دوشنبه, ۲۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 13 May, 2024
مجله ویستا

پژوهنده ژرف بین روزگار ما


پژوهنده ژرف بین روزگار ما

به مناسبت یکصد و بیست و یکمین سال تولد استاد ذبیح بهروز

پیام من اینست سوی جهان

مباشید جاوید جز راد و شاد

به نزد مهان و به نزد کهان

ز من جز به نیکی مکنید یاد

ذبیح بهروز در بیست و ششم تیرماه ۱۲۶۹ خورشیدی چشم به جهان گشود و در یکشنبه بیست و یکم آذرماه ۱۳۵۰ هنگام شب رخت بربست.

دودمانش از ایل شاملو بودند که در منطقه ای به نام شامات یا شامه در نیشابور سکنی داشتند. نیاکانش در روزگار پادشاهی صفویان در خدمتگزاری ایران بودند. ابوالفضل ساوجی پدر بهروز از پزشکان نامی و پژوهندگان بنام دوره ناصرالدین شاه بود که آثار همکاری هایش را در کتاب های پرارزشی چون نامه دانشوران می بینیم.

محمدحسن خان مقدم (اعتمادالسلطنه) وزیر انطباعات ناصری در بزرگداشت آن دانشمند کوتاهی نمی کرد و با یکدیگر همکاری بسیار نزدیک داشتند. ابوالفضل ساوجی یکی از خوش نویسان آن زمان بود و کتاب ها و نامه ها و کتیبه هایی از او برجای مانده است که استادی او را در خوشنویسی می نمایاند.

بهروز در دوران کودکی پدر گرانمایه اش را از دست داد و در برنایی از ایران به بیرون رفت و چندین سال در مصر بود و زبان عربی را نیکو آموخت و سپس در دانشگاه الازهر به تدریس پرداخت. گمان نمی رود که کسی در روزگار ما بهتر از او به زبان عربی و تاریخچه آن آگاهی داشت. وی از مصر به انگلستان رفت و با پروفسور ادوارد براون آشنا شد و پس از آن دانشگاه کمبریج با او همکاری کرد و مدتی سمت معاونت او را داشت. پروفسور براون در کتاب تاریخ ادبیات فارسی اش از همکاری "بهروز جوان" به نیکی یاد می کند.

بهروز مانند پدرش فریفته دانش و فرهنگ ایران بود و نتوانست با اندیشه ها و نظریات ناجور دانشمندان و تاریخ نویسان معاصر اروپایی درباره میهنش سرسازگاری داشته باشد. سخنان پروفسور برکت انگلیسی استاد بزرگ دین شناسی و نقطه ضعف هایی که او درباره دین های ایرانی از خود بروز می داد آن رادمرد را برانگیخت تا واکنشی سخت از خود نشان دهد و به همه گفتارهای تاریخ نویسان غربی با نظر شک بنگرد.

بهروز با آنکه از لحاظ زندگی و هزینه آن در انگلستان با حقوقی که دریافت می کرد رنج نمی برد و نگرانی نداشت از نظر روحی و معنوی سخت ناراحت شده بود و دیگر تاب شنیدن سخنان آن استادان را در خود نمی دید و ناچار به ترک محیط دانشگاهی شد.

وی از انگلستان به آلمان رفت. در هنگام اقامتش در برلن با پروفسور مارکوارت آشنا شد و طرز اندیشه او درباره فرهنگ ایران با دیگر اروپاییان تفاوتی نداشت. چندی نگذشت که بهروز به میهن خود بازگشت و با آهنگی استوار به انتقاد نظریه های اروپاییان درباره ایران و گذشته اش پرداخت و توانست با نشان دادن تاریخ خط و سپس تدوین کتاب پرارج "تقویم و تاریخ در ایران" مچ دروغگویان مزور و جعل کنندگان تاریخ را بگیرد.

وی همیشه می گفت که می توان در برابر عقاید و اندیشه ها مخالف گو یی کرد، ولیکن با ریاضی نمی توان شوخی کرد; چون اعداد بی رحم هستند و به دلخواه کسان نمی توان در ماهیتشان تغییری داد. اگر در تمام کتاب ها بنویسند که فلان بخش ریاضی یا نجوم را فلان آدم کشف کرده است چنانچه در عمل، ارقام با آن ها درست در نیاید پشیزی ارزش ندارد و تنها ضعف نسبت دهنده پدیدار می شود.

گفتار و کردار بهروز تا اندازه ای جوانان و پیران را از خواب بیدار کرد و راه بررسی تاریخ را به آنان نشان داد. وی برای بهتر نمایاندن این منظور نمایشنامه های کوتاهی نوشت که معروف ترین آنها داستان پروفسور شل کن هایم و پروفسور سفت کن برگ است.

● بررسی و تاریخ

بهروز درباره طرز بررسی تاریخ می گوید: "دو مثل معروف است: یکی آنکه در هر چیزی احتمال صدق و کذب می رود. دیگر آنکه شهرت بی اصل بسیارست."

تاریخ را باید علم و تجربه و منطق تصدیق و تاکید کند. "زمان" خود یکی از چشمان تاریخ است. در مباحث نجومی و سالماری (کرنولژی) اگر صد روایت و سند از بزرگ ترین منجمان و ریاضی دانان روایت شود و با رصد و حساب درست درنیاید، ابدا ارزش ندارد. صحت هر روایت و سندی پذیرفته است که رصدهای جدید و محاسبه دقیق صحت رصدها و روایت های قدیمی را تایید کند.

برای بررسی تاریخ و میزان تمدن و فرهنگ ملتی، معتبرتر و گویاتر از "زبان" نیست ... زبان جز در پرتو اجتماع و دولت و دین، در سرزمینی پر برکت و پهناور و در مدتی طولانی ممکن نیست تحول و تکامل پیدا کند ... از بررسی زبان می توان به سوابق فرهنگی و طرز تفکر ملت ها پی برد و قدمت کتب تاریخی و عصر تالیف قصه ها و روایات جعلی را تشخیص داد و تقریبا تعیین کرد. استرابون مورخ و جغرافیدان معروف می گوید: "حقیقت اینست که به افسانه های هزیود و هومر درباره هنرنمایی قهرمانان و همچنین به افسانه های شعرای تراژیک بهتر می توان اعتماد کرد تا به روایات کتزیاس و هردوت و سایر نویسندگان قدیم."

"در دوره بنی عباس افسانه های شگفتی ساخته شده است می گویند مامون علوم یونانی را به عربی ترجمه کرد. هنوز چند سالی از آوردن کتب ریاضی از بیزانس نگذشته که ابوموسی خوارزمی معلم مامون از برکت آن کتاب ها علم جبر را که در یونانی سابقه نداشت اختراع کرد و ارقام هندسی را که یونانیان هرگز به استعمال آن پی نبرده بودند در کتاب خود بکار برد. در همین عصر مامون که سراسر آن از ۲۰ سال تجاوز نمی کند در بغداد رصدخانه ساختند و رصد کردند و زیج نوشتند و یک درجه از دایره عظمیه زمین را با دقت اندازه گرفتند"، "در عصر بیزانس رفتن عیسویان برای تحصیل علوم به قسطنطنیه از هر نقطه اروپا اشکالی نداشت. نمی دانیم چرا طلاب علوم پیش از اینکه به کتب علمی عربی و فارسی دست پیدا کنند به قسطنطنیه نرفتند تا از آنهمه علوم و افکار عالی یونانی استفاد نمایند!"

"اروپاییان به هوش خود می بالند و خود را بالاتر از ملل دیگر می شمارند. اگر چنین است پس چرا تا دو سه قرن پیش چیزی از فکرشان تراوش نکرده بود درصورتی که قرن ها در آغوش افکار درخشان یونان درعصر عیسویت خفته بودند."

بهروز درباره قصه حمله اسکندر و فتوحاتش می گوید: "این قصه یا هر قصه و ادعایی نظیر آن وقتی صحت دارد که امکان آن در عمل مسلم باشد وگرنه شهرت جهانی و روایات متواتر ارزشی نخواهد داشت. مخصوصا اینکه با کمال یقین بدانیم که پیش درآمد و دنباله های آن برای این ساخته شده که پرده تاریکی روی عصر ظهور دین مهر در دولت اشکانی بکشند"، "هواداران قصه اسکندر می گویند که مقدونیان به اندازه ای به خود مغرور بودند که نمی خواستند نام های شهرهای باربارها را در نوشته های خود بیاورند. از اینقرار بایستی نام یک شهر چه در ایران چه در هند و مصر و سواحل مدیترانه و آفریقا در نوشته های یونانی ذکر نشده باشد درصورتی که چنین نیست ... آیا ممکن است تصور کرد که فاتحی از مسافت دور آنهم با وسایل راهپیمائی قدیم برای تسخیر و ویرانی کشور دیگری لشکرکشی کند و در یک حمله برق آسا پایتخت آنرا بگیرد و بسوزاند و ثروت های بی پایانش را به غارت ببرد و نام آن شهر را نداند."

"نام پرسپولیس را که بر تخت جمشید گذاشته اند در متن های یونانی نیست. چه می شد که تاریخ نویسان اسکندر نام اصلی آن را می نوشتند و بعد شرح می دادند که چون اسکندر از نام های باربارها خوشش نمی آید نام مقدونی بر آن گذاشته است."

● بهروز و زبان شناسی

بهروز به بررسی زبان ها بطور اعم از نظر آموزشی و استعداد گسترش جهانی آنها پرداخت. این بررسی بسیار شایان توجه بود ولیکن هنوز نظریات آن استاد چاپ و منتشر نشده است و برخی اشارات از آن در دیباچه فرهنگ کوچک عربی به فارسی شده است. وی می گوید: "اروپای نوخاسته با آنهمه پیشرفت های مادی هنوز زبانش در بند مذکر و مونث و نوتر و آرتیکل ... و املا و آکسان و نقص خط گرفتارست و کتاب های لغت از روی کمال احتیاج انباشته از کلمات زبان هایی است که به اصطلاح خودشان آن ها را مرده نامیده اند ...

زبان فارسی در ظرف چند هزار سال پس از پیمودن چند مرحله از مراحل سخنگویی در یک سرزمین پهناور و پرجمعیتی در پرتو دین و دولت و صنعت بدین صورت سهل و ساده درآمده و همه آثار این مراحل در دستت ... در قرن هشتم میلادی دامنه زبان فارسی از اواسط آسیا تا کنار مدیترانه کشیده می شده و اکنون هم یک نفر سمرقندی و بخارایی و کابلی و کشمیری و کرمانشاهی با وجود بعد مسافت با لهجه مخصوص خود می توانند همدم و همنشین یکدیگر باشند. همچنین هیچ لهجه و زبانی در این سرزمین های وسیع آسیای غربی یافت نمی شود که در سبک و اصطلاحات دینی و علمی و دیوانی آن تاثیری از فارسی و دست ایرانی نبینیم .... یک کودک یا یک بیسواد فارسی زبان چند برابر یک کودک یا یک بیسواد زبان های دیگر کلمه برای ادای معانی در اختیار دارد ... همچنین می بینیم که بیسوادان و کم سوادان فارسی زبان در جمله بندی غلط های صرفی و نحوی که در زبان های دیگر عادی و شایع است نمی کنند... خلاصه مشکلات زبان فارسی فقط از نظر کلمات جعلی است که فرق باطنی آنهم در نثر فارسی به کار برده اند و مربوط به ساختمان زبان نیست و به آسانی می توان زبان را ازین آلودگی مصنوعی پاک کرد. اینکه زبان بی رویه مشکل و کلمات جعلی باعث تلف شدن عمر گرانمایه و مانع پیشرفت فکر انسان است نظر تازه ای نیست.

بهروز به علم معنی بسیار اهمیت می داد و برای ساختن واژه که با معنایش جور باشد بیش از هر چیز توجه داشت و چه بسا بر واژه های تازه ای که غربی ها وضع کرده بودند ایراد فنی و علمی می گرفت و فارسی آن را باتوجه به علم معنی می ساخت.

بهروز در ترجمه مهارت فراوان داشت چون ریشه و بنیاد واژه ها را می شناخت و ازینرو در بکار بردن واژه ها استادی به خرج می داد. کتاب ادب الکبیر .... از عبدالله مقفع را به فارسی برگرداند و نامش را آئین بزرگی نهاد. نثری که در آن به کار رفته بی گفت وگو نمونه ای زیبا از نثر فارسی بشمار می رود. بهروز کتاب دیگری را به نام تاجداران یمن ترجمه کرده که امید است به همت فرزندانش به چاپ برسد. از نمایشنامه های بنام او "شاه ایران و بانوی ارمن" است که در آن شکوه دربار خسرو پرویز و داستان عشقی پاک به چشم می خورد. این نمایشنامه را طوری تنظیم کرده که به کار فیلمبرداری در سینما بخورد.

در نمایشنامه "جیجک علیشاه" انتقاد سخت از دربار قاجاریه شده است.

در نمایشنامه "شب فردوسی" صحنه و گفتاری که ردوبدل می شود انسان را خیره می کند.

در نمایشنامه "در راه مهر" که بی گفت وگو شاهکار جاودانی او بشمار می رود زندگانی خواجه شیراز با چم وخم هایش به نمایش گذاشته شده و روح عرفان ایرانی از آن تراوش می کند. واژه هایی را که برای این نمایشنامه با هم ترکیب کرده و نثری شگرف از آن ساخته آدمی را مبهوت می کند.

بهروز در نظم و نثر فارسی دبستانی ویژه خود دارد و چون اهل معرفت با روح پرطنز و شوخ و استوار او آشنا هستند اینست که نیازی به گفت وگو درباره آن نداریم.

در مصاحبه هایی که مجله نگاران و روزنامه نویسان با او در مدت بیش از ۴۰ سال کرده اند مطالبی پرمعنا پاسخ داده است که باید آن ها را یکجا گردآورد و از نو به چاپ رسانید.

● ریاضیات و روش آموزشی آن

بهروز برای آموختن ریاضی به کودکان روش بسیار تازه ای داشت ومعتقد بود که یک کودک ۱۲ ساله باید به اندازه یک لیسانسیه ریاضی به طور کلی اطلاعات در این رشته داشته باشد. او می گفت که سن مقتضی برای آموختن ریاضی نباید دیرتر از ۱۲ سالگی باشد و کودک هرچه دیرتر یاد بگیرد خیلی دیرتر به مقصود می رسد یا آنکه از این دانش حقیقی بیزاری پیدا می کند.

بهروز زبان خاصی برای آموزش ریاضی از خود اختراع کرده بود و اصطلاحات ریاضی را به فارسی برگردانده تا شاگرد درک کند که چه می خواهد یاد بگیرد. بهروز در حین بازی های کودکانه به بچه ها جمع و تفریق و مثلثات و معادلات جبری را با روش بسیار شگفتش می آموخت. هندسه و مسائل آن را عملا یاد می داد و کمتر به کاغذ و مداد و فرضیه ها می پرداخت. حتی یاد دارم که معادلات جبری را به وسیله ترازو می آموخت. در حدود سال ۸-۱۳۲۴ روزی در قهوه خانه فردوسی در خیابان اسلامبول با استاد نشسته بودم. همراه وی کودکی ۱۲-۱۰ ساله بود که خواهرزاده همسرش بود (و امروز مهندس بیژن شامبیاتی است) او را با خود آورده بود تا به یکی از ریاضی دانان بنمایاند که روش آموزشی او چگونه است. مهندس به سر میز ما آمد و نشست و با لحنی تمسخرآمیز به بهروز گفت که این بچه می خواهد معادله سه مجهولی حل کند و بهروز او را پاسخ داد که آری. مهندس مسئله ای را طرح کرد و به دست کودک داد. بیژن مداد رنگارنگی را که مال مهندس بود از روی میز برداشت و با آن شروع به بازی کرد و رنگ های گوناگونش را بر روی کاغذ آزمایش کرد. مهندس نیشخندی به بهروز زد و از اینکه بیژن به کاغذ و مداد کاری نداشت، خنده اش را سرداد. پس از چند دقیقه کودک پاسخ مسئله را زبانی داد که ناگاه مهندس مشت بر میز کوبید که فنجان های چایی به لرزه درآمد و بر روی میز ریخت و گفت "که این کار نشدنی است" و رفت که رفت.

● واژه سازی

ذبیح بهروز در حدود سال ۱۳۰۸ انجمنی کوچک به نام انجمن زبان ایران بنیاد گذاشت. این انجمن نخست به بررسی فرهنگ های فارسی به ویژه برهان قاطع پرداخت. در این انجمن دوستداران زبان فارسی که در تهران بودند گرد آمدند و صمیمانه همکاری کردند.

ذبیح بهروز پس از چند سال دیگر انجمنی به نام "انجمن ایرانو یج" را بنیاد گذاشت که در آن دانشمندانی چون دکتر محمد مقدم استاد زبان شناس، اوستا و فارسی باستان در دانشگاه تهران و دکتر صادق کیا استاد پهلوی در دانشگاه تهران عضویت داشتند و به نشر مجله فرهنگی "ایران کوده" پرداختند. افسوس که بیش از ۱۸ شماره از ایران کوده به چاپ نرسید و پژوهش های بسیار گرانبها در نهفت ماند(۱).

نویسنده : علی قلی اعتمادمقدم

پاورقی

(۱) نوشته های بهروز در "ایران کوده" به شرح زیر است: "در راه مهر" ، "دبیره"، "خط و فرهنگ"، "تاریخ و تقویم در ایران"، "تقویم نوروزی شهریاری (شمسی قمری فرسی)".

انتشارات دیگرش: "فرهنگ کوچک عربی به فارسی"، "آیین بزرگی" که هر دوی اینها چندین بار به چاپ رسیده است.

نمایشنامه هایش: "جیجک علیشاه"، "حکیم باشی"، "تنها"، "حاجی علی اصفهانی"، "شاه ایران و بانوی ارمن"، "در راه مهر"، "شب فردوسی" و "خویشتن" است.