پنجشنبه, ۱۱ بهمن, ۱۴۰۳ / 30 January, 2025
مجله ویستا

آیا جنبش عدم تعهد دچار تناقض است


آیا جنبش عدم تعهد دچار تناقض است

جنبش عدم تعهد و نظام بین الملل پسا عصر جنگ سرد مسایل و ابعاد

این مقاله تلاش می کند وضعیت جنبش عدم تعهد در عصر پس از جنگ سرد و همچنین بایدها و نبایدهای آن را مورد بررسی قرار دهد. نویسنده برای این منظور ابتدا اشاره ای کوتاه به پیشینه این جنبش دارد و سپس اوضاع نظام بین الملل پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی را به طور خلاصه بررسی کرده و در نهایت به ارزیابی جنبش عدم تعهد می پردازد و معتقد است که در عصر تک قطبی و عصری که ایالات متحده به کشورهای جهان سوم یورش می برد جنبش عدم تعهد باید در تنظیم مقررات نظم نوین بین المللی نقش فعالی ایفا کند و به عنوان بزرگ ترین جنبش مستقل ملی که هدف اصلی اش در حال حاضر زدودن فقر از جهان سوم و مقاومت در مقابل نئوامپریالیسم است، به حیات خود مقتدرانه تر ادامه دهد و از ضعف و سستی دوری کند. نویسنده معتقد است برای اینکه جنبش عدم تعهد بتواند با موفقیت بیشتری به حیات خود ادامه دهد، لازم است اعضای این جنبش وحدت بیشتری داشته باشند. یکجانبه گرایی ایالات متحده در حال پایان است و باید نظم نوین جهانی ایجاد شود، و جنبش عدم تعهد باید در این نظم نوین جهانی نقش مؤثر و کارآمدی را ایفا نماید.

به عنوان یک حرکت و یک ایده، جنبش عدم تعهد در ویژگی های سیاست جهانی ریشه دارد که به عنوان یک پیامد فروپاشی بزرگ نظام امپریالیستی غرب بعد از جنگ جهانی دوم گسترش یافت. ابر قدرت ها (آمریکا و اتحاد شوروی) در طول جنگ سرد به موجب ماهیتشان تمایل داشتند جهان را در راستای قلمرو نفوذشان تقسیم کنند. با این وجود، تجزیه اتحاد جماهیر شوروی و پایان جنگ سرد محیط بین المللی را تغییر داد؛ در نتیجه ایالات متحده به تنها قدرت مسلط در بازسازی نظم اقتصادی و سیاسی بین المللی تبدیل و موقعیت مسلط ایالات متحده آمریکا و تمایل مداوم این کشور و متحدان غربی اش با گسترش نظامی و سیاسی تثبیت شد. در بخش های متفاوتی از جهان مخالفت های شدید به تمایلات جهانی که به وسیله تقویت چند جانبه گرایی و همکاری بین المللی دو جانبه سودمند مشخص می شود، متوقف گردید. بدین ترتیب میان سازمان های منطقه ای و جهانی در زمینه جهانی شدن وجه مشترکی وجود دارد. برخی اوقات گزارش هایی مبنی بر مخالفت حاکمیت با افزایش نفوذپذیری مرزهای ملی، یکی از نشانه های جهانی شدن، با چیزی که نظام های فراملیتی مسئولیت و اقتدار است مربوط می شد.

در این وضعیت آشفته، روابط بین الملل به خاطر شیوه جدید توزیع قدرت سیاسی، نظامی، همچنین تسلط ایالات متحده به عنوان تنها ابر قدرت، پیدایش تعداد دیگری از کشورها که در اندازه و توانمندی متفاوت هستند و تلاش نمی کنند جاه طلبی هایشان را برای ایجاد قلمرو نفوذشان مخفی کنند، به شدت پیچیده و غیر قابل پیش بینی شده بود. این واقعیت های جدید به ویژه برای جنبش عدم تعهد مهم هستند که بزرگ ترین مجمع غیر رسمی و مستقل کشورها است که از طریق رد کردن تقسیمات بلوک و تسلط دو ابر قدرت به وجود آمد.

● جنگ سرد و جنبش عدم تعهد

شبیه هر جنبش دیگری، جنبش عدم تعهد در افکار اشخاص بابصیرت به عنوان پاسخی به چالش های پیچیده واقعیت جهان پس از سال ۱۹۴۵ به وجود آمد. با خاتمه جنگ جهانی دوم، ملل مسلط جهان گرد دو بلوک قدرت تحت رهبری ایالات متحده آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی جمع شدند. با رها شدن از کابوس جنگ جهانی، جهان خودش را در آستانه عصری دید که تنش های بین المللی و سیاست های جنگ سرد در حال شدت گرفتن بود. به خاطر وضعیت بین المللی وخیمی که به وسیله رقابت های جنگ سرد ایجاد شد، تعدادی از ملل آسیا و آفریقا مستقل شدند. دولت های تازه استقلال یافته با روح ملی گرایانه، مشتاقانه برای دستیابی به موقعیت احترام آمیز و به حقشان در جامعه ملل حرکت کرده اند.

هدف ملل آسیایی و آفریقایی بازبینی تدریجی نظم بین الملل و ساختارهای داخلی خود بود. آنها جنگ سرد را کشمکش برای قدرت میان دو ابرقدرت برای تسلط بر جهان می دیدند. جنبش عدم تعهد به عنوان یک ایده، تجلی خواسته ملل جهان برای بازبینی مفاهیم صلح و امنیت بوده است. این ابتکار در ابتدا به وسیله سه کشور هند، یوگسلاوی و مصر مطرح و به ویژه به وسیله سه سیاستمدار یعنی جواهر لعل نهرو، جوزف مارشال تیتو و جمال عبد الناصر هدایت شد. در سال ۱۹۶۱ با مشارکت ۲۵ کشور، کنفرانس بلگراد برگزار شد اما در سال ۲۰۰۶ این جنبش ۱۱۹ عضو داشت که در کنفرانس سران هاوانا در کوبا شرکت کردند.

در اصل همان طور که در سیاست خارجی هند پیش بینی شده بود، جنبش عدم تعهد به کشورهایی اشاره داشت که در هیچ یک از دو بلوک قدرت جنگ سرد عضو نبودند و در عین تلاش برای حفظ روابط دوستانه با همه کشورها، به حفظ صلح نیز کمک کنند. جواهر لعل نهرو با دقت این ایده را در ۹ دسامبر سال ۱۹۵۸ شرح داد. او گفت: «وقتی ما می گوییم سیاستمان عدم تعهد است، آشکارا منظورمان عدم تعهد به بلوک های نظامی است. این یک سیاست منفی نیست بلکه یک سیاست مثبت است.» او گفت: «ما خود را با هیچ بلوکی متحد نمی کنیم... این سیاست تنها می تواند سیاستی باشد که بر اساس بهترین رأی مان به اهداف و ایده های اصولی که ما داریم، عمل می کند.»

نگرانی هند بعد از کسب استقلال، صلح و توسعه اقتصادی بود. او عدم تعهد را به عنوان سیاستی توصیف کرد که به لحاظ ملی برای هر کشوری مفید است. نهرو با موفقیت تأکید کرد که عدم تعهد، ابزاری برای تأمین منافع ملی است و هر کشور غیرمتعهد اساساً در هر چیزی که ملاحظات و منافع ملی اش را در بر گیرد وارد می شود. لذا پیشرفت ابعاد صلح جهانی و همکاری بین المللی برای جنبش عدم تعهد به عنوان منافع مشترک محسوب می شود که در ایجاد ثبات اقتصادی و سیاسی اهمیت فراوانی دارد. همزمان، عدم تعهد به عنوان یک جنبش جهانی در جهت دموکراسی سازی جهانی روابط بین الملل هدایت شد یا همان طور که مارشال تیتو گفت: «عدم تعهد فعال به معنی مشارکت فعال و فزاینده در کشمکش برای پیروزی اصول سازمان ملل متحد است.» بنابراین با به چالش کشیدن انحصار ایالات متحده و اتحاد جماهیر شوروی و بلوک هایشان در این سازمان جهانی، جنبش عدم تعهد کمک مهمی به حفظ ماهیت جهانی سازمان ملل متحد کرد. نهرو قاطعانه از مخالفت صریح عدم تعهد با امپریالیسم و استعمار دفاع کرد و گفت: «جایی که تسلط مداوم وجود دارد، خواه در آسیا یا آفریقا باشد، هیچ صلحی هم در آنجا و یا در افکار مردم جای دیگر وجود نخواهد داشت. کشمکش مداومی وجود خواهد داشت و مردم آسیا همیشه به اروپا مشکوک خواهند بود و بنابراین روابط دوستانه ای که باید میان آسیا و اروپا موجود باشد به آسانی به وجود نخواهد آمد. بنابراین مهم است که باید همه نوع استعمار در همه زمینه ها از بین برود و آنها باید قادر باشند به عنوان کشورهای آزاد عمل کنند.»

