شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

اضطراب و برهان لذت


اضطراب و برهان لذت

ناشناخته ها در ذهن ما به قالب تصورهای آزاردهنده درمی آیند، ناشناخته به حكم ناشناخته و چه بسا ناشناختنی بودن با خود تصور خطر را به همراه می آورد و بدین سان است كه هر ناشناخته …

ناشناخته ها در ذهن ما به قالب تصورهای آزاردهنده درمی آیند، ناشناخته به حكم ناشناخته و چه بسا ناشناختنی بودن با خود تصور خطر را به همراه می آورد و بدین سان است كه هر ناشناخته ای در خاطر ما با ناآرامی و دل شوره پیوند می خورد. ناشناخته زاینده اضطراب است، برخلاف ترس كه اساساً معطوف به موضوعی معین و بدین ترتیب اگر نه تماماً شناخته لااقل شناختنی است از نیچه آموخته ایم كه اولین غریزه در آدمی فرار از همین وضع ناگوار است. به موجب همین غریزه است كه ذهن بشر در رویارویی با هر چیز ناشناخته بالفور می خواهد به سمت چیزی شناخته بازپس رود. این بازپس رفتن (این سیر قهقرایی) كه خود را در لباس «شناخت» جا می زند - دقت كنید، بازپس رفتن از چیزی ناشناخته به سمت چیزی شناخته در حقیقت نوعی فرار است نه فرآیندی در جهت شناختن - آدم را سبك می كند، به او آرامش و احساس رضایت از خویش می بخشد و سر آخر در او حس قوی بودن ایجاد می كند.

شناخت در جامعه معرفت كاذب (بازپس رفتن به سمت چیزهایی كه «شناخته» می پنداریم شان و فرار از مواجهه با هر چیز ناشناخته) با قدرت پیوند می خورد، قدرتی كه به همان پایه بی مایه و بی بنیاد است. این فرآیند را می توان به صورت روند گریز ذهن از اضطراب به دامان ترس توصیف كرد. پل تیلیش متاله بزرگ پروتستان در كتاب عالی «شجاعتِ بودن» (با ترجمه و مقدمه درخشان مراد فرهادپور) می گوید ذهن بشر كارخانه ترس سازی برای گریز از اضطراب است. ذهن بشر با دستیاری خیال و به حكم غریزه گریز از وضع ناگوار ناشی از اضطراب مواجهه با ناشناخته موضوع هایی می سازد برای ترسیدن. وقتی ذهن به این فرار و خلاصی جستن فكر می كند و بس، دیگر كاری ندارد از چه وسایلی مدد گرفته است، همین بت های ناشی از فرآیند تولید ترس و موضوعات مربوط به آن است كه اغلب جلوی درست دیدن ما را می گیرند. اولین گمانی كه ناشناخته را به شناخته بدل كند، پذیرفته می شود. نیچه نام این شگرد را «برهان لذت» می گذارد.

نیچه شرح می دهد كه ذهن چگونه جای علت و معلول را عوض می كند، جست وجوی آرامش و سبكی دروغین و تلاش در راه خلاص شدن از تصورهای آزاردهنده موجب می شود چیزی را كه از قبل در حافظه نقش بسته علت انگاریم. بانكدار بی درنگ به فكر اقتصاد می افتد، مسیحی هنوز چیزی نشده یاد گناه می افتد و دوشیزه مدام دست پیش را می گیرد و حرف عشق را پیش می كشد و بدین سان، هر یك به نوبه خود با مدد جستن از برهان لذت به عنوان معیار حقیقت از رویارویی با هر چیز ناشناخته می گریزد. كار فیلسوف مبارزه با برهان لذت است و شگفت این كه نخستین فریب برهان لذت هر آینه تقدیس و تكریم رنج است، ذهن برای فرار از حقیقت وانمود می كند از رنج هم لذت می برد: حقیقت اضطراب می آفریند.

صالح نجفی