سه شنبه, ۱ خرداد, ۱۴۰۳ / 21 May, 2024
مجله ویستا

در جستجوی معنای زندگی


در جستجوی معنای زندگی

خارج کردن انسان از مرزهای جسمانی از ضروریات معنادار شدن زندگی است

در یک تقسیم‌بندی کلی شاید بتوان دیدگاه‌های مرتبط درباره معنای زندگی را به دو دیدگاه کلی ذهن‌گرایی و عین‌گرایی تقسیم کرد.

ذهن‌گرایی: ذهن‌گرایان معتقدند معنای زندگی مطابق تعاریف تک‌تک افراد با یکدیگر فرق دارد و بسته به حالات عاطفی و ذهنی آنان متفاوت است. آنها می‌گویند هر چه فرد بیشتر به خواسته‌هایش برسد، موفقیت شغلی و اجتماعی بالاتری کسب کند یا به آنچه حقیقتا ارزشمند می‌پندارد، دست یابد، زندگی خود را معنادارتر می‌یابد. یکی از نظریه‌پردازان برجسته شاخه ذهن‌گرایی ابراز داشته است که وقتی کسی برای چیزی ارزش قائل باشد یا به آن عشق ورزد، زندگی‌اش به میزان همان ارزشمندی و عشق‌ورزی معنادار خواهد بود.

ذهن‌گرایی در بیشتر سال‌های قرن بیستم نظریه غالب بود و بر نظریه‌هایی مثل عملگرایی، اصالت وجود و انسانگرایی برتری محسوسی داشت. البته در رُبع پایانی این قرن ارائه نظریه تعادل فکری توسط جان راویس موجب شد ادعاهایی بیشتر مورد توجه قرار بگیرد که مورد پذیرش اکثر مردم است و از نوعی جهانشمولی برخوردار است. به حاشیه رانده شدن نظریات ذهن‌گرایان طی ۳۰سال اخیر را باید معلول ظهور نظریه تعادل فکری و به تبع آن تاکید بر ارزش‌های عینی و ملموس ارزیابی کرد.

آن دسته از افرادی که هنوز به عقاید ذهن‌گرایی پایبند هستند، تلاش‌هایی را که برای توجیه ارزش‌های عینی صورت می‌گیرد به دیده تردید می‌نگرند. دلیلی که نظریه‌پردازان در باب پذیرش اصول ذهن‌گرایی مطرح می‌کنند، این است که دیگر گزینه‌های در دست از قدرت و کفایت لازم برای کنار زدن این عقاید برخوردار نیستند. این افراد به ارزش به طور اعم و به معنا به طور اخص باور دارند، اما نمی‌توانند بپذیرند چگونه ممکن است چیزی ـ خواه طبیعی باشد، خواه غیرطبیعی یا حتی ماوراءطبیعی ـ مستقل از ذهن انسان ارزشگذاری شود. آنها در واقع تردیدی در این قضیه ندارند که ارزشمندی تمام امور توسط خود انسان‌ها و آنچه آنها از زندگی خود می‌طلبند، تعیین می‌گردد. بحث‌های پُرتب‌وتاب معرفت‌شناسان، دانشمندان علوم ماوراءالطبیعه و زبان‌شناسان برای بررسی عقاید و منطق‌های ذهن‌گرایی از اهمیت شایانی بهره‌مندند.‌ دو بحث عمده دیگر نیز بر ذهن‌گرایی مترتب است. یکی این‌که بر ذهن‌گرایی هیچ خدشه‌ای وارد نیست، زیرا منطقی است که زندگی معنادار را هم‌ارز همان زندگی اصیل و معتبر بدانیم. وقتی فردی طبق عمیق‌ترین اصول ماهوی و وجودی خود عمل کرده و زندگی‌اش را معنادار بداند، براحتی می‌توان پذیرفت معنامندی حیات او تابع تشخیص دادن در مرحله نخست و برآوردن در گام دوم برخی نیازهای بخصوص خود است. مورد دوم این است که معنا مستقیم زائیده فراموش کردن خود و غرق شدن در یک فعالیت یا تجربه است.

به نظر می‌رسد دلمشغولی‌های شخصی و امور درونی هر فرد پایه و اساس معنامندی حیات او را تشکیل می‌دهد. با پذیرش این ادعا، کارکرد تاثیرگذار عنصر ذهن‌گرایی بر کسی پوشیده نمی‌ماند. حال آن که برخی منتقدان هر دوی این موارد را با بیان این اشکال زیر سوال می‌برند: پس نقش ارزش عینی در تشخیص دادن یک موضوع و سپس غرق شدن در آن چه می‌شود؟! اگر معناداری کسی منوط به لطمه زدن به حیات دیگران باشد، چه؟! این منتقدان ابراز می‌دارند مبنای معنامندی زندگی، وجود برخی اقدامات، مناسبات، حالات و تجارب بخصوص است.

عین‌گرایی: طبیعت‌گرایان عین‌گرا معتقدند معنا متشکل از مواردی مستقل از ذهن انسان است و تلقی انسان از آنها می‌تواند درست یا نادرست باشد. به زعم آنها حصول رویکردهای متغیر توسط افراد مختلف به هیچ وجه برای کسب معنا کافی نیست، بلکه این دنیا حاوی شرایط خاصی است که برای تمام افراد به‌طور یکسان و لایتغیر در بردارنده معنا بوده و این شرایط هیچ ارتباطی با تلقی انسان‌ها از معناداری امور یا خواست آنها یا حتی داشتن ریشه‌های معنوی و ماورایی این امور ندارند.

آنها مسائلی مثل اخلاقیات و خلاقیت را جزء نمونه‌هایی از اقدامات معناآفرین در زندگی انسان بر می‌شمرند. البته عین‌گرایان در بیان دلیل این معنامندی متوسل به ادبیات ماورایی نمی‌شوند. به این معنا که آنها به این اصل قائل نیستند که چون عواملی قراردادی و مطلق (از جمله خداوند خالق) حکم به ارزشمندی اموری نظیر اخلاقیات کرده‌اند، پس این امور معنامندند. عین‌گرایان برخلاف ذهن‌گرایان بر‌این باورند که ممکن است فردی مساله‌ای مثل کوتاه کردن ناخن‌های خود را اصلی معنادار فرض کند، حال آن‌که این اقدام به هیچ وجه معنادار و ارزشمند نبوده و نمی‌تواند باشد. آنها حصول معنا در زندگی را منوط به پیگیری همزمان مسائلی مثل اخلاقیات و اجتناب از پرداختن به اموری بی‌ارزش مثل کوتاه کردن ناخن می‌دانند.

برخی عین‌گرایان که خود را عین‌گرایان صرف نامگذاری می‌کنند، بر این اعتقادند که پروسه‌های ذهنی و درونی افراد هیچ نقشی در معنادار کردن زندگی او ندارند. شاید بتوان گفت تعداد عین‌گرایان صرف از چندصد نفر تجاوز نمی‌کند، یعنی اکثر عین‌گرایان معنامندی حیات را به‌طور مطلق وابسته به فاکتورهای مادی نینگاشته و چشم خود را به‌طور کامل بر امور ذهنی و فردی از قبیل شناخت درونی، احساسات و محبت نمی‌بندند.

سوزان وولف جمله معروفی دارد که برخاسته از دیدگاه ترکیبی او بوده و بیشتر ماده‌گرایان آن را تعریف و مبنای باورهای خود می‌دانند: «معنا برآیند جذبه ذهنی و فردی و جذابیت عینی و مادی است.» آنچه از این نظریه بر می‌آید این است که اگر فردی به اصلی اعتقاد داشته باشد و موردی برایش حائز اهمیت باشد که ارزشمند نباشد یا اگر به سراغ اصل ارزشمندی برود ولی از ادراک اهمیت آن عاجز باشد، در هر دوی این حالات در نیل به معنامندی حیات ناکام مانده است.‌

بسیاری از ماده‌گرایان نه تنها اخلاقیات و خلاقیت را منابعی مستقل برای کسب معنا می‌انگارند، بلکه عنوان می‌دارند علاوه بر این دو منبع، منابع دیگری نیز وجود دارد. آنها بزرگ کردن کودکان همراه با عشق‌ورزی، نواختن موسیقی و کسب توانایی‌های ورزشی را در زمره این منابع می‌شمارند.‌ در اینجا جا دارد به تلقی نام‌های بزرگ تاریخ از زندگی خوب و ارزشمند نگاهی گذرا داشته باشیم. ارسطو زندگی معنادار را متعلق به کسی می‌داند که اهداف طبیعی خود را به نفع مقاصد عقلایی‌اش کنار می‌گذارد. نسخه کارل مارکس از حیات برتر دارای کمترین عناصر ازخودبیگانگی و بیشترین آرمان‌های فرهنگی و اجتماعی است. نیچه نیز بهره‌مندی از بالاترین سطح قدرت، خلاقیت و پیچیدگی را متضمن حیات معنادار می‌داند.

همچنین متفکران معاصر شرایطی برای معنامندی عین‌گرا برمی‌شمارند که برخی از این شرایط عبارتند از خارج کردن انسان از حدومرزهای جسمی‌اش، رساندن انسان به کمال متعالی، سوق دادن بشریت به اموری غیرلذت‌جویانه مثل مرافقت، زیبایی و دانش، پرورش ماهیت منطقی در انسان، ارتقای کیفیت زندگی انسان‌ها و حیوانات، رفع‌کردن مشکلات اساسی بشر در برهه‌های مختلف تاریخی، جهت‌دهی اصیل به روح انسان و خارج کردن از خود حیوانی خویش، ایجاد تجارب ارزشمند در زندگی خود و دیگران و مواردی از این دست.

منبع: دائره‌المعارف فلسفی استنفورد