شنبه, ۶ بهمن, ۱۴۰۳ / 25 January, 2025
دسته گلی از باغ دیگران
در زمان های قدیم پادشاهی در سمرقند زندگی می کرد که بسیار باهوش و درستکار بود. در زمان حکومت او، مردم به خوبی و خوشی زندگی می کردند. همه می گفتند:« او هم مثل انوشیروان، مهربان و عادل است.»
روزی پادشاه در صحرایی نشسته بود و استراحت می کرد، مردی از راه رسید که خود را به بیچارگی و بد بختی زده بود و وانمود می کرد که بسیار فقیر و نیازمند است. او دسته گلی برای پادشاه آورده بود و به این وسیله می خواست دل پادشاه را به دست بیاورد تا چیزی از او بگیرد.
پادشاه،دسته گل راگرفت و پرسید:«این دسته گل را از کجا آورده ای؟»
مرد گفت: « از این باغ های گل چیده ام و دسته کرده ام. »
پادشاه گفت: « گلها را از صاحب باغ خریده ای؟ »
مرد گفت: « خیر، در این شهر کسی گل را خرید و فروش نمی کند. در اینجا گل ارزشی ندارد و خیلی زیاد می روید. »
پادشاه گفت: « هر کس بی اجازه به باغ دیگران برود و گل بچیند، اگر آن گل میوه باشد، میوه را هم می چیند و اگر چیز دیگری را هم ببیند، بر می دارد. » بعد دستور داد تا دست آن مرد را ببریند، بعضی از همراهان پادشاه دلشان سوخت و از او خواستند که آن مرد را ببخشد.
پادشاه گفت: « پس فقط یکی از انگشتان او را ببرید، چرا که هیچ کس حق ندارد بی اجازه به باغ دیگران برود. »
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست