سه شنبه, ۹ بهمن, ۱۴۰۳ / 28 January, 2025
ماه آواز ایران قمر
من غلام قمرم غیر قمر هیچ مگو / پیش من جز سخن شیر و شکر هیچ مگو
صحبت از استثنایی دیگر در تاریخ موسیقی ملی ایران است . نوزادی که به زیبایی قمر نام گرفت ، همان قمری که چونان معجزه ای بر تارک آسمان ستمدیدگان و رعیت عصر خود تابیدن آغاز میکند و به ماه بانوی موسیقی ایران مشهور میگردد .قمر که با صدای مخملینش به یاری نواهای مهجور و رنجور مانده سنتی برخاست و طنین روح نواز موسیقی ملی را از نو روانه ی دلها کرد .اما از چه روی او یک استثناست و از چه نظر نه تنها بر تارک موسیقی ملی بلکه در تاریخ ملی چنین به یادگار مانده است؟
اگر چه موسیقی ملی پس از ساسانیان به حزن و اندوه گرایید و در زمان صفویان به پستوها کشیده شد اما همان اندک میراث به یادگار مانده در عصر حجری که ما در عصر قجر دیدیم روی به انحطاط و سقوط داشت . عصری که موسیقی پردازان واقعی از ترس کهنه اندیشان و خرافه پرستان به پستوها خزیده ، و در مقابل خیل دلقکان و عمله ی طرب در عرصه هنر و فرهنگ این مرز و بوم ترکتازی میکردند.
اوژن فلاندن- سیاح فرانسوی در باره ی موسیقی ملی در دوره ی محمد شاه قجر چنین می نگارد:
موسیقی ایران بدست لوطیان و اشخاص بی سرو پایی افتاده که کار دیگری از دستشان بر نمی آید و به این سبب قدر و منزلت موسیقی در ایران بکلی از میان رفته است . به ندرت افراد اسم و رسم داری پیدا می شوند که با موسیقی آشنایی و انس و الفتی داشته باشند.
محمد حسن خان اعتماد السلطنه وزیر انتباعات ناصری نقش واقعی موسیقی و موسیقیدان را برملا میکند:
امروز در شهرستانک آشپزان بود عمله ی طرب هم بودند ، دیگ زیاد و اقسام لُهُم و ادویه و سبزی آلات و حبوبات و قند و شکر و غیره هم حاضر بود عمله ی خلوت از ناظر و امین الملک و غیروها طرفی نشسته ، سبزی و بادمجان پاک میکردند ، عمله ی طرب خاصه هم طرفی نشسته ، ساز میزدند . خود پادشاه هم گوشه ای خزیده و تماشا میفرمودند ، مجلس خالی از شکوه و تماشا نبود.
و جایی دیگر: ناصرالدین شاه ملیجک را که دید دست هایش را روی شکم گذاشت و از ته دل خندید. آرام که شد سبیلش را تاب داد و گفت: بیا نزد ما!... پدر سوخته شیطان!...ملیجک نزدیک تر آمد و به آن صدای خنده آورش لحنی جدی داد و سینه سپر کرد و گفت: گروه موزیک ملیجکِ عزیر السلطان تقدیم می کند...و آنگاه دستش را به دعوت به سوی ورودی چرخاند. دسته موزیک وارد شد. یکی کمانچه به دست داشت و آن دیگری سنتور و آن یک شیپور و طبل و نقاره ... عملگان طرب به حضور شاه که رسیدند تعظیم کردند. ملیجک دهان را به خنده ای از روی شوق باز کرده بود.
شاه گفت: عجب... پس برای خودت دسته موزیک راه انداخته ای...
ملیجک خندید و گروه موزیک شروع به نواختن کرد...
در میان عملگان طرب کودکی بود که طبل کوچک می نواخت: غلامحسین درویش... در آن روزگار که نوازندگان و موسیقی دانان هیچ اجر و قربی نداشتند درویش قدم های اولش را بر می داشت تا روزی بزرگترین نوازنده تار - ساز ملی ایران - شود...
