جمعه, ۳ اسفند, ۱۴۰۳ / 21 February, 2025
سپهر نهم

با شهادت امام رضا(ع) مرحله جدیدی از تلاش ائمه آغاز شد كه «دوران محنت اهل بیت» است به طوری كه از دوران امامت امام جواد(ع) به بعد برای اهل بیت بدترین اوقات است.
در این مقطع به دلیل مشكلات فراوان، تلاش برای ایجاد جامعه برتر اسلامی به صورت یك هدف بلندمدت مطرح بوده است. در این دوران شیعه شناختهشدهترین و بانفوذترین گروه بود و امامان شیعه به شدت مورد توجه افكار عمومی بودند و همین امر سبب میشد دستگاه خلافت با شیوههای مختلف آنان را از سر راه خود بردارد. این نوشته اشارهای است به تاریخ زندگی امام جواد(ع).
امام نهم شیعیان حضرت جواد(ع) در سال ۱۹۵ هجری در مدینه ولادت یافت، نام عزیز ایشان «محمد» معروف به «جواد» و «تقی» است. القاب دیگری مانند: «رضی» و «متقی» نیز داشته. مادر گرامی ایشان «سبیكه» یا «خیزران» است كه هر دو نام در تاریخ زندگی آن حضرت ثبت شده است.
پس از شهادت جانگداز حضرت رضا علیهالسلام در اواخر ماه صفر سال ۲۰۳ هجری مقام امامت به فرزند ارجمندش حضرت «جوادالائمه»(ع) انتقال یافت. در محافل شیعه از حضرت امام جواد(ع) به عنوان مولودی پرخیر و بركت یاد میشود.
امام جواد(ع) با دو خلیفه نیرنگباز عباسی یعنی مامون و معتصم معاصر بود. مامون خلیفه عباسی كه همچون سایر خلفای بنیعباس از پیشرفت معنوی و نفوذ باطنی امامان معصوم و گسترش فضایل آنها در بین مردم هراس داشت، سعی كرد ابنالرضا را تحت مراقبت خاص خویش قرار دهد.
از روشهایی كه مامون در مورد حضرت رضا(ع) به كار میبست، تشكیل مجالس بحث و مناظره بود. مامون و بعد معتصم عباسی میخواستند از این راه به گمان باطل خود- امام(ع) را در تنگنا قرار دهند. در مورد فرزندش حضرت جواد(ع) نیز چنین روشی را به كار بستند، بهخصوص كه در آغاز امامت هنوز سنی از عمر امام جواد(ع) نگذشته بود. مامون نمیدانست كه مقام ولایت و امامت كه موهبتی است الهی، بستگی به كمی و زیادی سالهای عمر ندارد.
مامون به حمیدبن مهران كه درخواست مناظره با امام رضا را كرده بود گفت: نزد من هیچ چیز از كاهش منزلت وی محبوبتر نیست. او همچنین به سلیمان مروزی گفت به خاطر شناختی كه از قدرت علمی تو دارم تو را به مباحثه با او میفرستم و هدفی جز این ندارم كه او را فقط در یك مورد محكوم كنی.
در چنین عصری امام جواد(ع) قاطعانه و با صلابت در برابر انحرافها، كجرویها، مسامحهها، توهینها و دیگر حیلهها و مكرهای خلفای باطل ایستاد و از حقانیت دین دفاع كرد.
خطر دیگری كه در این مقطع حساس شیعیان را تهدید میكرد، قدرت گرفتن مذهب «معتزله» بود. مكتب اعتزال به مرحله رواج و رونق گام نهاده بود و حكومت وقت نیز از آنان پشتیبانی میكرد. معتزلیان دستورها و مطالب دین را به عقل خود عرضه میكردند. آنچه عقلشان صریحا تایید میكرد، میپذیرفتند و بقیه را انكار میكردند. چون نیل به مقام امامت امت در سنین خردسالی با عقل ظاهر بین آنان قابل توجیه نبود، پرسشهای دشوار و پیچیدهای را مطرح میكردند تا به پندار خود آن حضرت را در میدان رقابت علمی شكست دهند.
البته امام جواد(ع) با پاسخی قاطع از این مناظرهها سربلند برون آمده، هرگونه تردید در مورد امامت خود را از بین برد و اصل امامت را تثبیت كرد. به همین خاطر، در زمان امام هادی(ع) این موضوع مشكلی ایجاد نكرد؛ زیرا برای همه روشن شده بود كه در برخورداری از این منصب الهی، خردسالی تاثیری ندارد. برای نمونه، یكی از مناظرههای حضرت امام محمدتقی(ع) را در زیر نقل میكنیم:
«عیاشی» در تفسیر خود از «ذرقان» كه همنشین و دوست «احمدبن ابی دوواد» بود، نقل میكند كه «ذرقان» گفت: روزی دوستش «ابن ابی دوواد» از دربار معتصم عباسی برگشت و بسیار گرفته و پریشان حال به نظر میرسید.
