یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا

فرهنگ مهدویت ایستایی یا پویایی


فرهنگ مهدویت ایستایی یا پویایی

تاریخ گواه این مدعاست که بسیاری از تمدنها و مکاتب فکری, با همه فراز و فرودها, رو به انحطاط گذاشته و از بین رفته اند و دیگر اثری از پیروان آنان در زمان ما دیده نمی شود و شاید فقط در موزه ها و کتابخانه ها و ابنیه باستانی قابل بررسی باشند به نظر شما علت یا علل زوال و نابودی آنها چیست

تاریخ گواه این مدعاست که بسیاری از تمدنها و مکاتب فکری، با همه فراز و فرودها، رو به انحطاط گذاشته و از بین رفته اند و دیگر اثری از پیروان آنان در زمان ما دیده نمی شود و شاید فقط در موزه ها و کتابخانه ها و ابنیه باستانی قابل بررسی باشند. به نظر شما علت یا علل زوال و نابودی آنها چیست؟ آیا اصلا ً تحلیل علل آن امکان پذیر است؟ یا اینکه صرفا ً باید به تفسیرحوادت پیرامون آن پرداخت؟ آیا علاوه بر منشأ قدرت و پیدایش، تفاوتهای دیگری بین تمدنهای الهی و بشری وجود دارد؟ و اندیشه اسلامی و بویژه تفکر شیعی در باره پایان تاریخ، مبتنی بر جبر و ایستایی است یا اینکه تکامل هدفمندی را دنبال می کند؟

اگر بررسی علت و معلولی انحطاط جوامع بشری به نتایجی مانند اینکه اگر این علت اصلی و علل فرعی نبودند معلول چیز دیگری می شد و حوادث دیگری رخ می داد. و یا با وجود علت یا علل دیگر فلان نتیجه به وجود می آمد. این حاکی از یک نگاه جبری به تاریخ است که در آن اراده و مسئولیت نقشی ندارد اما اگر فراتر از روابط علت و معلولی قائل به تکامل هدفدار تاریخ باشیم و طبق گفته «توین بی» مورخ معاصرانگلیسی؛ «گذر تاریخ به حکمت الهی سوق یابد» ما به اندیشه های دینی نزدیک شده ایم. اگر کمال را ایستا بدانیم و تکامل را عین پویایی، فرهنگ مهدویت را با دو رویکرد متقدم و متأخر می توان ایستا یا پویا در نظر گرفت. به نظر نویسنده، انتظار مصلح بدون حرکت و قیام از سوی پیروان،

آمیزه ای از جبر و ایستایی است و با آنچه که از اصول پنج گانه توحید، نبوت، عدل، معاد و امامت درک می شود مغایرت دارد. نمی توان پذیرفت که حرکتهای توحیدی پیروان اسلام در طول تاریخ یا دعوت به حق و حقیقت از سوی پیامبران و امامان و برقراری عدل و بازگشت امور به سوی خدا بدون حرکت و اراده و مسئولیت انسانها قابل توجیه و تفسیر باشد.

جامعه ایرانی، از مکاتب الهی و بشری تجارب متعددی دارد. نظامهای چندهزار ساله پادشاهی از مطلقه گرفته تا مشروطه و حکومتهای پس از اسلام و بویژه از دوره صفویه که تفکر شیعی به عنوان مذهب رسمی ایرانیان ترویج شد و سپس در دوره معاصر که با انقلاب اسلامی و تئوری صدور آن، ابعاد جهانی به خود گرفت، همگی شناسنامه این ملت در طول تاریخند. گزینش بخشهایی از تاریخ و نادیده انگاری بخشهای دیگر حیات یک ملت، نمی تواند مسئله هویت را به خوبی حل کند. مهدویت با فرهنگ ایرانی و انتظار مصلح از سوی ایرانیان قابل جمع است. البته انتظار منجی در ادیان دیگر نیز آمده است. ولی سهم ایرانیان در این آموزه دینی و فرهنگی در مقایسه با سایر جوامع، زیادتراست. پیوند مهدویت با مؤلفه های فرهنگ ایرانی و نزدیکی مبانی دینی و خاستگاههای فرهنگی و ملی آن از یک سو، و بررسی تطبیقی مهدویت و ارتباط آن با سایر فرهنگهای دینی و حتی غیر دینی از سوی دیگر، از اهمیت ویژه ای برخوردار است.

اگر بپذیرید «جهانشمولی اسلام لازمه اش این است که از صدر اسلام تا دوره آخر الزمان، مسلمانان در هر جامعه ای که زندگی می کنند برادران دینی هم و ملتها نیز پشتیبان یکدیگر باشند»، شما فکر می کنید این گزاره دینی با وجود تعدد مذاهب اسلامی و بویژه با توجه به منافع ملی کشورها، در درون خود با واقعیت، سازگاری دارد یا اینکه باید بین حوزه اندیشه و حوزه عمل، تفاوت جدی قائل شد؟ و اندیشمندان اسلامی به ارائه نظرات و سیاستمداران هم به مباحث عملی خود پردازند.

جامع نگری در باره آنچه که به تکامل تاریخ مربوط می شود، یک اصل است. فرهنگ مهدویت بر اساس جاذبه عمل می کند نه دافعه. مصلح به تمام جهانیان تعلق دارد و این از سوی پیروان او باید نهادینه شود. مصلح جهانی را نمی توانیم در بین حصارهای ذهنی خود حبس کنیم. وقتی به پویایی دین اسلام اعتقاد داشته باشیم و اینکه اسلام به همه عصرها و نسلها تعلق دارد، باید با تدبیر و سیاست نرم در جهت تبلیغ و تقویت آن حرکت کرد. نگاهی به کشورهای بزرگ جهان و ادیان الهی و غیر الهی که از آن پیروی می کنند و سهم کشورهای اسلامی از اقتصاد و تجارت جهانی، ما را به فاصله های عمیقی که از منظر توسعه یافتگی و توسعه نیافتگی بین آنها وجود دارد آگاهتر می سازد.

شاید یکی از علل اصلی این فاصله ها بی توجهی به نقش راهبردی حوزه فرهنگ و ضعف اشتراکهای فرهنگی بین کشورهای شمال و جنوب و دارا و ندار است. سیاستمداران از پشت دیوارهای فرهنگی به یکدیگر می نگرند. طرز تلقی متفاوت غرب و مکاتب بشری آن در باره انسان و آزادی های او، از یک سو، با جهان اسلام و حتی آنچه که مسیحیت به آن اعتقاد دارد، از سوی دیگر، فرق می کند و این بیانگر استقلالی است که حوزه اندیشه و عمل در غرب از یکدیگر دارند. راه حل کاستن از ضعفهای فرهنگی، این است که اندیشمندان در جهان اسلام و غرب، دیالوگهای خاص خود را داشته باشند و سیاستمداران دو طرف نیز با احترام متقابل به اصول فرهنگی یکدیگر مسائل عملی را به صورت حرفه ای پیگیری کنند.

اگر آزادیهای انسان را در سه حیطه بخواهیم جستجو کنیم، اول؛ آزادی از قیود درونی خود و هواهای نفسانی.دوم؛ آزادی انسان از محدودیتها و وابستگیهایی که طبیعت ایجاد می کند و سوم؛ آزادی انسان از انسانهای دیگر و سلطه آنان است. به نظر نویسنده، تاریخ به تکامل نخواهد رسید مگر اینکه این آزادیها تحقق یابد.

انسان آخرالزمان با انسانهای آغازین که در اسارت بندهای نفسانی، طبیعت پیرامون خود و سلطه دیگران بوده، کاملا ً متفاوت است. فرهنگ مهدویت مدافع این آزادیهاست. اما برای رسیدن به این مدینه فاضله راه درازی در پیش است. راه همت مضاعف و کار مضاعف به معنای دقیق کلمه، بر پایه کارآمدی نظام اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی کشور است. کاهش فاصله جهان اسلام و غرب، از راههای علمی و عملی میسر است و پیش نیاز آن، این است که به گونه ای فرهنگی بر اشتراکات موجود افزوده شود و از رویارویی فرهنگی پرهیز گردد و لازمه این امر، نگاه حرفه ای سیاستمداران به راههای توسعه همکاریهای فرهنگی و اهتمام اندیشمندان اسلامی به گسترش باورهای مترقی دین اسلام بویژه از منظر مقتضیات و شرایط عملی لازم و مناسب برای نزدیک شدن به دوره آخر الزمان است. رهیافت ما در این نوشتار این بوده است که فرهنگ مهدویت بر اندیشه و پویایی آن متکی است و نه بر جبر و ایستایی.

علیرضا سعید آبادی

کارشناس ارشد روابط بین الملل