پنجشنبه, ۲۳ اسفند, ۱۴۰۳ / 13 March, 2025
مجله ویستا

ماهیت روابط اسلام و غرب جغرافیایی, تمدنی, دینی


ماهیت روابط اسلام و غرب جغرافیایی, تمدنی, دینی

در دهه های اخیر و بویژه از آغاز انقلاب اسلامی ایران, توجه و اهتمام بسیاری به موضوع «غرب و اسلام » شده است ملاحظه می شود كه اهتمام به این موضوع, در اروپا و آمریكا بیشتر از كشورهای عربی و اسلامی است

در دهه‏های اخیر و بویژه از آغاز انقلاب (اسلامی) ایران، توجه و اهتمام بسیاری به موضوع «غرب و اسلام‏» شده است. ملاحظه می‏شود كه اهتمام به این موضوع، در اروپا و آمریكا بیشتر از كشورهای عربی و اسلامی است. علاوه بر آنچه كه به صورت مستمر و شاید روزانه در مطبوعات و جراید مختلف اروپا به چاپ می‏رسد، گردهماییهایی نیز در همین خصوص و با عنوان «اسلام و غرب‏» و یا عناوین دیگر، در محافل مختلف اروپا و آمریكا برگزار می‏شود. دامنه این موضوع سپس به گونه‏ای دیگر، تحت عنوان «برخورد تمدنها» از سوی ساموئل هانتینگتون مطرح گردید كه در واقع به معنای برخورد تمدن غرب (اروپا و آمریكا) با تمدن اسلامی و كنفوسیوسی قلمداد شد كه متضمن محوریت غرب و اسلام می‏باشد، یعنی برخورد اصلی كه در آینده شكل خواهد گرفت.

در اینجا درصدد نیستیم تا از موضع ایدئولوژیك یا قومی و یا تاریخی طرفدار یا بی‏طرف، موضوع را مورد بحث و بررسی قرار دهیم، بلكه به دنبال آنیم تا عبارت غرب و اسلام را به نوعی تفكیك كنیم; عبارتی كه امروزه ابهامهایی را در خصوص نگرانی حال و هراس از آینده، به وجود آورده، غالبا نیز با برداشتها و تصوراتی از رویدادهای مشخص تاریخی، (برای مثال جنگهای صلیبی) كه به صورت واقعیت‏یا توهم آمیخته گردیده است. هدف از بررسی مساله تفكیك عبارت غرب و اسلام، در حقیقت، كمك به «آزادسازی‏» دو واژه مزبور از اندیشه‏های موروثی سابق و همچنین ذهنیتهایی است كه ایجاد كننده رابطه بین آنها، در شناخت كشورهای غربی و اسلامی می‏باشد. بدین ترتیب موضوع یاد شده به تفكیك مضمونهای ظاهری و باطنی ایدئولوژیك مربوط می‏شود كه به نوعی، عبارت «غرب و اسلام‏» را وسیله تحقیر تعدد و مقابله، آزاد اندیشی و نظم و شیوه مغایر با طبیعت‏خود قرار داده است.

● بنابراین، به منظور دستیابی به واضحترین و كاملترین نقطه این هدف، سه زمینه زیر را مورد بررسی قرار می‏دهیم:

▪ سطح مرجعیت اثباتی دو مقوله «اسلام‏»،

▪ «غرب‏»

▪ سطح رابطه تقابلی آنها كه و او عطف، میان دو واژه به وجود می‏آورد.

● قبل از ورد به بحث، دو مساله را مورد توجه قرار می‏دهیم:

▪ مساله نخست آن است كه قرار دادن تقابل مورد نظر، در كنار عبارت مزبور، غیر موجه و نادرست است; چرا كه این امر مربوط به دو مقوله متفاوت می‏شود كه هیچ گونه رابطه تقابلی میان آن دو وجود ندارد.

▪ از سویی، «غرب‏» یك مقوله جغرافیایی و «اسلام‏» یك دین به شمار می‏رود. تقابل بایستی میان دو شی‏ء مختلف، اما همجنس، وجود داشته باشد; مانند تقابل بین غرب و شرق كه هر دو، یك جهت جغرافیایی را می‏نمایانند و نیز تقابل بین اسلام و مسیحیت كه از یك جنس، یعنی «دین‏»، تشكیل شده‏اند. این یك واقعیت است و شاید بتوان گفت كه از بدیهیات به شمار می‏رود; به دلیل آنكه اگر زمانی عبارتی مانند «شمال و اسلام‏» یا «جنوب و مسیحیت‏» را بشنویم، تعجب می‏كنیم; چرا كه احساس می‏كنیم جمع میان دو مقوله، ناموجه و نامانوس و به گفته قدما، ذاتا نامشخص است; یعنی اینكه مستلزم توضیح است.

حال چطور ممكن است كه مردم كشورهای غربی و همچنین اسلامی، هیچ گونه حساسیتی نسبت‏به جمع بین عبارت «غرب و اسلام‏» نشان نمی‏دهند، اما برای مثال، نسبت‏به جمع عبارت «جنوب و اسلام‏» یا «شمال و بودائیت‏»، احساس شگفتی و تعجب می‏كنند؟ البته تردیدی نیست كه تكرار یك عبارت، در خو گرفتن و تسلیم شدن در برابر آن تاثیر دارد، ولی مساله تكرار در اینجا، مبین همه چیز نیست. مفهوم دلالتی و سمبولیك عبارت «غرب و اسلام‏» و مفهوم ذاتی همراه آن، نمی‏تواند ناشی از تكرار لفظ تلقی شود; چرا كه تكرار عباراتی از این قبیل، غالبا به كاهش شدت مادی و معنوی آن می‏انجامد; یعنی در ردیف مسائل عادی و روزمره‏ای كه هیچ گونه بحث و جدلی را به وجود نمی‏آورند، قرار می‏گیرد و گمان هم نمی‏رود كه به خاطر آن، سمینار و گفت و گو ترتیب داده شده یا كتابهایی نوشته شود.

بنابراین، مساله با تكرارهای دیگر تفاوت دارد و این موضوع، تكرار نگرانیها و تمایلات ناشی از تاثیرات و انگیزه‏های برخاسته از مطالعه رویدادهای خاص و مشابه می‏باشد كه توضیح خواهیم داد. اما مساله دوم در راستای تفكیك عبارت «غرب و اسلام‏» این است كه دو مقوله، با قرار گرفتن در برابر یكدیگر، در واقع به یك مفهوم ایدئولوژیك كه هر كدام ماهیت نسبیت و چندگانگی خود را پنهان نگاه داشته‏اند، بستگی دارد.

غرب در اصطلاح جغرافیایی، مساله‏ای نسبی و متحرك است. ممكن است چیزی در مقابل شیئی معین، غرب محسوب شود و در قبال شیئی دیگر شرق، ولی در اصطلاح سیاسی جاری، «غرب‏» متعدد بوده، شامل چند كشور و اقوام مختلف یعنی آمریكای شمالی و اروپا و همچنین آمریكای لاتین، روسیه و ژاپن می‏گردد. حال آیا كشورهای یاد شده، همگی در قالب مفهوم «غرب‏» قرار می‏گیرند و به چه معنا؟

درباره اسلام نیز همین حالت وجود دارد: چه منظور ما از واژه «اسلام‏»، تنها اعمال دینی باشد و چه خود مسلمانان باشد، باز هم تعدد به وجود می‏آید. از حیث مذهب، در میان مسلمان شیعه، سنی و مذاهب دیگر و نیز از اقوام مختلف یعنی عرب، ترك، ایرانی، پاكستانی، اندونزیایی، نیجریه‏ای و سایرین وجود دارند. وجود این تعدد، یك واقعیت‏سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی به شمار می‏رود، تا جایی كه طرح این پرسش كه چه عاملی باعث قرار گرفتن این كشورها و ملتها در یك مجموعه واحد و سپس در مقابل كشورها و ملتهایی با عنوان «غرب‏» به ظاهر متعدد می‏شود، كاملا موجه به نظر می‏رسد. بدین ترتیب، ملاحظه می‏شود كه وجود یك طیف یا جو ایدئولوژیك، این چندگانگی یا تعدد را با هدف اظهار رابطه تقابل میان «غرب و اسلام‏» به عنوان یك رابطه مقبول، مخفی نگاه می‏دارد. نخستین اقدامی كه باید انجام دهیم، جدا سازی این مجموعه یا طیف از همدیگر و پی‏بردن به مسائل نهانی آن است. راه رسیدن به این هدف، بررسی مشخصه‏های فرهنگی هر یك از دو مقوله (غرب و اسلام) می‏باشد.

در ارتباط با مرجعیت عربی اسلام، ملاحظه می‏كنیم كه عبارت «غرب و اسلام‏»، عبارتی بی سابقه و ترجمه عین عبارت فرنگی آن است; چرا كه در متون قدیمی، چنین تعبیری وجود ندارد و در متون جدید نیز كه تاریخ آن به احتمال قوی به اوایل قرن گذشته باز می‏گردد، به ندرت می‏توان به چنین تقابلی بین عبارت غرب و اسلام دست‏یافت; زیر این عبارت كه در اواخر قرن گذشته و اوایل قرن جاری در گفتمان عربی - اسلامی ظاهر شد، در واقع عبارت «اسلام و مسیحیت‏» و در قالب مقایسه موضع هر یك در قبال علم و عقل و غیره بود. (به طور مثال، كتاب «اسلام و مسیحیت در كنار علم و تمدن‏»، نوشته محمد عبده). اما اصطلاح «شرق و غرب‏» كه در گفتمان سیاسی قرن گذشته و حال اروپا رایج گردیده، در مرجعیت عربی - اسلامی، تا حدود بسیاری، نسبی و متعدد به شمار آمده است. در قرآن مجید (سوره بقره، آیه ۱۷۷) آمده است: «لیس البران تولوا وجوهكم قبل المشرق و المغرب‏» كه مقصود از مشرق در اینجا، به طور كلی یعنی شرق، قبله یهود و منظور از مغرب، بیت‏المقدس، قبله مسیحیان، می‏باشد. همچنین در آیه ۱۷ سوره الرحمن آمده است: «رب المشرقین و المغربین‏» و نیز «فلا اقسم برب المشارق و المغارب‏» (المعارج آیه ۴۰).

در زمان ابن سینا، مقصود از شرق و مشرق زمین، مردمان فارس و اهالی شرق آن بود; در حالی كه مغرب و مغربی‏ها، اهالی بغداد و ماورای آن به سمت غرب بودند. سپس لفظ مغرب به سرزمینهای بعد از مصر اطلاق گردید كه مغرب نزدیك برای طرابلس و تونس، مغرب میانه برای الجزایر و مغرب دور برای مغرب یا مراكش فعلی بكار رفت. پس از آن، عبارت «مغرب اسلامی‏» برای اشاره به كشورهای شمال آفریقا و آندلس ظاهر شد.

خلاصه اینكه، هیچ گاه در مراجع عربی - اسلامی، از واژه «غرب‏» برای اشاره به نقطه دیگری خارج از بلاد اسلام و یا دین و تمدنی دیگر غیر از اسلام استفاده نشده است; بلكه این كلمه بیانگر مفاهیمی گردید كه از طریق ترجمه زبان فرنگی وارد شده بود. بدین صورت، اصطلاح «غرب‏» یا West یا Occident برای كشورهای غربی و مشرق یا East یا Orient برای كشورهای شرقی بود كه هر دو، در واقع ترجمه واژه‏های فرنگی است. برای تمییز مناطق مختلف شرق، عبارت خاور نزدیك، خاور میانه و خاور دور، در مقایسه با میزان دوری یا نزدیكی به اروپا، مصطلح گردید.

اسلام بر اساس مراجع عربی - اسلامی، به دینی اطلاق می‏گردد كه توسط پیامبر اسلام (ص) آورده شده است. این چیزی است كه در لغت نامه‏های عربی آمده است. برای مثال، «لسان العرب‏» می‏نویسد: «اسلام‏» اظهار خضوع و شریعت و پایبندی به دستورات پیامبر(ص) است. بطور كلی، بجز مضمون فوق، مضمون دیگری در مراجع عربی - اسلامی برای معنی اسلام وجود ندارد و این مضمونی است كه در قرآن، شامل ادیان آسمانی دیگر می‏شود كه به دین حضرت ابراهیم می‏رسد. «ان الذین عندالله الاسلام‏» (سوره آل عمران آیه ۱۹) و «من یبتغ غیر الاسلام دینا فلن نقبل منه‏» (سوره آل عمران، آیه ۸۵)، مقصود از اسلام در اینجا، دین ابراهیم و دین توحید در برابر شرك و بت پرستی است.

اما عبارت «دارالاسلام‏» و در مقابل آن «دار الحرب‏»، دو اصطلاح فقهی است كه مرتبط به اصطلاح قانون بین‏المللی، در دورانهای نخستین اسلامی و فتوحات می‏شود. «دارالحرب‏» نیز عبارتی است كه به بلاد مشركین و كشورهایی اطلاق می‏شود كه امكان آشتی بین آنها و مسلمانان وجود ندارد، چه این مشركان، در جزیرهٔ‏العرب باشند و چه در مشرق و مغرب و یا شمال و جنوب. عبارت دارالاسلام، بر تمامی سرزمینهای اسلامی در هر نقطه جهان اطلاق می‏گردد; چرا كه سرزمین صلح و آشتی به شمار می‏رود و جنگیدن در آن، جز در موارد خاص، یعنی مقابله با محاربین یا راهزنان جایز نیست.

محمد عابد الجابری ( ترجمه: صالح واصلی )

ماهنامه اسلام و غرب


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.