحی به وسیله پیامبران آمده تا آنها را با سرعت بیشتری به حركت درآورد ولی هركدام به تناسب خودشان یعنی هر كسی به تناسب رشد عقلی و فكری اش پیامبری برایش احكام و شریعتی آورده تا پیامبر اسلام كه چون در دوره رشد فكری و بلوغ عقلی بشر است می گوید من آخرین نبی هستم و شریعت من آخرین شریعت است و چون آخرین شریعت است باید برای همه بشر ها جاری شود كه با شرایط بشری بعد از آن كاملا قابل انطباق است.

پیامبر می خواهد نمونه بسازد یعنی وجهه امامتش را می خواهد عملی كند كه نبوتش ختم می شود و رسالتش آوردن پیامی است برای مردم به تناسب زمان خودش و امامت یعنی اجرا كردن آن رسالت. چون اگر آخرین پیامبر نبود می گفت این برای مدتی موقت اجرا می شود و پس از من پیامبر دیگری می آید و شریعت دیگری برای شما می آورد ولی نه، می گوید آخرین پیامبرم و این شریعت باید بماند اما در اصول. این جنبه امامت پیامبر است. پیامبر می داند كه برای همیشه در بین مردم نیست و نیاز های مردم پیوسته در حال تغییر و دگرگونی است و نمی تواند آنچه كه او به صورت عملی نشان می دهد برای همیشه ثابت بماند.

او اصول را معرفی می كند ولی می گوید چند نمونه را برای مثال برای شما اجرا می كنم. می گوید از نظر مالی چه كار كنیم می گوید همان طور كه قرآن گفته خمس و زكات و خراج و انفال، اما زكات را كه قرآن نگفته از چه چیزی بگیریم. می گوید از این ۹ چیز بگیرید، طلا، نقره، گاو، گوسفند، شتر، جو، گندم، خرما و كشمش. آنچه پیامبر در زمان حكومت خودشان حكومت را به عنوان مسامحه و اصطلاح روز عرض می كنم وگرنه اصطلاح حكومت نبوده در زمان زمامداری كه می خواهد مدیریت به قول مهندس آشتیانی كه می گفت مدیریت است نه حكومت می خواهد جامعه را اداره كند به عنوان نمونه كارهایی انجام می دهد نه اینكه بخواهد تمام اصول حكومت و زمامداری را بیان كرده باشد و نه اینكه مردم را به حال خودشان بگذارد كه هرچه دلتان می خواهد انجام دهید.

حمید صداقت


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 4 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.