هند در تشریح مفهوم عدم تعهد و در تکامل ابعاد جدید آن، از طریق حل مسایل خود با جمهوری خلق چین و حاکم کردن پنج اصل هم زیستی صلح آمیز در روابط دو جانبه میان دو کشور با وجود نظام های سیاسی و ایدئولوژیکی اجتماعی متفاوت تلاش بیشتری کرد. این اصول برای اولین بار در موافقت نامه چین – هند در تبت و سپس به وسیله بیانیه مشترک نخست وزیران هند و جمهوری خلق چین در سال ۱۹۵۴ صریحاً اعلام شد. هم هند و هم چین پنج اصل همزیستی مسالمت آمیز را مورد تأیید قرار دادند.

در مرحله اولیه کار جنبش عدم تعهد بود که اهداف اساسی ملل غیرمتعهد تعیین شد. این اهداف عبارتند از: حفظ هویت ملی در سیاست های جهانی و درگیری در چرخه های سیاست های قدرت های بزرگ، کمک به حفظ صلح جهانی و ارتقای همکاری های بین المللی، از بین بردن استعمارگرایی و نژادپرستی در نظام بین الملل، ارتقای خلع سلاح و همچنین کنوانسیون هسته ای، کمک به رهایی از عقب ماندگی اقتصادی از طریق فشار آوردن به کشورهای پیشرفته برای کمک فنی و اقتصادی به حفظ تمایلات دموکراتیک و مساوات طلبی در سیاست های جهانی در مقابل رویکرد هژمونیک گرایانه.

این اهداف به معنای روشی برای خروج از سیاست های جهانی نیست بلکه به معنای اجتناب از دادن تعهدات مداوم و طاقت فرسا به یک تیم نظامی چندملیتی، که به وسیله یک ابرقدرت هدایت می شود، است.

● جنبش عدم تعهد و چهره در حال تغییر امپریالیسم

روش عمل جنبش عدم تعهد در دوره گسترش سریع آن به عنوان یک جنبش بین المللی، تغییر کرده است. این جنبش که در ابتدا یک استراتژی سیاسی علیه امپریالیسم و استعمارگرایی بود که به صورت فردی و جمعی توسط دولت های جدید دنبال می شد، پس از مدتی به یک جنبش اقتصادی جمعی از کشورهای جهان سوم تبدیل و قدرتمندانه وارد مواجهه اقتصادی شمال - جنوب شد و در صدد برقراری یک نظام اقتصادی بین المللی جدیدی برآمد که بر برابری و عدالت پایه گذاری می شود.

در حالی که امپریالیسم سیاسی مستقیم تنها در گذشته وجود داشته، اکنون امپریالیسم فرهنگی و اقتصادی به وسیله همان قدرت های امپریالیستی اعمال می شود که یک واقعیت منفور دوران معاصر است. امروز کل نظام بین الملل در یک وضعیت بحرانی است و پیوستگی های فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی، سیاسی در وضعیت هشدار دهنده ای قرار گرفته اند. واقعیت تغییر پارادایم این است که تسلط آمریکا بر وضعیت استراتژیک جهانی ادامه می یابد. این موضوع، یک انحراف بزرگ تر را برای تحریک، تشویق و کنترل کشمکش در جهان سوم در جهت خدمت به اهداف استراتژیکی اش نشان می دهد. تهاجمات نظامی پی در پی و اعمال زور مستقیم و فشارهای غیر مستقیم به وسیله ایالات متحده به شدت افزایش یافته است. ایالات متحده ادعا کرده تنها قدرتی است که می تواند سیاست جهانی را تنظیم کند؛ همان طور که این مسأله را در نظم نوین جهانی به صراحت اعلام کرد. برژینسکی بهتر از هر کسی نیازهای ژئوپلتیکی ایجاد هژمونی آمریکایی را تشریح کرده است. مگر اینکه کشورهای در حال توسعه، که همچنان عضو جنبش عدم تعهد هستند در مقابل این یورش های ایالات متحده که باعث می شود ابعاد جهانی صلح، امنیت و برابری دولت های ملی در حد یک رؤیا باقی بماند، مقاومت متحدی اعمال کنند.

فرایندهای جهانی شدن، استفاده از سازمان تجارت جهانی برای مجبور کردن کشورهای در حال توسعه به کاهش حصارهای گمرکی و رعایت استانداردهای کاری، در حالی که به حمایت از اقتصاد کشورهای در حال توسعه به وسیله موانع گمرکی و دیگر اقدامات غیرتعرفه ای ادامه می دهد، موضوع دیگری است که باید به آن توجه شود.

جوزف استیگلیتز، یکی از اقتصاد دانان بانک جهانی، در مقاله انتقادی اش در مورد جهانی شدن مطرح کرد که نهادهای مالی (بانک جهانی و صندوق بین المللی پول) ایدئولوژی ویژه ای – بنیادگرایی بازار – که متشکل از هم اقتصادهای بد و هم سیاست های بد است را تحمیل می کنند. صندوق بین المللی پول این سیاست ها را بدون اینکه نگرش وسیع تری از جامعه یا نقش اقتصاد در جامعه داشته باشد تحمیل می کند. این سیاست ها به روشی تحمیل می شود که دموکراسی های در حال پیدایش را تحلیل می برد. خود جهانی شدن برای کشورهای در حال توسعه به ویژه برای کشورهای فقیر بسیار زیان آور است.

این وضعیت نیازمند اتخاذ یک استراتژی مشترک از جانب اعضای جنبش عدم تعهد برای برخورد با بحران های نظام بین الملل و تنظیم دیالوگش برای مذاکرات جهانی در شرایط جدید، ادغام کردن امنیت و اقتصاد و همچنین گسترش ابعاد مسایل از طریق مجموعه ای از رویکردهای منطقه ای، در بعد جهانی می باشد. از تحولات اخیر در امور جهانی آشکار است که یک رابطه دیالکتیکی میان نظم اقتصادی امپریالیستی و امپریالیسم وجود دارد و جهان سوم هرگز نمی تواند به اصلاح یکی بدون دیگری امیدوار باشد. همان طور که کی. آر. نارایانان مختصراً بیان کرده است: «این سیاست ها روح جنبش عدم تعهد است و حتی وقتی که شما در حال پیگیری ابهامات اقتصاد جهانی یا حذف اختلاف های اقتصادی هستید، این پیگیری نوعی گرایش سیاسی در حال حرکت است و به این جنبش زندگی حیاتی می دهد ولو اینکه این مسأله یک طرح اقتصادی باشد. از این رو نبرد برای یک نظم اقتصادی جدید نبرد علیه نئوامپریالیسم است.»

● جنبش عدم تعهد در عصر پسا جنگ سرد

در ظاهر منطقی به نظر می رسد که با از بین رفتن اتحاد جماهیر شوروی و در نتیجه از بین رفتن یکی از بلوک های قدرت و همچنین از بین رفتن رقابت میان دو قدرت هسته ای، دیگر دلیلی برای کشورهایی که می خواهند از این تقسیمات دور بمانند و همچنین دلیلی برای باقی ماندن جنبش عدم تعهد وجود نداشته باشد. ممکن است این نکته تناقض آمیز به نظر برسد؛ همان طور که میان ایالات متحده آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی تنش زدایی در حال رخ دادن بود، معماهای جدی ابتدایی مطرح شده راجع به آینده عدم تعهد، صداهایی بودند که هم در درون آن و هم در خارج از آن به گوش می رسیدند. در بخش های مختلف گفته شد که ادامه حیات جنبش عدم تعهد پس از این ضرورتی ندارد. حالا گفته می شود که جنبش عدم تعهد در طول دهه هایی که از موجودیتش می گذرد ثابت کرده که جنبشی ناکارآمد بوده است. با این وجود، همزمان این جنبش برنامه منظم دوره ای اجلاس های سرانش را برگزار کرد، در حالی که تعداد کشورهای عضو این جنبش افزایش نیز یافته اند. به تدریج تعداد در حال رشد اعضای این جنبش همه تردیدها در مورد آن را از بین برده اند.