گفتم: چه شده است كه امروز این چنین ناراحتی؟ گفت: در حضور خلیفه و «ابوجعفر» فرزند «علی بن موسی الرضا» جریانی پیش آمد كه مایه شرمساری و خواری ما گردید. گفتم چگونه؟
گفت: سارقی را به حضور خلیفه آورده بودند كه سرقتش آشكار و دزد اقرار به دزدی كرده بود، خلیفه طریقه اجرای حد و قصاص را پرسید. عدهای از فقها حاضر بودند، خلیفه دستور داد بقیه فقها را نیز حاضر كردند و «محمد بن علی الرضا» را هم خواست. خلیفه از ما پرسید: حد اسلامی چگونه باید جاری شود؟
من گفتم: از مچ دست باید قطع گردد.
خلیفه گفت: به چه دلیل؟
گفتم: به دلیل آنكه دست شامل انگشتان و كف دست تا مچ دست است و در قرآن كریم در آیه تیمم آمده است:
« فامسحوا بوجوهكم و ایدیكم.» بسیاری از فقیهان حاضر در جلسه گفته مرا تصدیق كردند.
یك دسته از علما گفتند: باید دست را از مرفق برید.
خلیفه پرسید: به چه دلیل؟
گفتند: به دلیل آیه وضو كه در قرآن كریم آمده است... «وایدیكم الی المرافق.» و این آیه نشان میدهد كه دست دزد را باید از مرفق برید.
دسته دیگری گفتند: دست را از شانه باید برید چون دست شامل تمام این اجزا میشود.
و چون بحث و اختلاف پیش آمد، خلیفه روی به حضرت «ابو جعفر محمدبن علی» كرد و گفت: یا اباجعفر، شما در این مسئله چه میگویید؟
آن حضرت فرمود: علمای شما در این باره سخن گفتند، مرا از بیان مطلب معذور بدار.
خلیفه گفت: به خدا سوگند كه شما هم باید نظر خود را بیان كنید.
حضرت جواد فرمود: اكنون كه مرا سوگند میدهی پاسخ آن را میگویم.
مطالبی كه علمای اهل سنت درباره حد دزدی بیان كردند خطا است. حد صحیح اسلامی آن است كه باید انگشتان دست را غیر از انگشت ابهام قطع كرد.
خلیفه پرسید: چرا؟
امام(ع) فرمود: زیرا رسولالله(ص) فرموده است سجود باید بر هفت عضو از بدن انجام شود: پیشانی، دو كف دست، دو زانو، دو انگشت ابهام پا و اگر دست را از شانه یا مرفق یا مچ قطع كنند برای سجده حق تعالی محلی باقی نمیماند و در قرآن كریم آمده است:« و ان المسجدلله...» سجدهگاهها از آن خداست، پس كسی نباید آنها را ببرد.
این روش را قبل از معتصم- مامون نیز در مورد حضرت «جوادالائمه»(ع) به كار میبرد، چنان كه در آغاز امامت امام نهم، مامون دوباره دست به تشكیل مجالس مناظره زد و از جمله از «یحیی بن اكثم» كه قاضی بزرگ دربار وی بود، خواست تا از امام(ع) پرسشهایی كند، شاید بتواند از این راه به موقعیت امام(ع) ضربتی وارد كند، اما نشد و امام از همه این مناظرات سربلند بیرون آمد.
امام جواد(ع) در مدت هفده سال دوران امامت به نشر و تعلیم حقایق اسلام پرداخت و شاگردان و اصحاب برجستهای داشت كه هر یك خود قلهای بودند از قلههای فرهنگ و معارف اسلامی مانند: «ابن ابی عمیر بغدادی»، «ابو جعفر محمد بن سنان زاهری»، «احمدبن ابی نصر بزنطی كوفی»، «ابو تمام حبیب اوس طائی»، شاعر شیعی مشهور«ابوالحسن علی بن مهزبار اهوازی» و «فضل بن شاذان نیشابوری» كه در قرن سوم هجری میزیستهاند.
اینان نیز هر كدام به گونهای مورد تعقیب و گرفتاری بودند. «فضل بن شاذان» را از نیشابور تبعید كردند. كتابهای «عبدالله بن طاهر» را تفتیش كردند و چون مطالب آن كتابها را درباره توحید و... یافتند قانع نشدند و جویای عقیده سیاسی او شدند. «ابوتمام» شاعر نیز از این امر بیبهره نبود، اگر كسی شعر او را بدون اطلاع قبلی مینوشت و مردم از شعر لذت میبردند و آن را میپسندیدند، همین كه خلیفه آگاه میشد كه از «ابوتمام» است دستور میداد كه آن نوشته را پاره كنند.
«ابن ابی عمیر» را سالها زندانی كردند، تازیانهها زدند. كتابهای او را كه مأخذ عمده علم دین بود، گرفتند و باعث تلف شدن آنها شدند.
پریش كوششی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست