چهارشنبه, ۱۳ تیر, ۱۴۰۳ / 3 July, 2024
قرمزتر از همه
![قرمزتر از همه](/web/imgs/16/96/dxfj01.jpeg)
من یک انار کوچولوی زرد رنگم که گوشه گاری بابابزرگ نشسته ام. هر روز وقتی بابا بزرگ با گاری اش از خانه بیرون می رود و سر کوچه می ایستد، من و بقیه انارها دل توی دلمان نیست که یک نفر از راه برسد و ما را بخرد. راستش همه مردم دوست دارند انارهای درشت و قرمز را بخرند. برای همین هم بابا بزرگ همه انارهای درشت را بالای گاری می چیند تا مشتری ها چشم شان به انارهای قرمز و گنده بیفتد و بیایند انار بخرند.
اما من و چند تایی از انارها که قیافه قشنگی نداریم و پوستمان مثل آدم های مریض زرد و رنگ ورو رفته است، همیشه مجبوریم آن پایین ها باشیم تا کسی ما را نبیند. تازه بعضی وقت ها هم که من سرم را از لای انارهای دیگر بیرون می آورم بابا بزرگ زود چند تا انار گنده و قرمز دور و برم می چیند تا من دیده نشوم.
فکر می کنم بابا بزرگ از این که انار زرد و کوچولو و بی رنگ و رویی مثل من دارد، خجالت می کشد. خودم هم بعضی وقت ها از قیافه ام خجالت می کشم و موقعی که مشتری ها کنار گاری می آیند تا انار بخرند، خودم را لای انارها قایم می کنم.
راستش اصلا دوست ندارم یک نفر من را بردارد و بعد یک گوشه گاری بیندازد و بگوید این که اصلا به درد نمی خورد. درست مثل اتفاقی که برای دوستم انار زرد کرمو افتاد. یک روز یک مشتری او را از روی گاری برداشت و بعد هم با عجله به آن ور گاری پرت کرد و گفت: این چه اناری است اصلا به درد نمی خورد. دوست زرد و کرموی من از روی گاری سر خورد و افتاد پایین توی جوی آب.
اما بابابزرگ او را ندید و آب، دوستم را با خودش برد. اتفاق خیلی وحشتناکی بود. اصلا دوست ندارم این بلا سر من هم بیاید. همین جا گوشه گاری ماندن بهتر از افتادن توی جوی آب است.
بعضی از شب ها وقتی همه انارها توی حیاط خانه بابابزرگ روی گاری چرت می زنند، من بیدار می مانم و به آرزوهایم فکر می کنم. به این که یک انار بزرگ و قرمز شده ام و بابابزرگ من را بالای گاری بالاتر از بقیه انارها چیده و با افتخار به مشتری ها نشان می دهد. راستش آرزوی هر اناری این است که مشتری ها او را بخرند و قاچ کنند و بخورند. اما چه فایده ای دارد من که دیگر از شاخه کنده شده ام و نمی توانم بزرگ و قرمز شوم. اصلا همه اش تقصیر آقای باغبان است که من را زود از درخت چیده است. اگرچند هفته دیگر روی درخت می ماندم، حتما مثل بقیه انارها قرمز و بزرگ می شدم. کاش می شد دوباره روی شاخه درخت برگردم و بزرگ و قرمز شوم تا بابابزرگ مثل بقیه انارها به من هم افتخار کند و من را بالای گاری بچیند.
دورههای مدیریتی دانشگاه تهران
ویزای تضمینی ایتالیا کانادا
فروش انواع ژنراتور دیزلی با ضمانت نامه معتبر
انتخابات ریاست جمهوری انتخابات مسعود پزشکیان سعید جلیلی انتخابات ریاست جمهوری 1403 انتخابات ریاست جمهوری چهاردهم ایران جلیلی مناظره مناظره انتخاباتی دولت انتخابات ریاست جمهوری
هواشناسی تهران تب دنگی قتل سلامت پلیس وزارت بهداشت حوادث قوه قضاییه شهرداری تهران آموزش و پرورش خانواده
قیمت دلار قیمت طلا مسکن خودرو بازار خودرو قیمت سکه دولت سیزدهم قیمت خودرو بورس بازار سرمایه دلار حقوق بازنشستگان
تلویزیون سینما تئاتر تخت جمشید علیرضا قربانی کنسرت سینمای ایران سارا بهرامی رسانه ملی ماه محرم دفاع مقدس کتاب
ماهواره فناوری دانش بنیان کنکور ۱۴۰۳ وزیر علوم
رژیم صهیونیستی روسیه ترکیه غزه آمریکا جنگ غزه اسرائیل فلسطین دونالد ترامپ فرانسه جو بایدن چین
استقلال پرسپولیس فوتبال یورو 2024 سپاهان باشگاه پرسپولیس کریستیانو رونالدو باشگاه استقلال لیگ برتر ایران جام ملت های اروپا لیگ برتر نقل و انتقالات
هوش مصنوعی نمایشگاه الکامپ هواپیما اینستاگرام سامسونگ ایرانسل عیسی زارع پور اپل چشم فناوری اطلاعات
پارکینسون قهوه سرطان اضطراب کاهش وزن هندوانه افسردگی دیابت بارندگی مو