از طرف دیگر، گسترش فوق العاده ای که در تعداد اعضای این جنبش رخ داد باعث شد تا تناقضات داخلی آن افزایش یابد و بن بست در ظرفیت این جنبش برای ایفای نقش مثبت در امور جهانی را موجب گردد. این جنبش در حال تبدیل به باشگاهی است که بیش از آنکه در امور بین الملل نفوذ کند و یا آنها را حل کند، می تواند درمورد این مسایل بحث و گفتگو کند. باید خاطرنشان کرد که تناقضات موجود در درون این جنبش – که می تواند تفاوت میان تئوری و عمل را بدتر کند – میان اهداف اعلام شده و رفتار عملی، ظرفیت این جنبش را برای موفقیت در هدف تاریخی اش تضعیف کرده است. زیرا جایگاه جنبش عدم تعهد در برخی مسایل نسبتاً تیره و مبهم است. چیز کاملاً ویژه ای در اعلامیه های سران وجود ندارد که مشخص کند این جنبش به درستی مسایل در حال رشد استراتژی تک قطبی را که به حفظ هژمونی شمال در مقابل جنوب کمک می کند درک کرده باشد.

با توجه به روابط اقتصادی بین المللی و اقتصاد جهانی، مهم ترین برنامه جنبش عدم تعهد در دو هدف اصلی اش یعنی پیشرفت اقتصادی و ریشه کن کردن فقر همچنان در حال لغزش است؛ به عبارت دیگر، جنبش عدم تعهد از هدف اصلی خود یعنی تبدیل شدن به یک نیروی مؤثر و سازنده در سیاست های بین المللی در هزاره جدید، بسیار فاصله گرفته است.

این یک واقعیت است که فروپاشی نظام دوقطبی و پیدایش نظام تک قطبی در حوزه های نظامی، اقتصادی و سیاسی منجر به افزایش نابرابری و بی عدالتی شده است و بنابراین نقش جنبش عدم تعهد به عنوان نیرویی که در مقابل تهدید اقتصادی و نظامی یکجانبه قرار دارد، مهم تر می شود.

از نظر سیاسی همان طور که نیر وودز پیش بینی کرد، تأثیر جهانی شدن نه بر اساس فاکتور اقتصادی بلکه همچنین بر اساس ویژگی هر دولت متفاوت است. دولت های قوی نه تنها از ماهیت جهانی شدن تأثیر چندانی نمی پذیرند بلکه ادغام خود در اقتصاد جهانی را کنترل کرده اند. قدرت این کشورها ممکن است از نظر کیفی در حال تغییر باشد اما مطمئناً در حال فرسایش نیست. در مقابل، دولت های ضعیف در اثر جهانی شدن بیشتر تضعیف می شوند. با این وجود، همزمان جهانی شدن در حال ایجاد انواع جدیدی از حکومت مثل نهادهای منطقه ای و اضافه کردن بازیگران جدیدی مثل سازمان های غیردولتی و قانون گذاران و داوران فراملیتی است. این امر به خاطر تمایلات جهانی سازی سرمایه داری است که به ویژه به لحاظ تاریخی به رسمیت شناخته شده و این پروژه ای سیاسی از یک بلوک تاریخی فراملیتی بوده است که شکست های ویژه طبقه سرمایه دار، مدیران دولتی و بوروکرات های بین المللی، روزنامه نگاران و رهبران اصلی کارگری را در بر می گیرد.

این مسأله به طور طبیعی تئوری نظام جهانی والرشتاین را یادآوری می کند: «انباشت سرمایه، نابرابری های جهانی را ایجاد کرده است که بر تسلط دولت های مرکز سرمایه داری غرب بر کشورهای پیرامونی غیر غربی بنا شده است. این موج نابرابری به ویژه در شرایط بی ثباتی شدید اقتصادی در تنش های سیاسی و اجتماعی مهم قرن جدید ریشه دارد. نابرابری های بین المللی ممکن است از رشد اقتصادهای جدید آسیایی تحت فشار باشد که هم تهدیدی به استانداردهای نسبتاً بالای زندگی مردم شمال است و هم عدم امکان عملی دستیابی به هر چیزی شبیه آن برای جمعیت زیادی از کشورهایی مثل هند و چین، تنش های بین المللی و داخلی را ایجاد خواهد کرد.»

در غیاب نیروهای خنثی کننده ای که در جهان دوقطبی موجود بودند، نیروهای متحد تحت هژمونی ایالات متحده از نیروی زیاد و بی تناسبی در افغانستان، عراق یا کوزوو استفاده کردند که این مسأله بر نیاز به جلوگیری از کاربرد قدرت نظامی برای کم کردن اختلافات تأکید دارد. هنوز برخی زمینه های کشمکش در سریلانکا، آنگولا، بوسنی، جمهوری دموکراتیک کنگو، رواندا، سودان و سومالی وجود دارد. جنبش عدم تعهد توانایی ورود به صحنه برای حل همه این اختلافات را ندارد.

این مسأله ثابت می کند که نظام بین الملل بی ثبات است و تجزیه اتحاد جماهیر شوروی و مدل های کمونیستی اروپای شرقی این بی ثباتی را افزایش داده است. در این وضعیت، جنبش عدم تعهد باید دوباره سازماندهی و احیا شود تا قادر باشد به نحو مؤثرتری به نیازهای امنیت ملی جهان سوم پاسخ دهد. اگر جنبش عدم تعهد توجه مناسبی به این موضوعات نداشته باشد ممکن است قادر نباشد بی ثباتی های اخیر را متوقف و یا در مقابل آن مقاومت کند.

● نتیجه گیری

با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی که منجر به فروپاشی بلوک شرق و جهانی شدن سرمایه داری و نئوامپریالیسم شد، به نظر می رسد مفهوم عدم تعهد گیج کننده تر شده است. با این وجود، جنبش عدم تعهد بخش جدایی ناپذیری از تغییرات عمیق ساختاری در روابط بین الملل معاصر را تشکیل می دهد. تنها راه برای تقویت نقش این جنبش به عنوان بزرگ ترین جنبش مستقل صلح در جهان، این است که وحدت کشورهای عضو آن تقویت شود. اساس چنین رویکردی می تواند در ایده دموکراسی سازی روابط بین الملل به عنوان یک ضرورت الزام آور زمان ما ذکر شود که به رسمیت شناختن توسعه آزاد و استقلال واقعی همه دولت ها را در پی خواهد داشت.

لازم است نمونه های تک قطبی و تک بعدی نظام بین الملل جدید توسط جنبش عدم تعهد مورد اعتراض واقع شود. در این وضعیت بحرانی جدید در روابط بین الملل، وحدت و اتحاد میان کشورهای غیرمتعهد ضروری تر از هر زمان دیگری است. در وضعیت جدید، وجود مسایلی همچون اشغال های نظامی، حقوق بشر، ابعاد جدید کشمکش شمال - جنوب، بازسازی سازمان ملل و خلع سلاح هسته ای، جنبش عدم تعهد را وادار می کند به عنوان جنبشی پرمعنا باقی بماند نه به عنوان یک جنبش تشریفاتی. اکنون به منطق متحد کننده جدیدتری برای تقویت سازمان ملل و برای تضمین امنیت دولت های کوچک تر و برای حل اختلافات میان دولت های عضو نیاز است.

مشکل است که آینده سیاسی جنبش عدم تعهد در جهان آشفته امروزی را پیش بینی کرد. علی رغم اینکه همه این تغییرات در عرصه بین الملل در دهه آخر قرن بیستم رخ داد اما وضعیت جهان هنوز هم در یک حالت انتقالی قرار دارد. بنابراین جنبش عدم تعهد ناگزیر است مشارکت کامل خود در ساخت نظم نوین جهانی را تضمین کند؛ بیشتر به این خاطر که نظم بین المللی نوین ثابت کرده که نظمی بی ثبات است. یکی از بزرگ ترین تاریخ دانان جهان اریک هابس بام پیشگویی کرده است که: «ایالات متحده به ناچار برای تحمیل نظم نوین جهانی از طریق نیروهای یکجانبه ناکام خواهد ماند. با این وجود روابط قدرت در حال حاضر از مسیر حقیقی خود منحرف شده است و تنها اگر به وسیله یک اتحاد پشتیبانی شود نظام بین الملل چندجانبه باقی خواهد ماند و تنظیم آن به توانایی چندین واحد اصلی برای موافقت با همدیگر بستگی خواهد داشت ولو اینکه هیچ یک از این دولت ها از برتری نظامی سود نبرند. اینکه عمل نظامی انجام شده به وسیله ایالات متحده چقدر به موافقت دیگر دولت ها بستگی دارد، نکته ای است که کاملاً آشکار شد. آیا خاتمه عصر جنگ ها با تسلیم بی قید و شرط نیز آینده قابل پیش بینی را برگشت نخواهد داد؟»

بنابراین برای جنبش عدم تعهد ضروری است که نقش خود را در تعریف و شکل دادن به واقعیت های بین المللی ایفا کند، خود را با تغییرات وفق دهد و رویکردها و استراتژی های مناسبی را در هزاره جدید اتخاذ نماید.

نویسنده: کی. اس. - پاویتران

مترجم: سید رضی - عمادی

منبع: سایت - باشگاه اندیشه - به نقل از www.pondiuni.edu.in