چنین است که اگر عیشی و نوشی است و اگر جلسات بزم و ساز و مطربی است همه در پشت دیوارهای کاخ هاست و این نعمات خاصه . اگر درویش هم باشی و در قلت مستمری دربار به محافل خصوصی راه یابی ، فرمان قطع انگشتان را از پی خواهی داشت و اما سهم رعیت، غوطه وری در زندگی غمناک و سراسر عزاداری در فقر و اختناق و خرافه جویی. و سهمی از موسیقی که با پیدایش تعزیه در دوره ی ناصری تلفیق بیشتر شعر و موسیقی آن هم در قالب صدای انسانی و سازهای ویژه ی بادی است . مردی که به موسیقی بپردازد گرفتار لعن و نفرین ، چنین است که کلاس های درس آقا حسینقلی در میان خرابه هایی به دور از چشم مردم برگزار میگردد تا کمتر در اذیت و آزار عموم قرار گیرند . حال اگر زنی موسیقی اندرونی را به پهنای جامعه بکشاند مجازاتش سنگسار شدن . چون زن برده است و باید در پرده بماند.پرهیز از اجرای موسیقی توسط نوازندگان ، مردم را با موسیقی ملی خود بیگانه ساخته و موسیقی باب طبع مردم به موسیقی عامیانه مشهور میگردد.
پس از جنبش مشروطه وآزادی هایی که از آن پدید می آید از نو فضایی مناسب برای شکوفایی موسیقی فراهم می آید و با انتقال هنر موسیقی از دربار و محافل خصوصی به جامعه و رواج بیشتر در میان مردم موسیقی شکل و محتوای جدیدی پیدا مینماید. در همین سالهاست که اولین کنسرت های موسیقی در محافل عمومی اجرا میشود و عارف قزوینی شاعر و موسیقیدان ملی با بیان مفاهیم سیاسی و اجتماعی در قالب تصنیف و ساختن آثار پرشور «حنجره انقلاب مشروطه» لقب میگیرد.. شیدا و عارف، تکاپوی خود را آغاز می کنند. این دو از "مطربی" می گریزند و می کوشند تا نام موسیقی را از فهرست"لهویات"! بدر آرند و در قامت هنری تمام عیار به مردمان دیار خواب آلود ما بشناسانند. حالا این عارف قزوینیست که با وارد کردن مضامین سیاسی و اجتماعی در ترانه های خود موسیقی ملی ایران را به کلی رنگی دیگر می زند. « از خون جوانان وطن لاله دمیده،جانم لاله،خدالاله دمیده / از ماتم سرو قدشان،سروا جانم، سروا خدا، سروا خمیده عارف در این رابطه می گوید:«...وقتی من شروع به ساختن تصنیف و سرود ها ملی و وطنی کردم، مردم خیال می کردند که باید تصنیف برای «ببری خان» گربه ی شاه شهید ساخته شود ... من در زمانی دست به ساختن تصنیف های وطنی کردم که از هر ده هزار ایرانی یک نفر نمی دانست وطن چیست و تصنیف هایی هم که وجود داشت، به غیر از تصنیف های شیدا همه مبتذل بودند ...»
و از سوی دیگر انجمن اخوت که زیر نظر "ظهیرالدوله" اداره می شد و در خیابان علاء الدوله تهران آن روز و فردوسی امروز رهبری ارکستر را "غلامحسین درویش" معروف به درویش خان بر عهده داشت که از تعصبات سنتی به دور بود و خود از شاگردان مدرسه "لومر" به شمار می رفت و برای نخستین بار در موسیقی ملی ایران، سازهای اروپایی مثل ویولن، ویولن سل، پیانو و فلوت را کنار سازهای ملی، تار و سه تار و سنتور نشانید .
انقلاب مشروطه برای موسیقی دو ارمغان داشت، تصنیف وطنی و اجرای موسیقی زنده به صورت کنسرت.جنبش مشروطه در برابر خدمت بزرگی که به موسیقی ملی نمود از نیروی سترگ و عظیم فرهنگی نهفته در آن نیز یاری گرفت و چنین است که موسیقی ایران و مشروطیت نقش متقابلی در تکامل یکدیگر میابند.
سالهای واپسین دوره قاجار نقطه اوجی گرانقدر در تاریخ چند هزار ساله موسیقی ایران به شمار می آید درست در میانه چنین حال و هوایست که قمر الملوک وزیری پا به میدان می گذارد..... قمر مگو که یکی از بدایع چین بود / قمر مگو که یکی از ودایع حق بود) ایرج میرزا).
جامعه ی استبداد زده ی ایران، در زمان تولد «قمر»، چند صباحی است که از زیر یوغ پنجاه ساله ی سلطنت «ناصری» رهایی یافته و به تدریج نفس تازه میکند. بنای پوسیدهی حکومت قاجاریان به پاس بیلیاقتی ، خرافهپرستی ، وطنفروشی، رشوهخواری، اختناقآفرینی وشورشهای محلی فروپاشیده و ملت ایران شاهد دست به دست شدنِ کاخ سلطنتی از قاجاریان به پهلویان است.
قمر نام یک دوران است. حکایت جدال تاریخی ارتجاع است و پویایی. استبداد است و آزادی و عطش است و عطش است و عطش در میهنی که اوراق تاریخ معاصرش تا به امروز بی سرانجامی را رقم زده است... قمر، زنی از تبار خورشیدها، که در جامعه موسیقی ملی دیار ما پس از مشروطیت، تاثیرات اجتماعی و هنری بسیاری گذاشت..
گراند هتل، هنوز و همچنان در پستوخانه یادهای خود، خاطره گرم زنی را مکرر می کند که در هنگامه تعصب و جهل تاریخی، آن هنگام که موسیقی را در زمره "لهویات" و "منهیات" به حساب می آوردند وموسیقی، از "محرمات" و نوازندگان و خوانندگان در زمره "مرتدان" به حساب می آمدند و زنان آوازه خوان مستوجب سنگسار ، پرده ی ضخیم مرد سالار را شکافته و یک تنه با خیل عظیم جهل به مبارزه درآمد.
▪ قمر در سال ۱۲۸۴ در تاکستان قزوین بدنیا آمد
پدرش سید حسن چند ماه قبل از بدنیا آمدن قمر فوت می کند و مادرش طوبی ( توبا یا فاطمه) که هنوز در مرگ همسرش سوگوار بود را هم در هشت ماهگی از دست می دهد. در حقیقت قمر در کودکی رنگی از پدر و مادر به خود ندید لذا پس از مرگ آنها توسط مادربزرگش خیر النساء (افتخار الذاکرین) سرپرستی شد که گاه در حرمسرای ناصرالدین شاه هم روضه می خواند ملا خیرالنسا که به بیماری فلج مبتلا بود و به کمک چوبدستی راه میرفت ، صدایی خوش و دلنشین داشت و با چنان سوز و گدازی آواز می خواند که قمر خردسال در جذبهی صدای موسیقیایی او، از خود بی خود میشد و میکوشید تا در تنهایی آن چه از او شنیده بود را تقلید کند. او رفته رفته چنان در این کار استاد شد که افتخار الذاکرین که به استعداد نوهاش پی برده بود بخش هایی از مرثیه هایی را که خود می خواند به او آموخت و از آن پس، گه گاه او را به همراه به مجالس می برد و بیشتر دو صدایی اجرا می کردند . قمرخردسال در میان مردم به راه می افتاد و با همان صدای کودکانه اما زنگدار خود مرثیه های اندوه زده را تکرار می کردو با پاشیدن کاه و گلاب بر سر و روی زن ها و خواندن آواز تک صدایی توجه شنوندگان را به نبوغ خود جلب می کرد.
