شنبه, ۶ بهمن, ۱۴۰۳ / 25 January, 2025
میلاد شادمانی من
بدان هنگام که شادمانی در دلم دیده به دنیا گشود، آن را بر دوش گرفتم، بر فراز بام خانه رفتم و فریاد کشیدم: همسایه ها! دوستان! بیایید و ببینید! اینک شادمانی در درونم پدید آمده. بیایید و خنده خرسندی مرا در برابر خورشید شاهد باشید.
هیچ یک از همسایه ها برای دیدن شادمانی ام نیامدند و حیرت من افزون شد!
هفت ماه، در هر پگاه و شامگاه، از فراز بام خانه ام میلاد شادمانی ام را فریاد زدم، اما هیچ کس انگار صدایم را نشنید و من به ناچار با شادی خویش به تنهایی زیستم.
سالی بیش نگذشت که رنگ از چهره شادمانی ام پرید و بیمار گردید: زیرا هیچ دلی جز دل من برایش نتپید و هیچ لبی جز لب های من، گونه اش را نبوسید!
پس آن گاه شادمانی ام رخت بر کشید و مرا با خاطره هایش تنها گذاشت. خاطره هایی که چونان برگ های پاییزی در باد می رقصند و فرو می افتند!
جبران خلیل جبران
ترجمه : جواد نعیمی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست