یکشنبه, ۲۳ دی, ۱۴۰۳ / 12 January, 2025
سپاسگزار
گویند روزی داود «ع» از خدا خواست رفیق خودش را در بهشت نشانش دهند. از اهل ایمان که خدا او را دوست می دارد ندا رسید فردا بیرون دروازه برو او را می بینی. فردا که جناب داوود از دروازه خارج شد با متی پدر یونس پیغمبر برخورد کرد، مقداری هیزم به دوش گرفته است دنبال مشتری می گردد، یک نفر آمد و خرید او جلو رفت با او مصافحه و معانقه کرد ، گفت: امروز ممکن است میهمان شما باشم، متی گفت زهی سعادت بفرمایید برویم جناب متی از همان پول هیزم آرد و نمک خرید به مقدار سه نفر خودش و داوود و سلیمان، بالاخره نان تهیه کرد، پیش از خوردن متی سر به آسمان بلند کرد و گفت: پروردگارا! هیزمی که من کندم، درختش را تو رویانده بودی. نیرو و قدرت بازو تو به من عنایت کرده بودی. توانایی حمل آن را تو دادی، مشتری را تو فرستادی آردی که جلوی ما هست گندمش را تو آفریدی. دستگاهی به راه انداختی که حالا ما بتوانیم نعمت تو را مصرف کنیم. می گفت و اشک در گوشه های چشمانش می ریخت داوود رو به سلیمان کرد و گفت: همین شکر است که انسان را به مقامات عالی می رساند. و این طور بود که داوود (ع) همنشین خود را در بهشت یافت.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست