سه شنبه, ۱ خرداد, ۱۴۰۳ / 21 May, 2024
مجله ویستا

ضربت خوردن امام علی ع


ضربت خوردن امام علی ع

باور نمی كنیم كه شمشیری پركینه, اقیانوسی را توان شكافتن داشته باشد باور نمی كنیم كه ضربتی نفاق آمیز, خورشید را از نورانیّت اندارد و امشب سرخ ترین پرواز نماز, از رواق خون گرفته محراب بندگی است شب جان سوزترین ناله های نخلستان

باور نمی كنیم كه شمشیری پركینه، اقیانوسی را توان شكافتن داشته باشد. باور نمی كنیم كه ضربتی نفاق آمیز، خورشید را از نورانیّت اندارد. و امشب سرخ ترین پرواز نماز، از رواق خون گرفته محراب بندگی است. شب جان سوزترین ناله های نخلستان!

شهادت جان سوز روح تاریخ، اسلام و انسان، خانه زاد ملكوت، خورشید جهان افروز عدالت، امیرالمؤمنین؛ حضرت علی (ع) را تسلیت میگوییم.

تهدمت و الله اركان الهدی و انطمست اعلام التقی و انفصمت العروهٔ الوثقی قتل ابن عم المصطفی ... (ندای آسمانی)

علی علیه السلام پس از خاتمه جنگ نهروان و بازگشت به كوفه در صدد حمله بشام بر آمد و حكام ایالات نیز در اجرای فرمان آنحضرت تا حد امكان به بسیج پرداخته و گروههای تجهیز شده را بخدمت وی اعزام داشتند.

تا اواخر شعبان سال چهلم هجری نیروهای اعزامی از اطراف وارد كوفه شده و باردوگاه نخیله پیوستند، علی علیه السلام گروههای فراهم شده را سازمان رزمی داد و با كوشش شبانه روزی خود در مورد تأمین و تهیه كسری ساز و برگ آنان اقدامات لازمه را بعمل آورد، فرماندهان و سرداران او هم كه از رفتار و كردار معاویه و مخصوصا از نیرنگهای عمرو عاص دل پر كینه داشتند در این كار مهم حضرتش را یاری نمودند و بالاخره در نیمه دوم ماه مبارك رمضان از سال چهلم هجری علی علیه السلام پس از ایراد یك خطابه غراء تمام سپاهیان خود را بهیجان آورده و آنها را برای حركت بسوی شام آماده نمود، ولی در این هنگام خامه تقدیر سرنوشت دیگری را برای او نوشته و اجرای طرح وی را عقیم گردانید.

فراریان خوارج، مكه را مركز عملیات خود قرار داده بودند و سه تن از آنان باسامی عبد الرحمن بن ملجم و برك بن عبد الله و عمرو بن بكر در یكی از شبها گرد هم آمده و از گذشته مسلمین صحبت میكردند، در ضمن گفتگو باین نتیجه رسیدند كه باعث این همه خونریزی و برادر كشی، معاویه و عمرو عاص و علی علیه السلام میباشند و اگر این سه نفر از میان برداشته شوند مسلمین بكلی آسوده شده و تكلیف خود را معین می ‏كنند.

این سه نفر با هم پیمان بستند و آنرا بسوگند مؤكد كردند كه هر یك از آنها داوطلب كشتن یكی از این سه نفر باشد. عبد الرحمن بن ملجم متعهد قتل علی علیه السلام شد، عمرو بن بكر عهده ‏دار كشتن عمرو عاص گردید، برك بن عبد الله نیز قتل معاویه را بگردن گرفت و هر یك شمشیر خود را با سم مهلك زهر آلود نمودند تا ضربتشان مؤثر واقع گردد. نقشه این قرار داد بطور محرمانه و سرّی در مكه كشیده شد و برای اینكه هر سه نفر در یك موقع مقصود خود را انجام دهند، شب نوزدهم ماه رمضان را كه شب قدر بوده و مردم در مساجد تا صبح بیدار میمانند برای این منظور انتخاب كردند و هر یك از آنها برای انجام مأموریت خود بسوی مقصد روانه گردید، عمرو بن بكر برای كشتن عمرو عاص بمصر رفت و برك بن عبد الله جهت قتل معاویه رهسپار شام شد. ابن ملجم نیز راه كوفه را پیش گرفت.

برك بن عبد الله در شام بمسجد رفت و در لیله نوزدهم در صف یكم نماز ایستاد و چون معاویه سر بر سجده نهاد برك شمشیر خود را فرود آورد ولی در اثر دستپاچگی شمشیر او بجای فرق معاویه بر ران وی اصابت نمود.

