پنجشنبه, ۱۱ بهمن, ۱۴۰۳ / 30 January, 2025
مجله ویستا

آنها چگونه می‌اندیشند؟


آنها چگونه می‌اندیشند؟

می‌خواهید بدانید در دنیای آنها که اعتماد به نفسی پایین دارند چه می‌گذرد و چگونه می‌اندیشند؟ آنچه در این یادداشت می‌خوانید فکر و خیال‌هایی است که آنها هر‌روز و هر‌ساعت در …

می‌خواهید بدانید در دنیای آنها که اعتماد به نفسی پایین دارند چه می‌گذرد و چگونه می‌اندیشند؟ آنچه در این یادداشت می‌خوانید فکر و خیال‌هایی است که آنها هر‌روز و هر‌ساعت در ذهن‌شان مرور می‌کنند. اگر شما هم چنین تصوراتی دارید، باید هر‌چه زودتر راهی برای تقویت خودباوری‌تان پیدا کنید چون در غیر این صورت ممکن است خیلی از فرصت‌های طلایی زندگی را از دست بدهید.

ـ اصولا برای مردم، نچسب و کسل‌کننده‌ام. کسی از گفت‌وگو با من سر ذوق نمی‌آید.

ـ به همه چیز گند می‌زنم. به قول قدیمی‌ها، دستم خوب نیست.

ـ اگر کسی از من انتقاد کند، فرو می‌ریزم؛ بی‌ارزش می‌شوم و دیگر تا مدت‌ها توان سرپا شدن نخواهم داشت.

ـ اگر کسی عاشقم شود، سعی می‌کنم از هر راهی که شده سزاواری‌ام را به او اثبات کنم چون مطمئنم دیگر در طول زندگی‌ام کسی عاشقم نخواهد شد و این بار هم شانس آورده‌ام!

ـ چه اتفاقی می‌افتد اگر از این دنیا کم شوم؟ آب از آب تکان نمی‌خورد و نبودنم حتی به چشم کسی نخواهد آمد.

ـ حس می‌کنم نمی‌توانم کسانی را که دوست‌شان دارم برای خودم نگه دارم.

ـ امکان ندارد تا پایان زندگی‌ام کاری مهم انجام دهم یا جزئی از فعالیتی ارزشمند باشم.

ـ احساس می‌کنم به اندازه‌ای که دوستان و آشنایانم انتظار دارند شایسته و خوب نیستم.

ـ من یک بازنده‌ام.

ـ نمی‌توانم در اجتماعات ظاهر شوم. از جمع می‌ترسم و در میان مردم احساس آرامش و راحتی نمی‌کنم.

ـ مردم فقط در صورتی به من احترام می‌گذارند که ظاهرم فوق‌العاده باشد، ثروتمند باشم یا موفقیت‌هایی درخشان در کارنامه زندگی‌ام داشته باشم.

ـ اگر نتوانم به اندازه دیگران در کار یا تحصیل یا زندگی خانوادگی موفق باشم، بی‌مصرف و حقیرم.

ـ احساس دیگران درباره‌ام مهم‌تر از احساسی است که درباره خودم دارم.

ـ اگر شخصیت واقعی‌ام را عیان کنم، دیگر کسی دوستم نخواهد داشت.

ـ به اندازه‌ای که باید، ماهر و باهوش نیستم.

ـ لایق عشق‌ورزی و احترام دیگران نیستم.

ـ با هر کسی که آشنا می‌شوم باید خودم را به شکل او درآورم.

ـ وقتی کسی از من انتقاد می‌کند یعنی از من متنفر است.

ـ تا زمانی که دیگران تاییدم نکنند باور نمی‌کنم در عمل به وظایفم موفق بوده‌ام.

ـ می‌ترسم دوستانم ترکم کنند.

ـ خودم را دوست ندارم. دلم می‌خواست آدم دیگری باشم.

ـ دائما از آشنایان و دوستانم می‌پرسم که آیا هنوز دوستم دارند؟

ـ جرات بحث‌کردن با دیگران را ندارم چون می‌ترسم از من عصبانی شوند یا دیگر دوستم نداشته باشند.

ـ برای دوست پیدا کردن، هر از گاه سبک و سیاق زندگی‌‌ام و حتی ظاهرم را تغییر می‌دهم.

ـ اگر کسی به من اهمیت می‌دهد، احترام می‌گذارد یا دوستم دارد، فقط از سر ترحم است.

ـ وقتی کسی می‌گوید مسوولیتم را به درستی انجام نداده‌ام جرات و جسارتم را برای ادامه کار از دست می‌دهم.

ـ احساس می‌کنم بی‌ارزشم.

ـ هر وقت مشغول انجام کاری می‌شوم بارها و بارها از دیگران می‌پرسم که آیا آن را به درستی انجام می‌دهم؟

ـ معمولا از خواسته‌هایم کوتاه می‌آیم.

ـ در بحث‌ها از موضعم دفاع نمی‌کنم و به سرعت تسلیم می‌شوم.