دوشنبه, ۲۴ دی, ۱۴۰۳ / 13 January, 2025
سوزن ته گرد
هنوز خیلی جوان بود ولی مرد، به همین سادهگی! بارها به او گفته بودم، سوزن تهگرد برای دوختن سه یا چهار برگ بیشتر نیست، اما ترك عادت موجب مرض است. با اینكه استفاده از گیره خیلی راحتتر است، اما انگار از فشار دادن به سوزن تهگرد روی كاغذ بیشتر لذت میبرد! یك بار پنجاه برگ را فقط با پنج عدد سوزن به هم دوخت و به من داد تا بایگانی كنم. حتا یك بار به خاطر فشار بیش از حد به آنها برای سوراخ كردن برگههای یكی از پروندهها از سر انگشتاناش خون بیرون زد!
"میتوان خیلی ساده به اوج رسید، یا اینكه از بالاترین موقعیتی كه به هم زدهاید به پایین سُر بخورید. از حضرت آدم (ع) كه بالاتر نیستید، هستید؟ با تو هستم ..."
جوابی نشنید. آهسته گفت: "قربان حكم خدا بشوم كه نه به خر شاخ داد نه به قورباغه دندان! شما از ضعیفترین موجوداتی هستید كه خداوند خلق كرده."
آقای تهرانی سرش را توی پروندهیی كه ساعتی پیش جلو خود باز كرده، فرو برده بود . مرد بی آن كه عصبانی بشود با خونسردی سوزن تهگردی را از روی میز او برداشت. برگشت و باسناش را روی مبل استیلی كه كنار در اتاق بود، رها كرد. پس از چند لحظه كه به نظرش خیلی طولانی میآمد، بالاخره آقای تهرانی سرش را از توی پرونده بالا آورد و گفت: "انگار خداوند به خر هم شاخ داده است و ما نمیدانستیم!"
ارباب رجوع كه كمی جا خورده بود، به آقای تهرانی زل زد و گفت: "منظور؟"
آقای تهرانی پرونده را میان دستهای خود بالا و پایین كرد و گفت: "نه! نمیشود حاج آقای بركتی! نمیشود. تمام راهها را بررسی كردم. باور كنید اگر كسی غیر از شما بود، از همان اول تكلیفاش روشن بود."
آقای بركتی یك سوزن تهگرد را از روی میز آقای تهرانی برداشت و همانطوری كه میان دو انگشت خود میچرخاند، گفت: "چهطور نمیشود؟"
آقای تهرانی گفت: "چون غیرقانونیست. شما از شهرداری وام برای خدمات فرهنگی گرفتهاید، نه برای تجارت تنباكو!"
"چه فرقی میكند؟ بالاخره مؤسسهی ما هم برنامهی بیست ساله دارد. تولید تنباكو برای ما بهترین درآمد را در این شهر دارد و در درازمدت میتواند به برنامههای فرهنگی این شهر سر و سامان بدهد."
آقای تهرانی گفت: "ولی شما حتا طی این چند سالی كه وام را گرفتهاید، حتا یك برنامهی فرهنگی برای این مردم انجام ندادهاید."
آقای بركتی دو دستاش را روی میز او گذاشت و گفت: "انگار كه ترازنامهی شركت را ملاحظه نكردهاید!"
"برای همین است كه میگویم ترازنامهیی كه حسابرسان ما دیدهاند، ایراد دارد. بالاخره باید دم خروس را باور كنم یا قسم حضرت عباس را؟"
"پس شما برای چه حقوق میگیرید؟"
آقای تهرانی پرونده را بست، گفت: "برای اینكه با موجوداتی مثل شما سر و كله بزنیم."
آقای بركتی از روی صندلی بلند شد. چند بار میان دو دندان نیشاش بالا و پایین برد. گفت: "از بابت حسابرسان باید بگویم كه همیشه یك تبصره وجود دارد. لطفا آن تبصره را بگویید. هرچه باشد پرداخت میكنم."
آقای تهرانی خون زیر پوستاش بالا و پایین زد و گفت: "تنها تبصرهیی كه وجود دارد این است كه تا هفتهی دیگر به شما فرصت بدهم و گرنه دایرهی مالی شهرداری مجبور است سفتههای شما را به اجرا بگذارد. حالا باید به كار مردم دیگر برسم."
آقای بركتی درحالی كه به طرف تهرانی میرفت، گفت: "حرام است! به خدا پول بیتالمالی كه در سفرهتان میریزید، حرام است. دلتان به حال زن و بچهتان بسوزد كه آتش توی حلقشان میكنید."
و سوزن را روی میز آقای تهرانی تف كرد. آقای تهرانی سوزن تهگرد را برداشت، روی لبهی پوشه فرو برد. پشتاش را به صندلی تكیه داد. پوزخندی زد. گفت: "اگر تبصرهی شما را قبول كنم، آن وقت حلال میشود، نه؟"
آقای بركتی گفت: "فكر میكنید حقوقی كه شما میگیرید از كجا میآید؟ از جیب مردمی مثل من!"
آقای تهرانی گفت: "خوب البته، من هم اینجا هستم تا از جیب شما حمایت كنم!"
این بار آقای بركتی لبخندی زد و گفت: "مگر شاخ غول میشكنید؟"
"فكرمیكنید سرو كله زدن با آدمهایی مثل شما خیلی راحت است؟ نكند باورتان شده كه فقط شما بندهی خدا هستید و او دنیا را فقط برای راحتی شما ساخته است؟ والله، من هم روزی هفده ركعت نماز میخوانم."
آقای بركتی با همان حالت آرام با صدای دورگهاش گفت: "شكایت میكنم. از شما شكایت میكنم."
آقای تهرانی با عصبانیت گفت: "شكایت كنید! هر غلطی كه میخواهید بكنید! بفرمایید بیرون آقا، بفرمایید!"
وقتی ارباب رجوع بیرون رفت، هنوز انگشتهای آقای تهرانی میلرزید. یك لیوان آب خنك روی میزش گذاشتم و گفتم: "خودتان را عصبانی نكنید. هنوز شما اول خدمتتان است. اگر بخواهید اینطور خودخوری بكنید، از بین میروید. باید عادت كنید. با ارباب رجوع باید مثل كشیدن مار از سوراخ رفتار كنید. این تجربهی بیست و پنج سالهی من است. همیشه به آنها ده بار نه بگویید و لااقل یك بار جواب مثبت بدهید.
مثل كاری كه رئیس پرسنلی میكند. از بین هزار كارمند این سازمان فقط ده تای آنها تقدیرنامه دارند، آن هم تقدیرنامهی بدون پاداش. نهصد و نود تای دیگر بدون استثنا توبیخ شدهاند. میتوانم نشانتان بدهم. باید همیشه توی صورت ارباب رجوع بخندید، همین! با ظاهری خوش مشكل آنها را از سر خودتان باز كنید. آن وقت خواهید دید خوشحال و راضی از اتاقتان بیرون میروند، حتا اگر گره كارشان را باز نكرده باشید."
آخر وقت اداری كه اداره را ترك میكرد، گفت: "دوست ندارم وقتی به آینه نگاه میكنم، خجالت بكشم. نان حلال به خانه بردن سخت است، خیلی سخت."
گفتم: "البته! میزی كه پشت آن مینشینی مرز بین حلال و حرام را تعیین میكند."
گفت: "از شما دیگر انتظار نداشتم آقای بهرامی!"
همكاران دیگر زیر چشمی نگاه میكردند. چند نفرشان را دیدم كه پوزخند زدند، ولی نفهمیدم منظورشان من هستم یا او! فقط سكوت كردم. با جوانهایی مثل او نمیتوانستم بیشتر از این رك صحبت كنم. البته وقتی كه خبرش را شنیدم، خیلی جا خوردم. از كارمند خوب و منظمی مثل او بعید بود، ولی فقط سه سال از خدمتاش میگذشت كه به بیماری خونی ناعلاجی مبتلا شد. چند بار به منزلاش زنگ زدم، اما از آنجا رفته بودند.
همكاران میگفتند سوزن تهگرد باعث شده كه به این بیماری مبتلا شود، چون مدیر اداری بخشنامه كرده بود، استفاده از سون تهگرد ممنوع باشد! آخرش نفهمیدم منظور او از خجالت كشیدن توی آینه چه بود؟ شاید به خاطر این كه من تا حالا هیچوقت از نگاه كردن توی آینه خجالت نكشیدهام!
عباس مؤذن
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست