یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

پرسه نخ آبی سبز


پرسه نخ آبی سبز

نگاهی به «کارلا» نوشته هرمز ریاحی

«کارلا» سومین کتاب «هرمز ریاحی» در نشر نی (۱۳۹۰) از مفهوم «ژانر» فراتر رفته و پدیدارشناسی «متن» را مطرح می‌کند. گفتمان بس نرم و مهربان «نخ آبی‌ـ سبز» چهار جهت جغرافیایی و شش جانب اندیشه ادبی ایرانی را می‌پوید و می‌گسترد؛ بر گرد چیزی لایه لایه جان‌مایه می‌تند تا دیواره‌ای، حریمی و جان‌پناهی برایش بسازد. باری، اندیشیدن و شدن کلمه‌ها و چیزها در آثار هرمز ریاحی به ‌ژرفانمای معکوس می‌انجامد و نقطه گریز را متغیر و متحرک رسم می‌کند. متن با حجم بالقوه از درون انباشته می‌شود، می‌بالد و به‌بلوغ ‌رسیده با ترنمی در سفره‌های آب زیرزمینی ‌‌ساحتی معمارانه و ابعادی رُمان‌وار را می‌کاود. ‌خواننده حس یونس توراتی در دل ماهی را دارد. با این باور که با «نخ آبی‌ـ سبز» می‌توان از تاریکا گریخت و نیم‌دایره سایه‌وار هستی را در تجلی نیم‌دایره آفتابی مستحیل کرد و اینچنین غسل تعمید داده شده به ساحل آرامش نشست. چه آب فراوانی و چه خنکایی در «نخ آبی‌ـ سبز» هست... از شکم ماهی که درآمده باشیم، زمین را از فاصله‌ای دور و عظیم تماشا می‌کنیم، تبعیدشده از باورهای ساده؛ زمین دیگر خانه آدم یا محیط زندگانی او نیست، گویچه‌ای در میان گویچه‌ها، سیاره‌ای از سیارات، رویایی از رویاهاست و به‌ گفته آنری کربن ایران‌شناس فرانسوی «زمین فرشته‌ای بیش نیست». باری، چنین چشم‌اندازی از حال‌و‌هوای رُمانتیک یا شبه‌رمانتیک بری است: «نه سرم به جایی خورده بود و نه ستاره‌هایی به هر سو پریده بودند... » (کارلا، ص‌‌. ۳۲)

«نخ آبی‌ـ سبز» انسان‌هزاره سوم را با خاطره فرود آمدن حضرت آدم (ع) بر ‌زمین و دایره آسمانی‌ـ زمینی‌اش تجهیز می‌کند. نخستین انسان «میرا» آفریده شده و فراموشکار است؛ فایق آمدن بر چنین جبری- یعنی پذیرش آن- در زمره گزینش‌های سرنوشت‌ساز نقر شده است. نویسنده تسلیم و تن‌سپارِ نخی آبی‌ـ سبز که قهرمان اصلی‌ این ماجراست آیین انسانِ آگاه بر مرگ و زندگی را به جا می‌آورد. وصف آهنگ و عزیمت، پیچ و خم، خاموشی و صداها، شتاب و درنگ، گرفتگی و نرما، لغزش و سبکای اطمینان، فراز و نشیب، حرکات و سکنات طرفه و ماهیت آبی‌ـ سبزِ نخی رازآلود که نه مبدا نه مقصدش را می‌توان دانست، اما خواننده را به مبدأ، و مقصد می‌رساند در تکه‌ نثرهایی بی‌همتا خانه می‌سازد، و خستگی می‌اندازد. ماجرای ساده نخی آبی‌ـ سبز معنایی تازه از حکایت میثاق و روز الست می‌گشاید و به زمان‌ـ مکان لایتناهی کلیسای عرفانی آنتونی گائودی-

Sagrada familia (خانواده مقدس)- می‌پیوندد. در اصل و اساس چه بسا این نخ سرنخ از همانجا دارد. بی‌آنکه شمه‌ای، وجیزه‌ای یا سایه‌ای از لحن تعلیمی، درس اخلاقی و خردنمایی به میان‌ آید، در پی نخ آبی‌ـ سبز رفتن - گویا به نیاز مبرم هستی پاسخ دادن است- ناموس اخلاقی والایی را نهادینه می‌کند. منشأ اضطراب نخ آبی‌ـ سبز دل‌نگرانی رسیدن یا نارسیدن است، اضطرابی که با پیدایش Sagrada

familia گائودی شکل‌ و شمایل معمارانه خود را یافته.

«هرکس به هوای نفس و حقد و حسد اگر پرسشی از من دارد از خود بپرسد خود چه کرده است. تا حالا به همین سادگی دل به نخی بسته است؟ به منزل دوست‌داشتن رسیده است؟ آه، اما روی تختم در ایوان از پشت پشه‌بندم دنیا را افقی همان‌طور که روی یاس‌ها غلت می‌زدم دیدم و تار بودن لوزی مسقطی‌ها در قندان دردار بلور صورتی و بوی هل می‌داد. این خواب، آسودگی بود، خواب‌آلودگی نبود، رموز تازه‌ای در چشم تازه بود که الفبایش را قطره‌قطره به من می‌نوشاند.» (کارلا، ص. ۳۲)

سفر با نخ آبی‌ـ سبز میان دو انگشت دست راست یا چپ، غایت تجربه فردی و خاموشی یک‌تنه‌ای را وصف می‌کند که همنوایی دو رنگ، دو فکر، دو تن را ستایش می‌کند. حتی اگر تصور کنیم که این نخ از کلاف آبی‌ـ سبز کره زمین ــ از آبی دریاها و اقیانوس‌ها و سبز دشت‌ها و کوهساران ــ تنیده شده، یا از آبی گنبد کبود و سبز باغ ارم وام گرفته شده باشد، باز هم به‌سفری عمومی، پُرهیاهو و همگانی بدل نمی‌شود؛ سرشت و سرنوشت آدمی را با معنای شخصی رنگ‌آمیزی و تطهیر کرده. ردپاهای انسان‌ هزاره سوم چه‌بسا قطره‌های رنجی آبی‌ـ سبز باشد: «معنای کلمه رفتن در شب محدود است. فقط روی همین صفحه و به اندازه کلمه رفتن ارزش دارد. این رفتن حتی برای شما و افراد نامعدود و نامحدود که زندگی و پیوند‌هایشان یک شکل و رفتن‌شان یکنواخت است، رفتن خوانایی نیست. این نوع راه‌آموزی حتی نمی‌تواند باشد. این نسبت منِ آدم و رفتنش به جانب شمال و برای یافتن کارلا است. نخ سرعت‌ناپذیر، اتفاقی آرام و سفری به شمال زمین، نروژ است.» (کارلا، ص‌‌. ۳۲) در نگاه اول با بداهه‌نوازی بر پرسش شکسپیر «بودن یا نبودن» و معضل اریک فروم «داشتن یا بودن» سروکار داریم، اما فرونشاندن عطشناکی سفر نخ آبی‌ـ سبز به‌نوعی بودنی که نبودن، گفتنی که نگفتن، رسیدنی که نارسیدن و داشتنی که نداشتن است و به آستان «کارلا»ـ ایسم می‌رساندمان.

ناتالینا ایوانووا



همچنین مشاهده کنید