« .... چند سالی من در قزوین بودم و در این مدت آوازخوان خوبی شده بودم. مخالفت های شوهر و گرفتاری های محیط خرافاتی، هیچ کدام نمی توانستند سد راه مقصود من شوند .
شوهر قمر او را در اعتراض به آواز خوانی اش رها کرد و او سالها بعد با مرد دیگری که او را درک می کرده و به هم عشق می ورزیدند ازدواج کرد. امری که در زمان قمر خود یک سنت شکنی بود
بعد از سفر مادر بزرگش به کربلا به خانه خاله اش که زن مجدالصنایع بود و بزرگان با آنها رفت و آمد داشتند ساکن تهران شد. مدّتها گذشت حالا قمر فصل پر شر و شور نوجوانی را میزبان می شود. شانزده سال بیشتر ندارد که با صدای خوشش،ترانه ها و تصانیف روزگار خود را که بیشتر، آهنگ هایی از درویش خان به همراهی اشعاری از ملک الشعرای بهار بوده را زمزمه می کند ، زمزمه می کرد تا آنکه در حدود سال ۱۲۹۹ شمسی شبی در محفل عروسی نوازنده تاری به همراه آوازخوان و یک نفر ضرب گیر مشغول اجرای برنامه در باغی مصفا بودند. حضار طلب تصنیفی در خواستی می کنند تا نواخته شود و این را توسط قمر به گوش نوازنده تار می رسانند. قمر هم خود، بر حسب خواهش اطرافیان بهمراه تار شروع به خواندن آن تصنیف افشاری می کند.
با مطلع: بیا مرغ حق امشب فغان نماییم ~ فغانها ز جور زمان نماییم . در میان حاضران مردی خود را به قمر می رساند و از او می پرسد: دختر جان اسمت چیست؟ می گوید: قمر، آن مرد می گوید صدای خوبی داری و باید روی دستگاههای موسیقی به درستی کار کنی. این تصانیف را چگونه آموختی؟ قمر هم می گوید با شنیدن و تکرار.سپس آن مرد که کسی نبود جز آهنگساز و نوازنده گرانقدر تار، استاد مرتضی خان نی داوود، تار از دست مرد نوازنده می گیرد و بهمراه آواز قمر شروع به نواختن می کند. صدای گرم و رسای قمر به همراه تار شیوای مرتضی خان آنقدر مطلوب طبع حضار می افتد و برایشان کف می زنند که مجلس عروسی فراموش میشود. اینست آغاز زندگی هنری قمر الملوک.
▪ استاد نی داوود در این باره می گوید :
حدود سال ۱۳۰۰ شبی در محفلی بودیم که حاضران از دخترکی پانزده ، شانزده ساله خواستند ترانه ای بخواند . یِکی از حاضران ساز می زد که من از طرز نواختنش هیچ خوشم نیامد ، اما همین که خواننده شروع به خواندن کرد ، به واقعیت عجیبی پی بردم . پی بردم که صدای این خانم جوان به اندازه ای نیرومند و رساست که باور کردنی نیست و در عین حال به قدری گرم است که آن هم باور کردنی نبود . چون صفات گرم و قوی به ندرت ممکن است در صدای یک نفر جمع بشود . هر صدای نیرومندی ممکن نیست خشونتی نداشته باشد و هر صدای گرمی ، ضعفی. اما خدا شاهد است ، نه قوی بودن صدای قمر آزار دهنده بود ، نه در گرم بودنش ضعفی وجود داشت . منظورم از گرم بودن ، حالت آن صداست که جذابش میکند و این حالت در صدای قمر فوق العاده بود . از صاحبخانه ساز خواستم و با صدای قمر شروع به نواختن کردم .
بعد هم به او گفتم صدای فوق العاده ای دارید ، چیزی که کم دارید ، آموختن گوشه های موسیقی ایرانی است وپس از پاِیان مجلس آدرس کلاس خود را به او دادم و گفتم شما نیاز به آموزش ردیف دارید. او از این پیشنهاد استقبال کرد وبا عشق به خوانند گی ونیز تلاش بسیار توانست به سرعت فنون خوانند گی را بیاموزد و از آن پس با آن زیبایی شگفت انگیز و آن صدای ملکوتی الهه ی آواز ایران شد
....بعد از آنکه از قمر جدا شدم،تمام شب را به یاد او بودم.دیگر دلم نمی امد برای کسی تار بزنم تعدادی شاگرد داشتم. اما دیگر هیچ صدایی برایم دلنشین نبود و با علاقه سر کلاس نمی رفتم. » از این تاریخ به بعد است که مرتضی خان چند بار عزم آن کرده که به سراغ دخترک برود. اما هیچ نشانه ای از او در دست نداشته دو ماه به همین روال می گذرد. « بعد از ظهر یکی از روزها، توی حیاط قالیچه انداخته بودم و در سینه کش آفتاب با ساز ورمیرفتم که یک مرتبه در حیاط باز شد. دیدم قمر مقابلم ایستاده است. بند دلم پاره شد. هنوز دنبال کلمات می گشتم که گفت : آمده ام موسیقی یاد بگیرم. از همان روز شروع کردیم.خیلی با استعداد بود. هنوز من نگفته تحویلم می داد و وقتی ردیف های موسیقی را یاد گرفت، صدایش دلنشین تر شدحالا، قمر، فن کار را هم از استاد فرا گرفته. گوشه ها را به خاطر سپرده
گفت: میخواهم بخوانم،
گفتم، اینجا یا اندرونی؟،
گفت، همینجا!.
نمیدانستم چه بگویم. دور بر را نگاه کردم، هیچکس اعتراضی نداشت. به در ورودی اندرونی نگاه کردم. چند زنی که سرشان را بیرون آورده بودند، گفتند "بزنید، میخواهد بخواند!"
رو کردم به دختر، که کنارم ایستاده بود. گفتم:
کدام تصنیف را میخوانی؟
بلافاصله گفت:
" تصنیف نمیخوانم، آواز میخوانم!"
به بقیه ساز زنها نگاه کردم که زیر لب پوزخند میزدند. رسم ادب در میهمانیها، آنهم میهمانی بزرگان، رضایت میهمان بود. اصلاً نپرسیدم، چیزی هم از دستگاهها میداند یا خیر. فقط پرسیدم
اول من بزنم و یا اول شما میخوانید؟.
گفت:
ساز شما برای کدام دستگاه کوک است؟
پنجهای به تار کشیدم و پاسخ دادم:
همایون گفت:
شما اول بزنید!
با تردید، رنگ و درآمد کوتاهی گرفتم. دلم میخواست زودتر بدانم این مدعی چقدر تواناست. بعد از مضراب آخر درآمد، هنوز سرم را به علامت شروع بلند نکرده بودم که از چپ شروع کرد. تار و میهمانی را فراموش کردم، چپ را با تحریر مقطع اما ریز و بهم پیوسته شروع کرده بود. تا حالا چنین سبکی را نشنیده بودم. صدایش زنگ مخصوصی داشت. باور کنید پاهایم سست شده بود. تازه بعد از آنکه بیت اول غزل را تمام کرد، متوجه شدم از ردیف عقب افتادهام: " معاشران! گره از زلف یار باز کنید
شبی خوش است، بدین قصهاش دراز کنید!
میان عاشق و معشوق، فرق بسیار است.
چویارناز نماید شما نیاز کنید"
بقیه ساز زنها هم، مثل من، گیج و مبهوت شده بودند. جا برای هیچ سئوالی و حرفی نبود. تار را روی زانوهایم جابجا کردم و آنرا محکم در بغل فشردم. هر گوشهای را که مایه میگرفتم میخواند. غزلی که میخواند از حافظ بود.
خندههای مستانه مردان قطع شده بود. یکی یکی از زیر درختان بیرون آمده بودند. از اندرونی هیچ پچ و پچی به گوش نمیرسید. نفس همه بند آمده بود. هیچ پاسخی نداشتم که شایستهاش باشد. گفتم:
اگر تا صبح هم بخوانی میزنم! و در دلم اضافه کردم " تا پایان عمر برایت میزنم".
آنشب، باز هم خواند. هم آواز هم تصنیف. وقتی خواست به اندرونی باز گردد. گفتم:
"میتوانی بیایی خانه من تا ردیفها را کامل کنی؟"
گفت:
باید بپرسم.
وقتی صندلیها را جمعوجور میکردند و ما آماده رفتن بودیم، با شتاب آمد و گفت:
آدرس خانه را برایم بنویسید.
اسمش "قمر" بود و "قمر" شد. او قدرشناس بود و من شیفته او.
یک شب در "گراند هتل" تهران کنسرت میداد. تصنیفی را میخواند که آهنگش را من ساخته بودم و بعدها در هر محفل سرزبانها بود. تصنیف را بهار سروده بود و من رویش آهنگ گذاشته بودم. حتماً شما شنیدهاید: "مرغ سحر" را میگویم!
آنشب در کنسرت"گراند هتل" وقتی این تصنیف را میخواند آه از نهاد مردم بلند شده بود. در اوج تحریر آوازی که در پایان تصنیف می خواند، ناگهان فریاد کشید"جانم، مرتضی خان" و این نهایت سپاس و محبت او نسبت به کسی بود که آنچه را از موسیقی ایران میدانست، برایش در طبق اخلاص گذاشته بود.
نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد
عالم پیر دگر باره جوان خواهد شد
زین تطاول که کشید از غم هجران بلبل
تا سراپرده گل نعره زنان خواهد شد.
قمر بر خلاف دیگر خوانندگان دوره قاجار راه خود به موسیقی را از میان دسته ها و مطرب های زنانه باز نکرد. او دختری بود با صدایی جادوئی. آشنائی وی با مرتضی نی داوود سبب آشنائی وی با موسیقی جدی شد. او تحت تعلیم استادان موسیقی ( حاجی خان ضربی ، حسام السلطنه ، رکن الدین مختاری و درویش خان از طریق ارسلان درگاهی و رضا قلیخان نوروزی با شعر و موسیقی آشنا شد) قرار گرفت و به همین جهت است که او را جزو معدود زنانی می دانند که تنها ترانه خوان و ضربی خوان نبود و موسیقی آوازی را می شناخت و به نیکوئی می خواند.
قمرپس از شیدا و عارف و درویش در صحنه ی موسیقی ایران ظاهر شد و شاید بی آنکه خود دانسته باشد نقشی دشوارتر و دلیرانه تر از آنان ایفاء کرد . قمر در پرده ی ضخیم افکار ارتجاع شکافی پدید آورد . صدای دل نشین و هوشربا و آگاهیهای فنی و هنری او از یکسو و استفاده از مضامین شورانگیز و انقلابی عارف و بهار از سوی دیگر به همراه موسیقی وزین ملی نه آنگونه در عصر قجری شهرت یافته بود به همراهی سرسختی دلیرانه اش در راه آواز خواندن بر صحنه ، وی را به جامعه ی متعصب و مرد سالار زمان خویش تحمیل کرد .
قمر به سرعت توانست با تار مرتضی نی داود و ویولن موسی نی داود آوازهای طاهرزاده را بخواند . از قطعات مشهور قمر که احتمالا نخستین صفحه ی ضبط شده اوست ، " مارش جمهوری " از عارف قزوینی شاعر انقلابی را می توان نام برد . در همین مسیر است که چندین بار گرفتار شهربانی می شود و حکومت وقت این صفحه را گردآوری و نابود میکند . بعدها هم اگر نزد کسی این صفحه را می یافتند به جرم جمهوری خواهی زندانیش می کردند . عارف در سال ۱۳۰۰ این تصنیف را در کنسرت معروف " جمهوری " تحت عنوان "
تا قیامت دادگر باد / بازوی پر زور جمهوری " اجرا کرده بود .
بعد از عارف این قمر بود که ترانه ها و تصنیفهای عارف را می خواند .
حالا کمپانی "his masters voice" از بریتانیا راهی تهران می شود و اولین صفحات از صدای قمر ضبط می شوند.در همان زمان نماینده کمپانی پلیفون به منظور ضبط صفحه گرامافون به تهران می آید و پس از مذاکره با امیر جاهد قرار شد چند صفحه با صدای قمر ضبط کند . این ترانه ها و سرودها برای اولین بار با صدای قمر ضبط شد :
تا جوانان ایران به جان و دل نکوشند ، ای نوع بشر تا کی به ابنای وطن ، در ملک ایران / این مهد شیران ، هزار دستان به چمن ، بهار است و هنگام گشت ، در بهار امید .
از این به بعد صدای قمر از محافل خصوصی فراتر رفت و به میان مردم راه یافت .محتوای این صفحات بیشتر تصانیف قدیم، آهنگهایی از نی داوود و نیز آواز تنها با تار و ویولن بود که به همراهی تار مرتضی خان و یولن برادرش موسی نی داوود اجرا می شد. البته به دلیل اینکه در آن زمان ضبط صفحات به طریقه اکوستیکی (بدون نیروی برق جهت افزون سازی صدا) انجام می شد، از نظر کیفیت صوت و رسایی صدا چندان مطلوب نیست.
پس از آن، کمپانی پولیفون بود (۱۹۲۷ با برچسب قرمز رنگ، آلمان) که بیشتر آواز قمر بهمراه تار امیر ارسلان درگاهی و یا تصانیفی از امیر جاهد را در بر داشت. در یکی از این صفحات، قمر را حسین خان باحقی با ویولن همراهی کرده است. آوازی است در ابوعطا و حجاز که مطلع آن شعری از مرحوم میرزاده عشقی است.:
هزار بار مرا مرگ به از این سختی است
برای مردم بدبخت مرگ خوشبختیست .
پس ازدو سال(در سال ۱۳۰۸ شمسی) مجددآ ضبط صفحات آغاز شد که اینبار با تکنیک ضبط به طریقه برقی بر کیفیت و روشنی صدا بسی افزوده شد و آثار جاودانه تری در خود جای دادند و این امر تا سالهای میانی دهه دوم قرن حاضر(شمسی) ادامه یافت و کمپانی های دیگری چون پارلوفون، اویون و باز هم پولیفون (۱۹۲۹ برچسب زرد در کنار صفحات نوشته شده بود: با برق پر شده) به صبظ آثار گرانقدری از این هنر مند بزرگ مشغول شدند قمر در برخی صفحات نیز به همراه تار قوام تار میرزا حسن خان اعتضادی و فلوت یعقوب خان رشتی آواز خوانده است. قدرت حنجره به همراه گرمی صدا و سرعت و تنوع زیاد در غلت ها و تحریرها از ویژگی های منحصر بفرد صوت اوست. قمر در بعضی موارد هم به بازخوانی برخی تصانیف عارف قزوینی پرداخته که به جذابیت آنها صد چندان افزوده است. از جمله اند:
"گریه کن که گر سیل خون گریی ثمر ندارد" در مایه دشتی،
"ای دست حق پشت و پناهت باز آ" در مایه افشاری،
"چه شورها که من بپاز شاهناز می کنم" در شور و چند تصنیف ماندگار دیگر که از جمله این آثار است.
از بهترین تصانیفی که قمر در صفحات گرامافون خوانده است می توان به "ز من نگارم" در ماهور از درویشخان با شعر بهار، "موسم گل" در مایه دشتی با شعر وحید دستگردی و اهنگی از موسی معروفی، "شاه من رحمتی به حال زارم" در مایه اصفهان با آهنگی از نی داوود و شعر پژمان بختیاری، "شمع و پروانه" با شعر سعدی و آهنگ نی داوود در بیات زند و چندین تصنیف زیبای دیگر که بیشتر آنها ساخته ذهن خلاق و پنجه توانمند استاد مرتضی نی داوود است اشاره کرد.از تصانیفی هم که ساخته مرحوم امیر جاهد بوده و به همراه تار درگاهی اجرا کرده می توان به "امان از این دل" در سه گاه برای فوت ایرج میرزا، "در ملک ایران" در مایه دشتی، "هزار دستان به چمن" در چهارگاه، "بهار است هنگام گشت" در بیات زند، "به گردش فروردین" بیاد مرحوم درویش در ماهور و دهها تصنیف دلنشین دیگر اشاره کرد که هم شعر و هم موسیقی هر یک را هنرمند گرانمایه شادروان محمدعلی امیر جاهد ساخته بود.
قهوه خانه ها با زحمت فراوان گرامافون میخریدند تا صدای قمر پخش کنند و به پشتوانه ی صدای قمر است که رادیو تاسیس میشود و به صدای قمر است که مردم در قهوه خانه ها و کافه ها جمع میشوند تا مانیفست های انقلابی بهار و عارف و ناله های سوزناک و دردناک زندگی را این بار از دهان این قُمری خوشخوان بشنوند و از این رو رادیو گسترش میباید و در ابعاد جامعه شناسی موج مهاجرت از روستا به شهر آغاز میگردد.
● سال ۱۳۰۳ گراند هتل
بیش از سه هزار نفر در خیابان لاله زار جمع شده اند. بین صحبت ها همه چیز هست ، اضطراب، تشویش، اشتیاق ، تعجب.خبر در جمعیت پیچید آمد قمر آمد. آوازه خوان جوان سر به زیر دارد . چشمها نگران اند. نمی دانند آخر این ماجرا چه خواهد شد. در سالن جای سوزن انداختن نیست . مردم منتظرند . پرده ی آلبالویی کنار می رود و قمرالملوک وزیری زاده ظاهر می شود . مردم باورشان نمی شود این سرآغاز دورانی نو است . باور کردنی نبود همانگونه که پس از گذشت هشتاد سال امروز نیز هیچیک از ما آنرا باور نخواهد داشت . ولی فقط یک زن ، فقط یک زن میتوانست چنین پولادین اراده ای را به نمایش عموم بگذارد.
اولین کنسرت خود را در سال ۱۳۰۳ در سالن گراندهتل واقع در خیابان لاله زار اجرا کرد قمر از خوانندگانی است که اولین بار با چادر و روبنده در گراند هتل-که مجلل ترین سالن تهران بود آواز خواند.والبته چنین کاری در آن روزها متهورانه ترین و شاید خطر ناک ترین کاری بود که با توجه به تعصبات مذهبی امکان داشت.معذلک قمر الملوک با کمال بی باکی به روی سن امد و آواز خواند.اما در آن جلسه از هر سه نفر یک نفر مامور نظمیه بود و در پشت درهای گراند هتل هم ده ها مامور پلیس کشیک می دادند و تمام محوطه لاله زار قرق شده بود.هنگامی که در اولین جلسه که قمر خواند تحولی در عالم هنر ایران آغاز شد و شور و هیجانی در سالن تهران بر پا شد که تا آن زمان در تهران دیده نشده بود. قمر تمامی عواید کنسرت را به امور خیریه اختصاص داد
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست