سه شنبه, ۱۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 7 May, 2024
مجله ویستا

معرفت شهودی انسان در آیات و روایات


معرفت شهودی انسان در آیات و روایات

همان طور که در کتاب های مختلف تفسیری آمده است نقطه آغازین معرفت شناسی, شناخت شهودی خود شناسنده یعنی نفس است

بهتر است این مطلب را با چند بیتی از مولانا آغاز کنیم، آنجا که می سراید:

بمیرید، بمیرید، درین عشق بمیرید

درین عشق چو میرید همه روح پذیرید

بمیرید، بمیرید، از این مرگ مترسید

از این خاک برآیید و سماوات بگیرید

بمیرید، بمیرید، از این نفس بمیرید

که این نفس چو بند است و شما همچو اسیرید

همان طور که در کتاب های مختلف تفسیری آمده است نقطه آغازین معرفت شناسی، شناخت شهودی خود شناسنده یعنی نفس است. زیرا هرچه هست در این روح است که عصاره جهان آفرینش است و علاوه بر آن که عوالم سه گانه یعنی طبع و مثال و عقل را در خود دارد و توان طی آن مراحل را دارد و هم می تواند ارتباط حصولی با خارج داشته باشد، یعنی برخی از موجودات را در خارج از مجرای حس ادراک کند و بعضی دیگر را با کمک فکر بفهمد. اغلب حکما و متکلمین در مورد مسائل سه گانه (عوالم) که نامبرده شد نظرات مختلف داده اند، ولی آنچه برای ما مهم است در اینجا کامل ترین نظریه است. یعنی رد کردن نظریه های ناقص که یکی از این عوالم را قبول می کند و یا هر سه را به صورت ناقص قبول کرده اند و از ادله، آنها متوجه می شویم که نظریه آنها کامل نیست و معرفت شهودی در آن اثری نیست و انسان را به آن حقیقت واجب نمی رساند. کسانی که دایره شناخت را محدود به حدود مادی ندانسته و قائل به وسعت آن نسبت به عوالم غیب و شهادت هستند در مورد راه هایی که برای شناخت غیب و شهادت وجود دارد به دو دسته تقسیم می شوند:

دسته اول کسانی هستند که راه های شناخت را منحصر به حس و عقل دانسته و معتقدند شناخت حسی و تجربی که با ابزار حسی حاصل می شود مربوط به عالم شهادت است و شناخت عقلی که با عقل و ابزار عقل تحصیل می گردد مربوط به عالم غیب است.

دسته دوم کسانی هستند که راه های شناخت انسان را محدود به این دو بخش ندانسته و به جز راه حس و عقل قایل به راه سومی نیز هستند که از طریق تهذیب و تصفیه و تزکیه نفس حاصل می شود. با این که این نظریه نسبت به نظریه اول کامل است و بهتر است این نکته را نیز اشاره کنیم که خود تهذیب و تزکیه نفس نوعی با حس و عقل انسان مرتبط است، زیرا عقل یک چیز مجرد است که هر تصفیه و تزکیه ای در آن اثر می کند یا بهتر است بگوییم در ارتباط است. به طور کلی باید گفت که دسته اول و دوم حس را همان عالم ناسوت یا شاهد که همان مادیات در این دنیای خاکی است، می دانند که انسان آنچه که در این دنیا با حواس پنجگانه خود

( بویایی، بینایی، شنوایی و ...) درک می کند و عقل یعنی همان معرفت شهودی که عالم مجردات را در پی دارد که عالم مجردات شامل واجب الوجود، پیامبران، فرشتگان، جنیان و شیاطین است و اینکه آورده شده تهذیب و تصفیه جدای از حسب و عقل است نیز این است که وقتی عقل دارای شهود معرفت خواهد شد که این مرحله ( تزکیه و تصفیه) را بگذراند. پس عالم معرفت و شهود انسانی در طول تزکیه و تصفیه نفس است که حاصل می شود.

ولی گاهی اوقات معرفت شهودی انسان دچار خطا و اشتباه خواهد بود که در این جا سوالی به ذهن می رسد که چگونه باید متوجه شویم که وقتی انسان به آن معرفت شهودی رسیده است الهی است یا شیطانی یعنی راه خطا و اشتباه رفته یا خیر؟

در جواب می توان گفت: در کشف و شهود معصوم خطا وجود ندارد، چون معصوم (ع) دارای یک ملکه نفسانی والایی هستند که به وسیله آن از انجام خطاها مصون می ماند و این ملکه نفسانی همان عصمت آنها است. یعنی با وجود اراده و اختیار باز هم راه خدا را نخواهند رفت.

ولی در معرفت و شهود غیرمعصوم مثل عرفا احتمال خطا وجود دارد. به دلیل آن که آنها مثل پیامبران و امامان دارای آن ملکه نفسانی قوی که مانند نیرویی جلوی خطا و گناه آنها را می گیرد ندارند و فرد برای آن که تشخیص دهد که آیا معرفت شهودی او دچار خطا است یا خیر باید ملاک را همان شهود پیامبران و امامان قرار دهد. سر نفوذ خطا در کشف و شهود گاهی در اثر خطا مثال متصل به مثال منفصل است. یعنی اینکه آنچه را یک سالک ( عارف) غیر واصل در عالم مثال متصل خود می بیند آن را جزو عالم مثال منفصل می پندارد و چون در مثال منفصل که ساخته خداوند از هرگونه عیب و آسیب و هر نقص است هیچ گونه خلاف رخنه ندارد. در صورتی که هوای نفسانی اجازه این را نمی دهد که فرد شهوداتش از هرگونه خطایی مصون باشد. گاهی در اثر یافته های قبلی و باورهای پیشین با چشم به سراغ عالم مثال منفصل می رود و آن را با نگرش خاص خود و از زاویه بینش می بیند از این رو ممکن است اشتباه کند، چنان که ممکن است گاهی حق را در مثال منفصل و یا برتر از عالم مثال نماید به نشئه علم حصولی تنزل می کند که در این مورد خطا در علم حصولی است نه حضوری.

در اینجا نکته ای که مهم است این مطلب است که انسان عارف هر چقدر به درجه معرفت شهود می رسد باز هم در جاهایی خطا خواهد کرد زیرا انسان معصوم از گناه نیست و به نظر من علل های دیگر در این خطا کردن مهم است مثل همان هوای نفسانی که هر لحظه انسان را در چنگ خود نگه داشته است و دیگر شرایط و موقعیت جامعه که ممکن است انسان را هر لحظه تحت تاثیر قرار دهد پس از یک جهت که عارف بیشتر گوشه عزلت می نشیند باید صحیح باشد چون شرایط و موقعیت امروزی به صورتی است که هر کس قادر به تحمل آن نیست ولی آنچه از یک جهت بهتر است این است که سالک در حین خودداری و ریاضت در جامعه نیز حضور داشته باشد در اینجا است که اگر خود را کنترل کند و گناه نکند خداوند او را به مقام بالاتری خواهد برد.

حال خود شهود را نیز فلاسفه به دو دسته تقسیم کردند: ۱- شهود جزئی ۲- شهود کلی.

شهود جزئی: یعنی کسی که خود را با شهود جزئی مشاهده می کند خود را فقط در همان مرتبه می تواند بشناسد. او هرگز نمی تواند ادراک کند که آیا این شهود جزئی نتیجه یک تلقین است یا حاصل یک تحقیق. تا زمانی که انسان در متن شهود جزئی است جز شهود خود به چیز دیگری پی نمی برد. بنابراین، شهود جزئی به تنهایی نمی تواند دلیل بر صحت ایمانی باشد که متعلق به آن است، بلکه به دلیل تزلزل و تغییری که برای این گونه از شهود وجود دارد، ایمانی که بر اساس آن تشکیل می شود نیز می تواند در معرض تغییر و زوال قرار گیرد.

شهود کلی: شهود آن، امری کلی است. کلی بودن مشهود غیر از کلی بودن مفهوم است. زیرا در مقام شهود جایی برای مفهوم نیست. اگر کسی حقیقتی کلی را مشاهده کرد بر تمام جزییات مترتب بر آن نیز مسلط می گردد. بنابراین اگر کسی توان آن را بیابد که هماهنگ با مشاهده نفس خود به مشاهده حقیقت مبدا و معاد و حقیقت و رسالت بپردازد. به دلیل اینکه شهودش برترین شهودها است. نمونه بارز این افراد، مولا امیرالمومنین(ع) است که می فرمایند: من بدون مشاهده معبود عبادت نمی کنم همان طور که خار پایشان را فقط در عشق بازی با خدا درآوردند پس از این شهود یعنی شهود کسی متوجه خواهیم شد که فقط امامان معصوم دارای چنین شهودی بودند و شاید بعضی از اولیای خدا. حال که معرفت شهودی انسان را توضیح دادیم می رسیم به عوالم سه گانه که در مقدمه به آن اشاره شد. به طوری که باز هم عوالم سه گانه همان عوالم شهودی انسان هستند که درباره آن توضیح داده شد. فقط در مورد عالم مثال می توان گفت که جهانی است. در ورای نشئه طبیعت مشاهده می شود، موجودات این عالم حقایقی دارای مقدار و اندازه هستند لیکن مادی نیستند و تمام رویاهای صادقه و... همگی متعلق به این عالم هستند.

در مورد عالم عقل نیز باید گفت عالم عقل همان عالم مجردات است که فلاسفه آن را ده گونه نام برده اند که با هم نسبت طولی و عرضی دارند. از جهت آن که عقل اول نسبت به دوم و دوم نسبت به سوم و ... بالاتر است یعنی از بالا به پایین مراتب هر کدام از مجردات نیز کم می شود. از این جهت نسبت طولی دارند و اینکه می گویند پیامبران عقل اول هستند یعنی بعد از خداوند پیامبران هدایتگر و راهنمای بشر هستند و شاید فلاسفه غربی که می گویند تمرکز روی هر قسمت موجب می شود که انسان بعضی از آنها را درک کند و نسبت عرضی یعنی اینکه از نظر مقام یکی باشند مثل فرشتگان ولی کارهایی که انجام می دهند متفاوت است مثل فرشتگان کاتب اعمال، فرشتگان روزی دهنده و...

چیزی که امروزه در جوامع بشری چه غربی و چه اسلامی مورد بحث و بررسی است این مسئله می باشد که اصل را تفکرات انسانی می دانیم، تفکراتی که هر عمل انسان، اخلاق انسان، ثروت مادی انسان، سعادت دنیایی و آخرتی آن به آن وابسته است. کشورهای اسلامی به انسان وقتی به مرحله معرفت می رسد می گویند به مرحله کشف و شهود رسیده است. یک فلسفه غربی طی چند دهه اخیر متوجه این مسئله شده است که تفکرات یا همان عقل انسان است که آدمی را به مراحل سیر و سلوک عرفانی می رساند.

پس در اینجاست که پی می بریم انسان فطرتا خداجو است ولی یک شیعه از یک مرحله ای به او می رسد و فرد غربی که دینش اسلام نیست از یک مرحله دیگر و به گونه ای دیگر و آنها مرحله معرفت شناسی را ناشی از خداشناسی نگذارند ولی واقعیت امر همان خداشناسی است.

در پایان باید گفت: منظور مولانا از چند بیت که در مقدمه آورده شد این است که روح پلید ماده طلب، آن روح دنیاپرست آن روحی که جز چشم و همچشمی کاری ندارد، اگر بمیرد نه آن مردنی که زمانش رسیده باشد بلکه مردن و رها شدن از هوای نفس، در جای آن روحی برپا می خیزد که تمام نیکی های دنیا، تمام نعمت های عالم، تمام زیبایی ها و جلال و شکوه ها را با خود به ارمغان می آورد. انسان را به استغنا یعنی معرفت شناسی می رساند و بعد از آن جهان و هرچه در آن است متعلق به اوست.

زهرا یوسفی مصری