معاویه زخم شدید برداشت و فوراً بخانه خود منتقل و بستری گردید و ضارب را نیز پیش او حاضر ساختند، معاویه گفت تو چه جرأتی داشتی كه چنین كاری كردی؟

برك گفت امیر مرا معاف دارد تا مژده دهم. معاویه گفت مقصودت چیست؟ برك گفت همین الان علی را هم كشتند: معاویه او را تا تحقیق این خبر زندانی نمود و چون صحت آن معلوم گردید او را رها نمود و بروایت بعضی (مانند شیخ مفید) همان وقت دستور داد او را گردن زدند.

عمرو بن بكر نیز در همان شب در مصر بمسجد رفت و در صف یكم بنماز ایستاد. اتفاقاً در آنشب عمرو عاص را تب شدیدی رخ داده بود كه از التهاب و رنج آن نتوانسته بود بمسجد برود و به پیشنهاد پسرش قاضی شهر را برای ادای نماز جماعت بمسجد فرستاده بود!

پس از شروع نماز در ركعت اول كه قاضی سر بسجده داشت عمرو بن بكر با یك ضربت شمشیر او را از پا در آورد، همهمه و جنجال در مسجد بلند شد و نماز نیمه تمام ماند و قاتل بدبخت دست بسته بچنگ مصریان افتاد، چون خواستند او را نزد عمرو عاص برند مردم وی را بعذابهای هولناك عمرو عاص تهدیدش میكردند. عمرو بن بكر گفت مگر عمرو عاص كشته نشد؟ شمشیری كه من بر او زده‏ام اگر وی از آهن هم باشد زنده نمی‏ماند مردم گفتند آنكس كه تو او را كشتی قاضی شهر است نه عمرو عاص!!

بیچاره عمرو آنوقت فهمید كه اشتباها قاضی بیگناه را بجای عمرو عاص كشته است لذا از كثرت تأسف نسبت بمرگ قاضی و عدم اجرای مقصود خود شروع بگریه نمود و چون عمرو عاص علت گریه را پرسید عمرو گفت من بجان خود بیمناك نیستم بلكه تأسف و اندوه من از مرگ قاضی و زنده ماندن تست كه نتوانستم مانند رفقای خود مأموریتم را انجام دهم!عمرو عاص جریان امر را از او پرسید عمرو بن بكر مأموریت سری خود و رفقایش را برای او شرح داد آنگاه بدستور عمرو عاص گردن او هم با شمشیر قطع گردید بدین ترتیب مأمورین قتل عمرو عاص و معاویه چنانكه باید و شاید نتوانستند مقصود خود را انجام دهند و خودشان نیز كشته شدند.

اما سرنوشت عبد الرحمن بن ملجم:این مرد نیز در اواخر ماه شعبان سال چهلم بكوفه رسید و بدون اینكه از تصمیم خود كسی را آگاه گرداند در منزل یكی از آشنایان خود مسكن گزید و منتظر رسیدن شب نوزدهم ماه مبارك رمضان شد،روزی بدیدن یكی از دوستان خود رفت و در آنجا زن زیباروئی بنام قطام را كه پدر و برادرش در جنگ نهروان بدست علی علیه السلام كشته شده بودند مشاهده كرد و در اولین برخورد دل از كف داد و فریفته زیبائی او گردید و از وی تقاضای زناشوئی نمود.

قطام گفت برای مهریه من چه خواهی كرد؟گفت هر چه تو بخواهی!

قطام گفت مهر من سه هزار درهم پول و یك كنیز و یك غلام و كشتن علی بن ابیطالب است: (چه مهر سنگینی!شاعر گوید)

فلم ار مهرا ساقه ذو سماحهٔ

كمهر قطام من غنی و معدم‏

ثلاثهٔ آلاف و عبدو قنیهٔ

و ضرب علی بالحسام المسمم‏

و لا مهر اغلی من علی و ان غلا

و لا فتك الا دون فتك ابن ملجم.

یعنی تا كنون ندیده‏ام صاحب كرمی را از توانگر و درویش كه (برای زنی) مانند مهر قطام مهر كند. (و آن عبارت است از) سه هزار درهم پول و غلام و كنیزی و ضربت زدن بعلی علیه السلام با شمشیر زهر آلود.

و هیچ مهری هر قدر هم سنگین و گران باشد از كشتن علی علیه السلام گرانتر نیست و هیچ تروری مانند ترور ابن ملجم نیست.باری ابن ملجم كه خود برای كشتن آنحضرت از مكه بكوفه آمده و نمیخواست كسی از مقصودش آگاه شود خواست قطام را آزمایش كند لذا بقطام گفت آنچه از پول و غلام و كنیز خواستی برایت فراهم میكنم اما كشتن علی بن ابیطالب را من چگونه میتوانم انجام دهم؟

قطام گفت البته در حال عادی كسی نمیتواند باو دست یابد باید او را غافل گیر كنی و غفلهٔ بقتل رسانی تا درد دل مرا شفا بخشی و از وصالم كامیاب شوی و چنانچه در انجام اینكار كشته گردی پاداش آخرتت بهتر از دنیا خواهد بود!!ابن ملجم كه دید قطام نیز از خوارج بوده و همعقیده اوست گفت بخدا سوگند من بكوفه نیامده‏ام مگر برای همین كار!قطام گفت من نیز در انجام این كار ترا یاری‏میكنم و تنی چند بكمك تو میگمارم بدینجهت نزد وردان بن مجالد كه با قطام از یك قبیله بوده و جزو خوارج بود فرستاد و او را در جریان امر گذاشت و از وی خواست كه در اینمورد بابن ملجم كمك نماید وردان نیز (بجهت بغضی كه با علی علیه السلام داشت) تقاضای او را پذیرفت.

خود ابن ملجم نیز مردی از قبیله اشجع را بنام شبیب كه با خوارج همعقیده بود همدست خود نمود و آنگاه اشعث بن قیس یعنی همان منافقی را كه در صفین علی علیه السلام را در آستانه پیروزی مجبور بمتاركه جنگ نمود از اندیشه خود آگاه ساختند اشعث نیز بآنها قول داد كه در موعد مقرره او نیز خود را در مسجد بآنها خواهد رسانید،بالاخره شب نوزدهم ماه مبارك رمضان فرا رسید و ابن ملجم و یارانش بمسجد آمده و منتظر ورود علی علیه السلام شدند.

مقارن ورود ابن ملجم بكوفه علی علیه السلام نیز جسته و گریخته از شهادت خود خبر میداد حتی در یكی از روزهای ماه رمضان كه بالای منبر بود دست بمحاسن شریفش كشید و فرمود شقی‏ترین مردم این مویها را با خون سر من رنگین خواهد نمود و بهمین جهت روزهای آخر عمر خود را هر شب در منزل یكی از فرزندان خویش مهمان میشد و در شب شهادت نیز در منزل دخترش ام كلثوم مهمان بود.

موقع افطار سه لقمه غذا خورد و سپس بعبادت پرداخت و از سر شب تا طلوع فجر در انقلاب و تشویش بود،گاهی بآسمان نگاه میكرد و حركات ستارگان را در نظر میگرفت و هر چه طلوع فجر نزدیكتر میشد تشویش و ناراحتی آنحضرت بیشتر میگشت بطوریكه ام كلثوم پرسید:پدر جان چرا امشب این قدر ناراحتی؟فرمود دخترم من تمام عمرم را در معركه‏ها و صحنه‏های كارزار گذرانیده و با پهلوانان و شجاعان نامی مبارزه‏ها كرده‏ام،چه بسیار یك تنه بر صفوف دشمن حمله‏ها برده و ابطال رزمجوی عرب را بخاك و خون افكنده‏ام ترسی از چنین اتفاقات ندارم ولی امشب احساس میكنم كه لقای حق فرا رسیده است.

بالاخره آنشب تاریك و هولناك بپایان رسید و علی علیه السلام عزم خروج از خانه را نمود در این موقع چند مرغابی كه هر شب در آن خانه در آشیانه خودمیخفتند پیش پای امام جستند و در حال بال افشانی بانگ همی دادند و گویا میخواستند از رفتن وی جلوگیری كنند!

علی علیه السلام فرمود این مرغ‏ها آواز میدهند و پشت سر این آوازها نوحه و ناله‏ها بلند خواهد شد!ام كلثوم از گفتار آنحضرت پریشان شد و عرض كرد پس خوبست تنها نروی.علی علیه السلام فرمود اگر بلای زمینی باشد من به تنهائی بر دفع آن قادرم و اگر قضای آسمانی باشد كه باید جاری شود.

علی علیه السلام رو بسوی مسجد نهاد و به پشت بام رفت و اذان صبح را اعلام فرمود و بعد داخل مسجد شد و خفتگان را بیدار نمود و سپس بمحراب رفت و بنماز نافله صبح ایستاد و چون بسجده رفت عبد الرحمن بن ملجم با شمشیر زهر آلود در حالیكه فریاد میزد لله الحكم لا لك یا علی ضربتی بسر مبارك آنحضرت فرود آورد (۲) و شمشیر او بر محلی كه سابقا شمشیر عمرو بن عبدود بر آن خورده بود اصابت نمود و فرق مباركش را تا پیشانی شكافت و ابن ملجم و همراهانش فورا بگریختند.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.