دوشنبه, ۲۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 13 May, 2024
مجله ویستا

۱۲ پیش فرض زندگی معنوی


۱۲ پیش فرض زندگی معنوی

توانایی های هر فردی بسیار بیش از آن چیزی است که خودش تصور می کند و هر تصوری که از توانایی های خود دارید یقینا کمتر از توانایی ها درونی شماست

احتیاج ما به معنویت در شرایط کنونی جهان بیشتر از هر زمان دیگری است، اما متاسفانه دسترسی به معنویت به مراتب از هر زمان دیگری کمتر و سخت تر شده است. هر چند پذیرفتن این پیش فرض ها تا حدی مشکل است اما برای دست یافتن به معنویت طی این مراحل گریزناپذیر است؛

و اما پیش فرض ها؛

۱) توانایی های هر فردی بسیار بیش از آن چیزی است که خودش تصور می کند و هر تصوری که از توانایی های خود دارید یقینا کمتر از توانایی ها درونی شماست. توانایی های ما امری ثابت و فیکس نیست، هر چه بیشتر از این توانایی ها استفاده کنیم، توانایی های درونی ما، بیشتر و بیشتر خواهد شد. مثل یک چاه آب، اگر از این چاه ۱۲ سطل آب بکشیم در آینده آب آن چاه چهارده سطل خواهد شد و حتی بیشتر، اما اگر از آب چاه استفاده نشود، آب آن چاه هیچ تغییری نکرده و همانجور ثابت خواهند ماند.

۲) نظام جهان، نظامی اخلاقی است، در جهان نه نیکی گم شدنی است و نه بدی. هر کس چه نیکی و چه بدی کند نتیجه آن را در همین دنیا خواهد دید چرا که جهان به گونه ای است که نیک و بد اعمال ما را فهم می کند و متناسب با این فهم واکنش نشان می دهد.

۳) باید بپذیریم که امور جهان به دو دسته تغییرپذیر و تغییرناپذیر تقسیم می شوند. بپذیریم که در جهان همه چیز تغییرپذیر نیست و همه چیز هم تغییرناپذیر نیست؛ اما اینکه چه چیزهایی تغییرپذیرند و چه چیزهایی تغییرناپذیر، بسته به توانایی های هر انسانی دارد و ممکن است برخی امور که برای بعضی انسان تغییرناپذیرند برای برخی دیگر از انسان تغییرپذیر باشند. اما باید توجه داشته باشیم که این «واقعیات» است که در جهان تغییرپذیرند و قوانین حاکم بر طبیعت تغییرناپذیر بوده و کاری در این زمینه از دست ما ساخته نیست. مثل اینکه انسانی می تواند از زیر سقف اتاق خود، به زیر سقف یک هتل، یک سالن، یک مدرسه و ... برود اما در هیچ شرایطی نمی تواند از زیر سقف آسمان خارج شود.

۴) در میان دسته تغییرناپذیرها، یکی از مواردی که تغییرناپذیر است «گذشته انسان» است و هر گونه کلنجار رفتن با گذشته و اندیشیدن به آن، چیزی جز حسرت و غم و عدم کمال اخلاقی برای انسان در پی نخواهد داشت. ما که هیچ، تغییر در گذشته، از قدرت خدا هم خارج است لذا تنها ما می توانیم گذشته را ترمیم کنیم و نه آنکه تغییر دهیم.

۵) شاید در گذشته ما، مواردی از جهل ها و خطاها و سوءنیت ها باشد و به نوعی برای ما آزاردهنده باشد لذا هر کس که می خواهد گذشته اش برایش بیزارکننده نباشد، می بایست آینده اش مبرا از این خطاها باشد و همچنین گذشته خود را بپذیرد و سعی در اصلاح آن داشته باشد. انسان می بایست به گذشته اش به مانند فرزند خودش نگاه کند، حتی اگر روزی آن فرزند در دوران کودکی اش کثیف و پلشت و ناتمیز بوده چون فرزند خودش است و به او تعلق خاطر دارد حتی در بدترین شرایط نیز او را دوست دارد. لذا به گذشته مان در بدترین شرایط هم می بایست به مانند کودک خودمان نگاه کنیم، نه کودک همسایه، چرا که اگر کودک همسایه باشد شاید پلشتی ها و ناتمیزی های کودک و یادآوری آن ممکن است برای ما زجرآور و آزاردهنده باشد.

۶) آینده تغییرناپذیر نیست اما به کلی هم در اختیار ما نیست. من بخشی از جهان هستی هستم، لذا بخشی از این جهان را می توانم تغییر دهم و نه کل آن را.

۷) انسان می بایست، با کنش باشد و بی خواهش. انسان معنوی کسی است که تلاش و سعی خود را می کند، اما در نتیجه آن بی تفاوت است چرا که همه عوامل تغییرات آینده در دست او نیست. تنها بخش محدودی از آن در دست اوست مثل آزمون کنکور که کسی تمامی تلاش خود را می کند و در آزمون شرکت می کند اما نسبت به نتیجه آن بی تفاوت است چرا که او تنها در نتیجه آن نقش ندارد، بلکه عوامل بسیاری در نتیجه آن می تواند دخیل باشد.

۸) انسان های غیرمعنوی فکر می کنند که لذت بخشی برخی امور به خاصیت همان امور بازمی گردد. این در حالی است که انسان های معنوی پیش فرضشان آن است که «این من هستم که اموری را لذت بخش می بینم یا نمی بینم» امور پیرامونی ما به ذات خود و در اصالت خود لذت بخش یا غیرلذت بخش نیستند بلکه این نگاه ماست که آنها را لذت بخش یا غیرلذت بخش می کند و لذا اگر کسی بخواهد از چیزی لذت ببرد این درون خودش است که می بایست تغییر دهد، نه چیز دیگر. مثل انسانی که در کنار دریا و آسمان آبی زیبا می تواند لذت ببرد و همه این زیبایی ها برایش لذت بخش باشد اما کافی است نیم ساعت بعد به او بگویند که فرزندش در داخل دریا غرق شده، آیا او دیگر از آن آسمان و دریای آبی لذت می برد؟ مسلما نه. اما آیا دریا و آسمان تغییر کرده و زیبای های خود را از دست داده اند؟ و یا اینکه چیزی درون آن شخص تغییر کرده است؟

۹) ما ،من های فراوانی برای خودمان تصویر می کنیم؛ «من واقعی»، «منی که از خودمان تصویر داریم»، «دیگران از ما چه تصوری دارند؟»، «تصور انسان از تصور دیگران چیست؟» و ... که تعداد این «من ها» می تواند بیشتر از این هم باشد. انسان معنوی کسی است که تنها به «من واقعی» و «منی که از خودش تصور دارد» فکر می کند و تلاش می کند تا این دو «من» را به هم نزدیک کند، نه اینکه دائما به فکر این باشد که دیگران چگونه درباره او فکر می کنند و....

۱۰) «خوش آیندها» و «بدآیندها»، عقربه درستی از وضع روانی ما نیست. آدم های غیرمعنوی، تمام زندگیشان براساس خوش آیندها و بدآیندهاست، اما انسان معنوی کسی است که «خوش آیندها» را به نفع «خوب ها» قربانی می کند و دائما در قربانگاه است. چرا که با این قربانی زندگی پاک می شود. خوش آیندها همیشه به نفع انسان نیست لذا ریاضت و قربانی کردن شرط یک زندگی معنوی است.

۱۱) حقیقت، آزادی می آورد. حقیقت، نجات می آورد. انسان معنوی همیشه در حال توازن است، توزین باورهای خودش. لذا حقیقت می بایست در سر لوحه فعالیت های یک انسان معنوی باشد.

۱۲) سلامت روانی با توجه به بودن های ما اندازه گیری می شود نه داشتن های ما. کسی سلامت اخلاقی دارد که به میزان «بودن ها»ی خود توجه کند .

داشتن و خواستن، نداشتن و خواستن، هر دو مشکل زاست. انسان معنوی کسی است که نه دارد و نه می خواهد. نداشتن و نخواستن شرط یک زندگی معنوی است مثل فارابی که در بازار بغداد راه می رفت و می گفت؛ چه بازار پرجنسی و چه اجناس زیادی که من به هیچ کدامشان نیاز ندارم.

مصطفی ملکیان

manaviat.blogfa.com