جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

چو بید بر سر آرمان خویش می لرزم


چو بید بر سر آرمان خویش می لرزم

درآمدی بر هستی مداری ایمانی در آرای فیلسوف تنهایی

از پس پیگیری ریشه اصلی تفحص متفکران اندیشه غرب، مسیر جریان نگرش و رویکرد اغلب تئوری ها و نظریات بر مبانی نیل به حقیقت و جاودانگی ملموس است که در راه شمار پیوست این فضا پایه هایی از ابنای اندیشه یی مشروط به یکرنگی در فضا و زمان حاکم بر دوران ها استنباط می شود. در حکمداشت فضاهای تاییدی و با بانگ رقص و طنین چکمه های قدرت هگل، در قرن نوزدهم فیلسوفی فریاد انتقاد به سوی جریان سیال و نسبتاً یکنواخت حاکم بر تاریخ اندیشه غرب و علی الخصوص فضای حاکم بر دوران خود برآورد و بنای مبادی فلسفه خود را از فضای شعاری «هر کس هر کار و ایده یی ارائه داده است درصدد آن بوده که کار را آسان کند، حال شاید لازم است کسی دست به کار شود و دوباره کارها را دشوار کند» پی ریزی کرد. سورن کی یرکگور- از فلاسفه تاثیرگذار بر اندیشه غرب - برای ایجاد و یافتن این دشواری ها سراغ وجود و هستی خویش رفت.

هنگامی که شلینگ از تبیین تفاوت فلسفه یی بر مبانی حرکت در قلمرو ایده ها و نتیجه گیری از مفاهیم و فلسفه یی بر مبنای جریان وجود اشیا و در کل، هستی و وجود، فریاد برآورد، کی یرکه گور از این شاخص مکتب او سکوی پرتابی برای دشوار ساختن کار خویش بنا نهاد. وی در محیطی یکدل با بخشی از آرای شلینگ به نقد و ستیز با هگل روی آورد. هرچند وی در شکوه بزرگی دستاورد هگل هیچ شک نداشت اما به اعتقاد او گرفتاری فلسفه هگل درست همان بود که خالق دانشی است شگرف و عظیم و نه بیش از این. شاید نظیر نمایش چالش بر انگیز این بینش و فضای الگویی مشترک در پاره های ترس و لرز نیز ملموس باشد. هنگامی که ابراهیم از امتحان الهی در قربانی کردن اسماعیل سربلند بیرون آمد، سورن کی یرکه گور خطاب به پدر خویش نوشت « تو می بایستی کارد را پیش از نگاه داشتن اسماعیل می کشیدی. او فراموش نمی کند که در ۱۳۰ سالگی از ایمان فراتر نرفتی».

جلورفت اندیشه کی یرکه گور فرای فصل بندی فضای زندگی خصوصی اش که از فصل بی دینی و دین گریزی او تا مرگ پدر متعصب دینی که نقطه عطف اندیشه او در بازگشت به دین شد، شاکله یی از مکتبش را با رویکرد ستیز به آیین اندیشه غالب گذشتگان و حاکم بر دوران خود با جایگاه رسوخ به فلسفه مثبت از ابزاری که شلینگ در اختیارش گذاشت مبنای دشواری را پی ریزی کرد که تاثیر ژرفی بر اندیشه فلسفی اش گذاشت. او هستی را در روح و کالبد اندیشه خود بر نقطه عطف فلسفه اش منوط و مشروط به فرد آزاد مطرح ساخت و در واقع هستی داشتن را در ابنا و معنای عملی محقق شدن از مجرای انتخاب آزادانه در مابین گزیده ها بر پیوسته نهادن خویش در گرو آن قلمداد کرد، از این رو استدلال افزایش فردیت در گرو کاستی تعلق داشتن، مفهومی بر هستندگی شد.

بها دادن کی یرکه گور بر شاخه تفکیکی شلینگ مبنی بر فلسفه مثبت در کانون تمرکزی او هستندگی را مشروط به گذر از کلیت به سمت فردیت کرد. ما در آرای هگل شاهد فضایی بر اساس جلوه د هی کل واقعیت در چارچوب یک نظام کامل و جامع هستیم و در ساختاربندی کل واقعیت به یک کل یکپارچه می رسیم که در قالب یک نظام واحد بنا شده بود و همه را ناشی از یک مبدأ ترسیم می کرد و آن نیز روح بود. اما به تلقی شلینگ از این فلسفه با ساختار فلسفه منفی، فصل انعکاسی از دگردیسی فرارسید. در این فضا بود که کی یر که گور فلسفه هگل را فرصتی برای فرد هستی مدار ندانست و فضای کلیت بخشی هگل را بر ساختار آدمی به سر انگشت ستیز منظور کرد. وی غروب هستندگی آدمی را بر غرق شدن در مرداب کلیت تصور کرد و این کلیت را در جامعیتی از فضای دولت و اندیشه جهانشمول و هر کلیتی، بر استنباط رهایی آدمی از مسوولیت شخصی و هستی اصیل استوار کرد. لذا به زعم او هستی مندی از طریق انتخاب آزاد، بر جایگاه در گرو نهادنی است که به وسیله آن انسان سیری از گزینه ها را برگزیده و دیگری را ابطال و رد می کند.

به زعم راقم این سطور در فضای حاکم بر تفاوت های موجود در دو ایده مثالی که هر یک در قبال یکدیگر چیزی غیر از دیگری است، به کمک فضای کلی بخشی و دیالکتیک هگل نمی توان شکاف بین دو مقوله را با پلی ارتباط داد و تنها در فضای تفکری جهشی، با عملی خودخواسته است که آدمی خود با تکیه بر فردیت خویش و گزینش و در گرو نهادن خود به انتخاب آزاد خویش بر شکاف حاکم جهشی هستی مدار اجرا می کند. بنابراین اندیشه فلسفی کی یر که گور بر سه اصل اتکایی پی ریزی شد؛ تکیه بر فردیت، تکیه بر گزینش و تکیه بر در گرو نهادن خویش به انتخاب خود. با این فضای ایجابی او رهسپار روشنگری امور شد فلذا استدلالی که از مکتب کی یر که گور می شود تلاشی است برای مواجهه آدمی با ماهیت اگزیستانس خود و گزینه های عظیم خویش، که البته لازم به ذکر است استنباطی از اندیشه او مبنی بر سیستمی جبری از مفاهیم، امری باطل است.

شاخصه اصلی فلسفه کی یر که گور که به عنوان وجه تمایز بارزی در مواجهه با فلسفه قدرتمند هگل مطرح است، فضایی با تفحص زیستن است چراکه در ساختار و خاستگاه یک فیلسوف عقل گرا کلیت از هرم بانی و مستقلی سود می برد که اساساً استنباط قلمرو عقل در حیطه مفاهیم به کلیت اشاره خواهد کرد. او با این مختصات محاسبه شده به شدت ناسازگاری داشت و بارها نیز عنوان کرد با این گونه فلسفه ها منجمله فلسفه هگل نمی توان زیست. البته خود او نیز در کاربرد کلیت از موضع مطلقاً انکاری برنمی آید چرا که محیطی غیر از این جلوه یی صرف از یک زندگی شخصی را در پی خواهد داشت. اما تمثال اندیشه او بر بوم ذهنیت و در کارزار دشمنی با عینیت شاکله بنایی را بنیان نهاد تا جریان انقلابی این فیلسوف به اصطلاح عارف مسلک پررنگ تر شود.

به گمانم شاید همین فاکت از حیطه اندیشه او یک فضای ایجابی را ممکن شد تا در ابنای فلسفه اش چنان ژرفا و عمق و سختی و تفاوت استنباطی شکل یابد که فلسفه را از حال و هوای مرسوم و رایج در فضا و زمان های مشهود و فعالیت های به اصطلاح حکیمانه از پس حجاب کاذب خلاقیت رها سازد.

اطلاق انحصاری فردیت در اندیشه او هر آدمی را فردی مستقل و به غیر از همه افراد و چیزها در کالبد یک فرد می بیند که لاجرم این معنا از فردیت حتی ازدحام و بانگ برآشفته را نیز در تعبیر و تفسیر فرد می پندارد. این فیلسوف وجود در پی تولد اندیشه دگریافته خود از پس مرگ پدر، در راستای رسوخ به فضایی گام برمی داشت که آدمی را از جزمیت کل نجات دهد و نزاع و درگیری خود را در حیطه یی ابلاغ کرد که به زعم او در فلسفه پیشینیان با اتکا به کل در قبال جزیی گام برمی دارد که قصد در جلوه دادن آدمی در یک نسبتی از جزئیت محض خودش دارد. در حالی که وی بنای پذیرش این فضا را از بن به چالش کشید و ماهیت قضیه را با فریاد ابطال پاسخ داد و عناصر این کل را تا سر خط دولت، طبقه اجتماعی یا اقتصادی و نهایتاً تا اندیشه مطلق بسط داد.

کی یر که گور که از پدران فلسفه وجودی است در پهنای مخالفت با سیستم و ساختار هگل و با رویه تفحص فرد و ارزش های او بر انبوهی از مفاهیم کل گرا برتازید و ویژگی های فرد آدمی را از خاستگاه تقدم وجود بر ماهیت تبیین کرد. او حتی پا را فراتر نهاد و تئوری چند هزارساله اندیشه فلسفه را نادرست پنداشت و پایه قضیه حکم الحال آدمی را که حقیقت را در خود داراست و تنها نیاز به تذکر آن هست، به لرزه افکند و حقیقت را فعلی از خارج قلمداد کرده و حکم خداوند را در اعطای حقیقت و استعداد و قابلیت فاهمه و ادراک یکسان تصویر کرد.

از منظر کی یر که گور وجود آدمی در آخرین تحلیل فقط به واسطه رابطه مطلقی که با ذات مطلق یعنی خدا دارد تبیین می شود. وی متعالی ترین صورت تحقق فرد در راستای ذات خویش را تنها در پیوستگی با خدا دانست. البته ادعای او نه به معنای خدا در کالبد معنایی یک وجود کلی یا اندیشه مطلق، بل دقیقاً در عناد و ستیز با بیرق افکنی بر هر قله بودن کلیت، جز وجود خویش است. اما با اینکه وی به این رابطه مطلق اعتماد داشت، با این حال به این اصل نیز تکیه زد که باید از چارچوب یکی از وجوه فراتر نرویم و آن وجه نیز وجود انسان است. در واقع به رغم برقراری پل ارتباطی مطلق با آرای مذهبی و جایگاه دینی خود و بینشی همراه با چاشنی ایمان وجود آدمی را پیشگام در امور دانست.

کی یر که گور را با شاخصه فیلسوف تنهایی در قرن نوزدهم در لباس پدر فلسفه وجود و مکتب اگزیستانسیالیسم می شناسیم و با اینکه فلاسفه یی چون هایدگر و سارتر از یک موضع الحادی به اگزیستانسیالیسم توجه کردند اما کنه و بنیاد این مکتب را باید در آرای کی یر که گور پیمایش کرد و یافت. او اصطلاح هستندگی را فعلی در حیطه ویژه انسانی پنداشت و مثال معروف و آشنای او در قیاس فردی که سوار بر اسبی است که راه را بلد است با فردی که سوار بر اسبی است که راه را نمی شناسد، علتی از عدم رانندگی اولی در قبال رانندگی دومی، در گرای تبیین این فضا مطرح کرد. او فرد هستی دار را بازیگری توصیف کرد که طراح و شکل دهنده هستی و زندگی خویش است. در واقع این فرد با ارتقا از وجود خویش به غایتی می اندیشد تا زندگی خود را پی ریزی کند لذا این فرد با آزادی گزینش، همان چیزی خواهد بود که در نتیجه عمل خویش است و این گونه می شود که چنین فردی مدام بر مفهوم باشنده خواهد بود و با انتخاب های خویش در جایگاه اتکا به فردیت بر فعلیت ساخت خود گام برخواهد داشت. البته بعدها بنیان آرای یاسپرس نیز متاثر از همین فضا پی ریزی شد.

اما کی یر که گور به صراحت برای لمس هرچه بیشتر نظریه خود سه زمینه و موضوع هستندگی را مطرح کرد؛

۱) حوزه حسانی

۲) حوزه اخلاقی

۳) حوزه دینی.

در قلمرو حسانی آدمی در حالی که هستی دارد با توجه و تمرکز و با گام های راستین انتخاب های دیگر را کنار می گذارد و در جایگاه فاعلیت یک انسان حسانی ( لذت جو) عملکرد خود را ابقا می کند، اما در قلمرو اخلاقی، انسانی که افعال برخاسته از خویش را در کالبد امیال خود در پای محکمیت اخلاقی فدا می کند، مدام در پی احقاق یک آرمان اخلاقی است. در قلمرو دینی که به زعم برخی از مفسران تعبیر قلمرو ایمانی بر این حوزه صحیح تر است، متعالی ترین ادراک تحقق آدمی در جایگاه روح، در پیوست خویش با نهادی از کران مندی و بی کرانی لحاظ می شود. البته اطلاق آدمی در فضای بیکرانی به تفسیر انطباق او بر موضع خدا نیست بل صرفاً تلاشی است برای باشندگی در پیوست به خدا. لذا به گمان کی یر که گور فرد هستی مدار در متعالی ترین کرانه فعلیت خویش در مواجهه با خدا، انسانی است که دیدگاه و جایگاه ایمانی دارد.

ارزشگذاری کانونی کی یر که گور به فردیت در پیوستار اندیشه زمان، فرای کل گویی حکومتی، اجتماعی و جهانشمول در کارزار رصد هستندگی، خودمان را در رویارویی با هستی مندی مان به چالشی ژرف فرامی خواند. از این رو بازخوانی آرای کی یر که گور در فضای مسموم ترویج کلیت، حجاب از غفلتی برمی اندازد که تکاپوی لمس وجود آدمی را در هیاهوی اندیشه های مهاجم حاکم و در راستای تاریخ آینده از برای تشخیص کورسوی رقص نور فانوس به دستان در اذهان ساکنان مزار اندیشه به تلقی از امید منظور می دارد. شاید رجحان اندیشه این فیلسوف مرسوم به تنهایی در فرهنگ ترس پنهان اندیشه ها، فریاد حقانیت فردی را از پای تریبون سرکوب، به فرصتی بدل سازد از برای تبلور فردیت من و تو به حکم مکتوب تجلی وجود.

سهند ستاری

Sattari.sa@gmail.com