سه شنبه, ۹ بهمن, ۱۴۰۳ / 28 January, 2025
نمی شناسی پس قضاوت نکن
از نظر علمی، شخصیت هر فرد مجموعهای از ۳ عامل است؛ ژنتیک، تاثیر دیگران روی فرد (پدر، مادر، جامعه، مدرسه و...) و اتفاقهای منحصربفردی که در زندگی هر شخصی معمولا در دوران کودکی و نوجوانی میافتد. مثلا دو برادر دوقلوی همسان با ژنتیک و تربیت همسان، تحتتاثیر این عامل سوم، شخصیتهای متفاوتی دارند...
این اتفاق ممکن است برخورد با شخصی آشنا باشد که زندگی یکی را کاملا دگرگون کند و شخصیت او را طور دیگری شکل دهد.
در داستان هر فیلم، مبحثی به نام «پیشداستان» وجود دارد. پیشداستان، میگوید چه اتفاقهایی قبلا برای این شخصیتها افتاده که باعث تغییر رفتار و کردار آنها شده است. ما بعضی از این اتفاقها را در اول فیلم و بعضی را در طول فیلم به شکلهای مختلف میبینیم اما حالت دیگری هم وجود دارد؛ اینکه پیشداستان و این اتفاقها را نبینیم و خودمان مجبور به حدس زدن آنها باشیم؛ مثل فیلم «گذشته». اصغر فرهادی، جزو کارگردانهایی است که این پیشداستانها را نشان نمیدهد تا خودمان سعی کنیم شخصیتها را بشناسیم.
این کار هم خوب است هم بد؛ خوب است چون باعث میشود داستان برای بیننده جذابتر شود، مدام در پی این باشد که چه اتفاقی میافتد، شخصیت داستان چه کرده که اینطور شده و... اما بد هم است؛ چون باعث مبهم ماندن برخی نکتهها میشود و ممکن است جذابیت فیلم را مخصوصا برای بیننده عام کمتر کند. متاسفانه این اتفاق در «گذشته» افتاده و نداشتن پیشداستان هر چقدر به جذابیت فیلم «جدایی نادر از سیمین» کمک کرده، از جذابیت این فیلم کاسته است.
در فیلم «گذشته» ۳ شخصیت اصلی داریم؛ احمد، ماری و سمیر. به اضافه یک شخصیت بسیار مهم و غایب یعنی همسر سمیر که داستان حول محور او که در بیمارستان بستری است، میگردد. ما هیچچیز در موردش نمیدانیم و تمام تعلیق فیلم درباره او است. در این فیلم، تمام این شخصیتها را باید براساس شناختی که خودمان دربارهشان پیدا میکنیم، بشناسیم ولی نمیتوانیم قضاوت کنیم. نکته اینجاست که همه فیلمهای آقای فرهادی در مورد قضاوت است و اینکه ما زمانی میتوانیم در مورد افراد قضاوت کنیم که زندگی آنها و دلایل اینکه چرا دست به کارهایی میزنند، بدانیم. تازه این در صورتی است که شخص را بشناسیم. البته در این حالت هم نمیتوانیم قضاوت کاملا درستی در مورد اعمالش داشته باشیم چون از نیتهای او خبر نداریم. ما شخصیتهای فیلمهای اصغر فرهادی را هم نمیشناسیم و او میخواهد به ما بفهماند وقتی کسی را نمیشناسی، پس قضاوت نکن. این پیام در «چهارشنبهسوری»، «درباره الی»، «جدایی نادر از سیمین» هم به چشم میخورد ولی در «گذشته» داستان دیگر بیش از حد مبهم است و اطلاعاتی که در مورد شخصیتها داریم، خیلیخیلی کم. به همین علت فیلم گاهی کشدار و خستهکننده به نظر میرسد.
ماری: مهارت کنترل خشم ندارد
شخصیت ماری (برنیس بژو) را ابتدای فیلم یک مادر زحمتکش میبینیم که با بچههایش مشکل دارد و حالا میخواهد برای شروع زندگی جدیدی، از شوهرش جدا شود. با یک پسر بسیار بازیگوش که بعد متوجه میشویم اصلا پسر خودش نیست و فرزند مردی است که قصد دارد با او ازدواج کند(سمیر).
کمکم متوجه میشویم این خانم ۳ ازدواج دیگر هم داشته و یک لحظه ذهنمان درگیر میشود که علت این ازدواجهای متعدد چه بوده است؟ بعد ممکن است فکر کنیم ماری الان باردار است! چطور هنوز از احمد جدا نشده و در حالی که دارد با دیگری (سمیر) زندگی میکند، به این زودی باردار شده؟ چرا باوجود اینکه چند سال با احمد زندگی میکرده، از او بچهای ندارد؟
در ادامه، وقتی داستان همسر سمیر مطرح میشود، میفهمیم اصلا شاید آشنایی سمیر و ماری باعث خودکشی این زن بوده و استنباط سمیر هم این است که ماری از اینکه همسر او بمیرد و زنده نماند، خوشحال خواهد شد.
مجموعه نکتههای متناقض درباره شخصیت ماری مانند گریه، گاهی عصبانیت و سیگار کشیدنهای عصبی و اینکه بهطور واضح کنترلی روی رفتارش ندارد و زود از کوره درمیرود و بلافاصله پشیمان میشود، نشان میدهد او مهارت کنترل خشم ندارد. این نهایت چیزی است که در مورد شخصیت ماری میتوانیم بگوییم. او لباسهای زننده نمیپوشد، حرکتهای زننده ندارد و حتی از زنانگیاش برای جلب توجه استفاده نمیکند که بخواهیم بگوییم به دلیل این خصوصیات، ۳ بار ازدواج کرده است. او خانمی زحمتکش است که کار میکند. این نکتههای ضد و نقیض نمیگذارد بتوانیم قضاوت درستی در مورد شخصیت ماری داشته باشیم و اصغر فرهادی آگاهانه باعث این اتفاق شده است.
احمد: افسردگی دارد
در مقابل ماری، شخصیت احمد (علی مصفا) را داریم. مردی بسیار آرام که چون ایرانی است، برای ما آشناتر به نظر میرسد. او بعد از سالها به فرانسه آمده تا از همسرش جدا شود و علت اینکه چرا بعد از این سالها ماری از او خواسته برگردد و برای طلاق اقدام کنند، در طول فیلم مشخص میشود.
هیچچیز در مورد احمد نمیدانیم؛ چرا فرانسه زندگی میکرده؟ چرا با ماری ازدواج میکرده؟ چرا ماری را ترک کرده؟ چرا به ایران برگشته؟ با این بچهها چه نسبتی دارد؟ (بعد میفهمیم پدر هیچکدام از آنها نیست) و چرا رابطه خوبی با دختر بزرگ ماری دارد؟ اصلا دختر بزرگ و کوچک ماری با هم خواهر تنی هستند یا پدرهای هر کدام فرد دیگری است؟(ماری ۳بار ازدواج کرده) احمد مرد خانه است و در کارها به همسرش کمک میکند. وقتی به فرانسه برمیگردد و متوجه رابطه ماری با مرد دیگری میشود، ابتدا کمی میرنجد و حتی تصمیم میگیرد از خانه برود و جای دیگری زندگی کند ولی این کار را انجام نمیدهد. در نهایت متوجه میشویم او در سالهای آخر زندگی با ماری، به شدت دچار افسردگی شده و ظاهرا به علت همین افسردگی شدید، به ایران برگشته اما اصلا چرا افسرده شده؟ آیا رابطهاش با ماری مشکل داشته؟
احمد شخصیتی است که بیش از همه شخصیتهای دیگر با او همذاتپنداری میکنیم. شاید به دلیل چهره علی مصفا (بازیگر این نقش)، شاید بهعلت بازی این هنرپیشه یا ایرانی بودن شخصیت ولی اتفاقا کمتر از همه در مورد او میدانیم. به نظر میرسد این موضوع هم کاملا عمدی است. در واقع این هنر کارگردان است که باعث میشود با شخصیتی که اصلا نمیشناسیم، همذاتپنداری کنیم.
تصور میکنم شاید احمد ضربه اصلی را وقتی میخورد که میفهمد ماری در حالی که هنوز با سمیر ازدواج دائمی نکرده، از او باردار است و ما باز پیش خود فکر میکنیم چرا ماری از احمد در طول چند سالی که با هم زندگی مشترک داشتند، باردار نشد؟ آیا مشکل از احمد بوده؟ آیا همین موضوع باعث افسردگیاش نشده؟ ماری میگوید چون من عاشق سمیر هستم، از او بچهدار شدم پس یعنی عاشق احمد نبوده که از او بچهای ندارد؟ اینکه چرا اصلا برای احمد مهم میشود برای همسر سمیر چه اتفاقی افتاده و تلاش او برای کمک به دختر ماری باوجود اینکه نسبتی به او ندارد و احساس راحتی این دختر با او، هم مهم است.
سمیر: در تربیت فرزند وامانده
میتوان گفت احمد جذابترین شخصیت این فیلم است که بهراحتی میتوان با او همذاتپنداری کرد و برعکس، سمیر(طاهر رحیم)، دوستنداشتنیترین شخصیت داستان به نظر میرسد. شاید به این دلیل که وقتی ما بهعنوان یک ایرانی «گذشته» را نگاه میکنیم، او را به چشم یک مهاجم و غریبهای میبینم که وارد داستان شده است.
نکته جالب این است که ما درباره سمیر هم چیزی نمیدانیم! او شخصیتی غیرجذاب است، مردی که کار میکند، در تربیت فرزندش مانده و نمیتواند او را کنترل کند. در طول فیلم هم چیزی از علاقه سمیر به ماری و بالعکس و دلیل این علاقه نمیبینیم. در ادامه، شخصیت سمیر با ورود همسرش به داستان کاملا تغییر میکند و متوجه میشویم در حال پیش داوری بودهایم؛ او آنقدرها هم آدم نامردی نیست و شاید خیانتکار هم نباشد! اصلا داستان خودکشی همسرش هم چیز دیگری است. حتی در ادامه، این مرد پیگیری میکند که بفهمد اصلا چرا همسرش دست به خودکشی زده و...
گذشته: زیادی مبهم
با توجه به آنچه گفتم، از نظر من ایراد اصلی فیلم گذشته شاید این باشد که نکتههای مبهم آن در مورد شخصیتها و دلایل رفتار و کردارشان و اتفاقها، زیادی مبهم است و بیش از حد ذهن ما را بازمیگذارد که احتمالهای مختلف را در نظر بگیریم. اصلا موضوع اصلی فیلمهای اصغر فرهادی در مورد قضاوت است. شخصیتهای فیلمهایش به قدری پیچیدهاند که شناخت آنها برای کسانی که آنها را میشناسند هم سخت است چه برسد به کسانی که از دور به آنها نگاه میکنند. در زندگی واقعی هم ممکن است همینطور باشد ولی نباید از همدیگر بترسیم چون وقتی در کنار هم قرار میگیریم، به شناختی از هم میرسیم و به نیتها و خصوصیات عاطفی و اخلاقی و احساسی هم پی میبریم. در حالی که برای کسی که فیلمی دو ساعته را تماشا میکند، قضاوت در مورد دلیل کارها و نیت اشخاص بسیار مشکل است.
بدبینی نسبت به آدمها بد است و اصلا اصغر فرهادی که اتفاقا روی مرز بین بدبینی و خوشبینی حرکت میکند، در «گذشته» کمی به طرف بدبینی لغزیده است. با همه اینها، در صحنه آخر فیلم که خیلی کلیشهای هم است، میخواهد کل نتیجه این فیلم را راجع به مبهم بودن آدمها تا حدی درست کند و این کار را هم انجام داده ولی خیلی شعاری از آب درآمده است:
سمیر به بیمارستان و بالای سر همسرش میرود. پزشک به او گفته عطرهایی که همسرت دوست دارد برایش بیاور تا شاید با بو کردن آنها خاطرههایی یادش بیاید و به هوشیاریاش کمک کنند ولی سمیر وقتی درحال بیرون رفتن از بیمارستان است، دوباره برمیگردد و ادکلن خودش را به لباسش میزند و دست همسرش را در دست میگیرد و کنارش مینشیند. باز هم این قضیه مبهم میماند که این شخصیت چرا این کار را انجام داد؟ چرا وقتی اینقدر همسرش را دوست داشت، با ماری زندگی میکند و دارد از او بچهدار میشود؟
این ابهام زیاد از حد باعث میشود آدمها حس بدبینی نسبت به هم پیدا کنند.
«گذشته» از این لحاظ خوب است که واقعا تلنگری به ما میزند که لطفا زود قضاوت نکنید. این ابهام شاید برای فیلم اصغر فرهادی یک قدم عقبگرد باشد، ولی خوب است حداقل هر دو سال یک بار فیلمی بینیم که به ما یادآوری کند نباید زود قضاوت کنیم آن هم برای ما که مدام درحال قضاوتیم.
«شخصیت»، احساسات، عواطف، اخلاق و رفتار را دربرمیگیرد و بسیار پیچیده است. به آنچه ما از آدمها میبینیم، کاراکتر یا منش میگویند. «منش» رفتار بیرونی ماست که آگاهانه انجام میدهیم و براساس آن است که همدیگر را میشناسیم. شخصیت که درونی است، فقط در افراد نزدیک که شناخت بیشتری از آنها داریم میتوانیم بشناسیم.
درنهایت اینکه «گذشته» البته اگر فیلمهای دیگر اصغر فرهادی را ندیده باشیم، خیلی در نشان دادن آنکه در مورد شخصیت آدمها براساس اتفاقها نمیتوان قضاوت کرد موفق است چون ممکن است چیزهای مهمی وجود داشته باشد که از آنها خبر نداریم.
حامد محمدی کنگرانی
روانپزشک
عضو کمیتههای رواندرمانی و رسانه انجمن روانپزشکان ایران
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست